Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
condition of subsequent events
U
شرط نتیجه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subsequent
U
ثانویه
subsequent
U
پیروی
subsequent
U
متعاقب
subsequent
U
مابعد
subsequent
U
دیرتر
subsequent
U
بعد
subsequent
U
بعدی
subsequent
U
پس ایند
subsequent
U
پسین لاحق
subsequent to
U
[مستقیما]
پس از
[به دنباله]
subsequent river
U
میانرود
subsequent to that event
U
پس ازان رویداد
in subsequent years
U
د رسالهای بعد
subsequent filing
[application, documents]
U
ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
events
U
عمل یا فعالیت
at all events
U
بهر وسیله که باشد
events
U
مسابقه
the course of events
U
جریان حوادث
at all events
U
در هر حال
non-events
U
رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
non-events
U
نارویداد
events
U
ماوقع
at all events
U
در هر حال
events
U
واقعه
events
U
رویداد
events
U
اتفاق
events
U
پیشامد سرگذشت
events
U
حادثه
at all events
U
درهر صورت
throwing events
U
رشتههای پرتابی
sequence of events
U
رشته حوادث
record of events
U
ثبت وقایع
equestrian events
U
مسابقه کنترل اسب و پرش درمسافت صحرایی
record of events
U
دفتر ثبت وقایع
march of events
U
جریان یا سیر حوادث
field events
U
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field events
U
مسابقه پرشهای طول وارتفاع و بانیزه مسابقههای پرتاب وزنه و دیسک و چکش
The documentary tries to be truthful to the events.
U
این فیلم مستند تلاش می کند صادقانه رویدادها را توصیف کند.
As events unfolded I realized that ...
U
درطی رویداد ها پی بردم که ...
vertical events numbering
U
شماره گذاری عمودی وقایع
Track and field events .
U
مسابقات دو میدانی
Give me a full account of the events.
U
جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
events to mark the Day of German Unity
U
مراسم به مناسبت روز یگانگی آلمان
out of condition
U
معیوب
on the condition that
U
به شرط انکه
out of condition
U
خراب
it does not s. the condition
U
واجدان شرایط نیست
necessary condition
U
شرط لازم
[ریاضی]
on no condition
U
به هیچ شرطی
on one condition
U
به یک شرط
zero condition
U
حالت یک سلول مغناطیسی زمانی که صفر را نمایش میدهد
on that condition
U
به آن شرط
condition
U
شرط
[وضع]
[پیشزمینه]
condition
U
شرط مهم در قرارداد
condition
U
ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است
condition
U
وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود
condition
U
1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
condition
U
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
condition
U
حالت
condition
U
موقعیت
condition
U
شرط نمودن شایسته کردن
condition
U
شرط مقید کردن
condition
U
وضعیت
condition
U
مشروط کردن
condition
U
چگونگی
condition
U
شرط
condition
U
وضع
condition
U
عارضه شرطی کردن
to change ones condition
U
زن گرفتن شوهرکردن
condition book
U
کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
sufficient condition
U
شرط کافی
to change ones condition
U
عروسی کردن
condition about description
U
شرط صفت
to buy on condition
U
شرط خریدن
boundary condition
U
شرط کرانی
condition code
U
کد وضعیت امادگی اقلام
standard condition
U
شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
standard condition
U
شرایط استاندارد
space condition
U
حالت فاصله
space condition
U
شرط فاصله
condition code
U
کدوضعیت اماد
restart condition
U
شرط بازاغازی
condition code
U
رمز وضعیت
to make it a condition
U
شرط کردن
tropical condition
U
شرایط گرمسیری
Coulomb's condition
U
قید کولن
prevailing condition
U
شرط غالب
to chang one's condition
U
عروسی کردن
rug condition
U
[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
in a ruined condition
U
ویران
air condition
U
دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
There is only one condition attached to it .
U
فقط یک شرط دارد
On condition that. Provided that.
U
بشرط آنکه (بشرطی که )
ammunition condition
U
وضعیت مهمات
an unclear condition which
U
consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
wait condition
U
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
sufficient condition
U
شرط کافی
[ریاضی]
condition of qualification
U
شرط صفت
condition of equilibrium
U
شرط تعادل
in working condition
U
دایر
initial condition
U
شرایط اولیه
initial condition
U
شرط اولیه
interesting condition
U
ابستنی
interesting condition
U
حمل
interesting condition
U
حاملگی
condition of corollary
U
شرط نتیجه
dynamic condition
U
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
line condition
U
وضع خط
line condition
U
حالت خط
in good condition
U
بی عیب خوب
ignition condition
U
حالت احتراق
condition of readiness
U
وضعیت امادگی رزمی
condition of readiness
U
شرایط امادگی
condition of performance
U
شرط فعل اثباتا"
default condition
U
وضعیت قرار دادی
embankment condition
U
حالت یا شرائط خاکریزی
condition of non performance
U
شرط فعل نفیا"
equilibrium condition
U
شرط تعادل
error condition
U
وضعیت خطا
error condition
U
شرط خطا
lay down the condition
U
شرط کردن چیزی
make it a condition
U
شرط کردن
condition code
U
کد شرط
putting a condition
U
شرط گذاشتن
normalization condition
U
شرط بهنجارش
putting a condition
U
اشتراط
no load condition
U
حالت بی باری
operating condition
U
رژیم
unclear condition
U
شرط مجهول
pre condition
U
شرط لازم الاجرای قبلی
option of condition
U
خیار شرط
race condition
U
حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
mark condition
U
شرط علامت
mark condition
U
وضعیت نشان
in working condition
U
کارکننده
readiness condition
U
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
readiness condition
U
وضعیت اماده باش
condition about performance of an act
U
شرط فعل
functional condition code
U
کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
defense readiness condition
U
وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
quenched and tempered condition
U
حالت ترساندن و سخت گردانی
condition which is impossible to fulfill
U
شرط غیر مقدور
condition contrary to the requirement
U
contract of
idle circuit condition
U
وضعیت مدار بی بار
In good condition (health).
U
سالم وبی عیب
In perfect condition (shape).
U
کاملا" صحیح وسالم
attack condition , alfa
U
وضعیت تک
attack condition , alfa
U
الف
condition contrary to the requirment of
U
شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirment
U
شرط خلاف مقتضای عهد
He is in no condition (not fit)to work.
U
امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
condition contrary to the requirement
U
شرط خلاف مقتضای عقد
in perfecting bail condition
U
بی عیب
reasonable term and condition
U
قید و شرط معقول
person in whose favor a condition is mad
U
مشروط له
mint a mint condition
U
تازه تازه
mint a mint condition
U
نونو
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com