Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
clock interrupt
U
وقفه زمان سنجی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock.
U
او
[مرد]
عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
interrupt
U
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupt
U
خط وقفه که فعال شده است
interrupt
U
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt
U
ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt
U
نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupt
U
وقفه
interrupt
U
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupt
U
ناتوان کردن وقفه
interrupt
U
جدا کردن
interrupt
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt
U
وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupt
U
توقف
interrupt
U
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt
U
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt
U
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt
U
سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupt
U
لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupt
U
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupt
U
حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupt
U
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupt
U
قطع کردن
interrupt
U
منقطع کردن
interrupt
U
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupt
U
اتصال به واحد پردازش مرکزی از خارج سیستم که به رسانههای خارجی امکان استفاده از امکانات وقفه CPU را میدهد
interrupt
U
توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
interrupt
U
حرکت دادن وقفه
interrupt
U
گسیختن
interrupt
U
حرف دیگری را قطع کردن
to interrupt any one's speech
U
سخن کسیرا گسیختن
to interrupt a view
U
جلو منظرهای را گرفتن
to interrupt any one's speech
U
صحبت کسیرا قطع کردن
program interrupt
U
قطع برنامه
to interrupt a friendship
U
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
scanned interrupt
U
وقفه پویش شده
to interrupt any one's speech
U
در میان سخن کسی امدن
automatic interrupt
U
وقفه خودکار
program interrupt
U
وقفه برنامه
priority interrupt
U
وقفه اولویت
external interrupt
U
وقفه خارجی
system interrupt
U
وقفه سیستم
interrupt a connection
U
قطع شدن یک اتصال
interrupt driven
U
وقفه گرا
To interrupt someone. To butt in.
U
تو حرف کسی دویدن
interrupt handler
U
گرداننده وقفه
interrupt vector
U
بردار وقفه
vectored interrupt
U
وقفه برداری
vectored interrupt
U
سیگنال وقفه که پردازنده را به یک تابع در آدرس مشخص هدایت میکند
non maskable interrupt
U
سیگنال وقفه با ارجحیت بالا که توسط نرم افزار یا دستورات دیگر قابل آسیب دیدن نیست
automatic interrupt
U
قطع خودکار
daisy chain interrupt
U
یک سیستم وقفه که در ان دستگاههای جانبی از طریق گذرگاه به کامپیوتر وصل می شوند
To interrupt someone . To cut some one short.
U
حرف کسی را قطع کردن
interrupt serrice routine
U
روال سرویس وقفه
machine check interrupt
U
وقفه مقابله ماشین
machine check interrupt
U
وقفه بررسی ماشین
clock
U
خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
clock
U
وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
four o'clock
U
گل لاله عباسی
clock
U
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clock
U
ساعت
four o'clock
U
ساعت چهار
four o'clock
U
لاله عباسی
clock
U
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock
U
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock
U
ماشینی که زمان را نشان میدهد
clock
U
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock
U
سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock
U
زمان سنج
clock
U
ساعت
clock
U
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
at eight o'clock
U
در ساعت هشت
the two o'clock d.
U
توزیع ساعت دو
clock
U
زمان
three second clock
U
ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
o'clock
U
ساعت از روی ساعت
clock
U
تپش زمان سنجی ساعت
clock
U
تعداد باس هایی که ساعت هر ثانیه ایجاد میکند
clock
U
سنجیدن باساعت
clock
U
سیگنال هایی که هم سان با باس ساعت هستند
clock
U
ساعت ورزشگاه
clock
U
زمانگیری
biological clock
U
ساعت زیستی
biological clock
U
زیستآهنگ
tower clock
U
برج ساعت
time clock
U
ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
time clock
U
گاه ساعت
twentyfour second clock
U
ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
biological clock
U
زیست گشت
work against the clock
U
بکوب کار کردن
round the clock
U
۲۴ ساعته
set the clock
U
ساعت را تنظیم کردن
face of the clock
U
صفحه ساعت
wall clock
ساعت دیواری
to watch the clock
U
[با بیحوصلگی]
دائما به ساعت نگاه کردن
to clock in
[in the workplace]
U
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
five-o'clock shadows
U
ته ریش
This is a self - winding clock .
U
این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
five-o'clock shadow
U
ته ریش
round-the-clock
U
لاینقطع
round-the-clock
شبانه روزی
round-the-clock
U
بیست و چهار ساعته
round-the-clock
U
روز و شب
round-the-clock
U
پیوسته
clock operator
U
تنظیمکنندهوقت
clock timer
U
زمانموردنظر
The clock has stopped.
U
ساعت دیواری خوابیده است
to clock out
[in the workplace]
U
مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
clock generator
U
مولد زمان سنجی
alarum clock
U
خیزانک
alarum clock
U
ساعت شماطهای
clock track
U
شیار زمان سنجی
clock work
U
چرخهای ساعت
delta clock
U
مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
delta clock
U
که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
digital clock
U
زمان سنج رقمی
digital clock
U
ساعت رقمی
clock speed
U
سرعت ساعت
clock skew
U
اریب زمان سنجی
clock frequency
U
بسامد زمان سنجی
clock generator
U
ساعت زا
clock maker
U
ساعت ساز
clock method
U
روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
clock paradox
U
پارادکس زمانی
clock pulse
U
تپش زمان سنجی
clock rate
U
نرخ زمان سنجی
chess clock
U
ساعت شطرنج
atomic clock
U
ساعت اتمی
effectiveness clock
U
دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
electric clock
U
ساعت الکتریکی
game clock
U
ساعت ورزشگاه
military clock
U
ساعت یا وقت نظامی
alarm clock
U
ساعت شماطهای
physiological clock
U
ساعت فیزیولوژیکی
relocation clock
U
دایره تنظیم هدف
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
lady clock
U
کفشدوز
cuckoo clock
U
ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
relocation clock
U
دایره تنظیم تیر
master clock
U
زمان سنج اصلی
roller clock
U
چشمی بسته قرقره دار
clock stagger
U
رتبه زمان سنجی
internal clock
U
ساعت داخلی
clock signal
U
علامت زمان سنجی
shot clock
U
ساعت مسابقه
lady clock
U
پینه دوز
master clock
U
شاه زمان سنج
grandfather clock
U
ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
to advance the hand of a clock
U
عقربه ساعت را جلو کشیدن
clock code position
U
سمت روبروی دماغه هواپیمایا کشتی هدف رو به دماغه هواپیما
clock calendar board
U
تخته ساعت / تقویم
Please don't wake me until 9 o'clock!
U
لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
to clock off
[British E]
[in the workplace]
U
مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
to clock on
[British E]
[in the workplace]
U
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
the clock was put back
U
عقربههای ساعت را عقب بردند
selective clock stetching
U
تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
real time clock
U
ساعت بلادرنگ
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
real time clock
U
زمان سنج بلادرنگ
horizontal clock system
U
طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
The clock is fast (gaining).
U
ساعت دیواری تند کار می کند
Does this clock keep good time?
U
این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
turn the clock back
<idiom>
U
زمان را به عقب برگرداندن
One cannot put back the clock.
<proverb>
U
هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
The plane to ... departs at ... o'clock.
U
هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
weight-driven clock mechanism
U
مکانیزم ساعتپانولدار
He works day and night (round the clock).
U
روز وشب کارمی کند
I want to depart tomorrow morning
[noon, afternoon]
at ... o'clock.
U
من می خواهم فردا صبح
[ظهر شب]
ساعت ... حرکت کنم.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com