English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
continuous snow U بارشبرفدائمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blood snow [watermelon snow] [red snow] U برف سرخ [برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] U برف روی زمین نمی ماند.
There was a heavy fall of snow (snow-fall). U برف سنگینی بارید
continuous U قطعهای پایان ناپذیر از نوار ضبط
continuous U متصل
continuous U کاغذهای با طول زیاد که در چاپگر استفاده می شوند
continuous U بدون پایان یابدون قط عی
continuous U ارسال داده سریع که در آن کلمات داده همزمان نیستند ولی به سرعت پشت سرهم می آیند
continuous U سیگنال آنالوگ که پیاپی تغییر میکند
continuous U متوالی
continuous U وسیلهای که مرتب به چاپگر کار می فرستد
continuous U آنچه بدون توقف ادامه یابد
continuous U پیوسته
continuous U مداوم
continuous inventory U موجودی مستمر
continuous illumination U روشنایی پایدار منطقه رزم
continuous illumination U روشنایی مداوم
continuous grading U دانه بندی یکسره
continuous grading U دانه بندی پیوسته
continuous function U تابع پیوسته
continuous forms U فرم های پیوسته
continuous fire U اتش پایدار
continuous flow U جریان با دبی ثابت
continuous reinforcement U تقویت پیاپی
continuous tone U اهنگ پیوسته
continuous tone U نقطههای متفاوت
continuous form U ورقه پیوسته
continuous levelling U تراز یابی پیوسته
continuous time U با پیوستگی زمانی
continuous spectrum U طیف پیوسته
continuous spectrum U طیف نشری
continuous scrolling U حرکت پیوسته
continuous reinforcecement U ارماتور ممتد
continuous spectrum U طیف انفصالی
continuous rating U کار پیوسته اسمی
continuous processor U دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
continuous processing U پردازش پیوسته
continuous process U فرایند پیوسته
continuous phase U فاز پیوسته
continuous paper U کاغذ پیوسته
continuous fire U اتش مداوم
continuous beam U تیر یکسره
continuous variable U متغیر پیوسته
continuous wave U موج پایدار
continuous forms U ورقههای پیوسته
continuous wave U امواج الکترومگنتیک که بدون فاصله تکرار میشوند ومعمولا دارای دامنه و طول موج و فرکانس ثابت میباشند
continuous window U پنجره سراسری
continuous function U تابع پیوسته [ریاضی]
continuous rain بارش باران دائمی
continuous drizzle U بارشبارانملائم
continuous beam U تیر چند دهانه تیر سراسری
continuous beam U تیر ممتد
continuous tone U ته رنگ پیوسته
continuous error U خطای متوالی
continuous error U خطای پیوسته
continuous duty U کار مداوم یکنواخت
continuous duty U کار پیوسته
continuous distributions U توزیع پیوسته
continuous data U دادههای متوالی
continuous data U دادههای پیوسته
continuous current U جریان یکنواخت
continuous beam U تیرچند پایه
continuous climbing U صعود طبیعی
continuous tone image U تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
continuous strip imagery U عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
continuous traffic line U خط پر امد و شد
continuous strip photography U عکاسی به طریق نوار مداوم عکسبرداری هوایی با نوارمداوم
continuous strip camera U دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
continuous stock taking U رسیدگی مستمر موجودی
continuous stock taking U موجودی گیری مستمر انبارگردانی مستمر
continuous adjustable transformer U مبدل تنظیم پذیر
continuous background radiation U تابش زمینهای پیوسته
continuous deep beam U تیر تیغه یکسره
continuous extraction apparatus U دستگاه استخراج پیوسته
continuous flow analyser U تجزیه گر جریان پیوسته
continuous packing column U ستون پر شده پیوسته
continuous traffic line U خط پیوسته امد و شد
continuous stock control U کنترل مستمر موجودی
continuous flow oxygen system U سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
snow U پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow U برفک
snow U برف امدن
snow برف
snow under <idiom> U قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
snow course U برف راهه
snow under U مستغرق ساختن
snow under U بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow under U شکست فاحش خوردن
to d. with snow U پوشاندن
to d. with snow U ازبرف
snow U برف باریدن
snow U واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow U برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
snow line U خط برف
snow ball U با گلوله برف زدن
snow ball U گلوله برف
snow white U سفید یکدست
snow tire U لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow tire U تایریخ شکن
snow survey U برفسنجی
snow line U خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow shovel U پارو
snow shoe U برفی
snow shoe U کفش
snow plough U برف پاک کن
snow machine U ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow plough U برف روب
snow plough U برف پران
snow storm U کولا ک برف
snow white U مثل برف سفید اسم خاص
snow job <idiom> U لاف استادی زدن
cloggy snow U برف چسبناک
packed snow U برف فشرده شده
snow tractor U تراکتور برف
snow thrower U برف خور
snow job <idiom> U لاف زدن
to shovel snow U با بیل برف کندن
surmounted with snow U پوشیده از برف
to crust [snow] U تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
intermittent snow U بارشمتناوببرف
snow guard U محافظبرف
snow shower U بارشبرف
Snow thaws. U برف آب می شود
snow lily U بنفشه گل سفیدوحشی
accumulation of snow U توده برف
new fallen snow U برف تازه
snow berry U گل برف
snow blind U برف کور
snow blind U برف کوری
snow blindness U برف کور
snow blindness U برف کوری
snow blink U تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
snow boot U پوتین برف یا اسکی
snow berry U گل مروارید
snow bound U دچار برف
snow slip U بهمن
snow devil U بهمن
snow grouse U بعدا پرسیده شود
snow goose U غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow-capped U دارای قله پوشیده از برف
snow geese U غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
corn snow U تگرگ
corn snow U برف تگرگی
corn snow U برف شکری
corn snow U برفی که دانه بندی درشت دارد
snow-white U سفید برفی
granular snow U برف سفت با دانههای درشت
snow-white U برفام
snow-white U سفید
snow bound U بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow capped U دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow flake U دانه برف
snow flake U برف دانه
snow flake U برف ریزه
snow flake U یکجور گل حسرت
snow gage U برفسنج
snow gauge U برف سنج
snow goggles U عینک توفان
snow goggles U عینک افتابگیر
snow gun U ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow inlet U دریچه ریزش برف
snow job U سرهم بندی
snow job U ماست مالی
snow fence U حفاظ برف
snow fence U دیواره برفگیر
snow leopard U یوز پلنگ
snow cave U اتاق برفی
snow charge U بار برف
snow clad U برف پوشیده
snow clad U پر برف
snow clad U برف پوش
snow covers U برف پشته
snow drift U توده برف
snow drift U برف انبار
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
to stamp the snow off your boots U با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
The snow is more than a meter deep. U برف یک متر بلندیش است.
I've shoveled snow all the morning. U من تمام صبح برف پارو کردم.
snowplough [ snow-clearer] U برف روب [آلت برف پاک کن ]
We had a light fall of snow. U برف سبکی بارید
effective snow melt U برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
snow ball tree U گل بدماغ
snow blower [rotary snowplough] U برف خور
half a metre deep in snow U نیم متر زیر برف
measurement of snowfall: snow gauge U اندازهگیریمقداربارشباران
The snow crunched [scrunched] underfoot. U برف زیر پاهایم [پاهایمان] خرد شد.
The driver coaxed his bus through the snow. U راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
ablation [melting of snow or ice] U گداز [آب شدن] [سطح کوه یخ یا برف]
slight drifting snow at ground level U بارشبرفاندکدرسطحزمین
heavy drifting snow at ground level U بارشبرفسنگیندرسطحزمین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com