English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
charges collect U هزینه نقدا" دریافت میشود
Other Matches
collect U گرد آوردی کردن
collect U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collect U جمع اوری کردن
collect U جمع شدن
collect U وصل کردن
collect U وصول کردن
collect U جمع اوری کردن جمع کردن
collect U گرداوردن
collect U بدست آوردن یا دریافت داده
collect U جمع آوری کردن
freight collect U هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
freight collect U پس کرایه
collect transfer U بار کردن یک ثبات با بیتها ازمحلهای مختلف
Where the carcass is there the ravens will collect together. <proverb> U هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند.
To collect (pack)the household goods. U اسباب خانه را جمع کردن
charges U بدهکار کردن
charges U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charges U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charges U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charges U محفظهای
charges U شارژ کردن شارژ
charges U خرج
charges U متهم کردن
charges U بار الکتریکی
charges U موردحمایت
charges U پرکردن
charges U مطالبه بها
charges U متهم ساختن
charges U هزینه
charges U زیربار کشیدن
charges U عهده دارکردن
charges U وزن
charges U بار مسئولیت
charges U گماشتن
charges U خرج منفجره
charges U پر کردن
charges U حمله به حریف
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges U خطای حمله
charges U بار کردن
charges U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charges U بار
charges U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges U تصدی
charges U عهده داری
charges U حمله اتهام
charges U اتهام
overhead charges U هزینه ثابت عمومی
freight charges U مخارج حمل
pilot charges U هزینههای راهنما
repulsion of charges U نیروی دافعه بارها
stevedoring charges U هزینههای بارگیری وباراندازی
transport charges U کرایه
examples of charges U نشانههاینظامی
handling charges U هزینههای جابجایی کالا
to press charges against someone U ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
freight charges U هزینههای حمل
free of all charges U بدون هیچگونه مخارج
cover charges U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
depth charges U خرج عمیق
depth charges U خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charges U بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
additional charges U اتهامات اضافی
additional charges U خرجهای اضافی
bank charges U هزینههای بانکی
bank charges U bank
capital charges U هزینههای سرمایه
charges forward U هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
charges prepaid U هزینه پیش پرداخت شده
collection charges U هزینه وصول
deferred charges U پیش پرداخت هزینه
deferred charges U هزینههای انتقالی
dock charges U هزینههای حوض dock-dues : syn
flashless charges U خرج بی شعله
flashless charges U خرج کم کننده شعله
Find demolition charges to U قوطی مواد منفجره همه منظوره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com