English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
clear air turbulence U اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It stickd out a mile. It is crystal clear . It is as clear as daylight. U مثل روز روشن است ( پرواضح است )
turbulence U تلاطم
turbulence U اشوب
turbulence U گردنکشی تلاطم
turbulence U جریان گردابی
turbulence U یاغیگری
turbulence U اغتشاش
turbulence U اشفتگی
turbulence U اشفتگی اغتشاش
optical turbulence U اشفتگی اپتیکی
clear out U بیرون اوردن
all clear U سوت رفع خطر هوایی
all clear U خطر رفع شد
to be clear to somebody U برای کسی مشخص بودن
all clear U شیپور رفع خطر هوایی رفع خطر
to be clear to somebody U برای کسی واضح بودن
to clear out U بیرون اوردن
to clear out U خالی کردن
clear out U خالی کردن
clear-out U خالی کردن
clear-out U بیرون اوردن
in the clear <idiom> U رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
to clear away U جمع کردن
clear up U مرتب کردن
to clear away U برچیدن
to clear off U ردکردن
to clear off U رهاشدن از
to clear up U واریختن
to clear up U روشن کردن
clear way U محوطه صعود
clear itself U صاف شدن
clear way U محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
clear up <idiom> U حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
see one's way clear to do something <idiom> U احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
in the clear <idiom> U آزادانه عیبجویی کردن
clear itself U لا افتادن
clear up U بازشدن
all clear U علامت رفع خطر
clear U تبرئه کردن
clear U بطور واضح
clear U صاف صریح
clear U درست
clear U واضح
clear U جدا
clear U مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear U ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear U پاک کردن
clear U پیام کشف روشن کردن
clear U شفاف زدودن
clear U فهماندن
clear U صاف کردن
clear U توضیح دادن
clear U واضح کردن
clear U : روشن کردن
clear U روشن
clear U رفع خطر صاف
clear U ترخیص کردن
clear U دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clear U دفع توپ ازحوالی دروازه
clear U دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clear U پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
clear U از گمرک دراوردن
clear U آنچه به سادگی فهمیده میشود
clear U شفاف
clear U :اشکار
clear U روشن زدودن
clear U کلید پاک کردن صفحه نمایش
clear U تغییر محتوی یک خانه حافظه
clear U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear U نص
clear U زلال
clear U صریح
clear U سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
clear U خالص کردن
under arm clear U ضربه بلند از پایین دست
clear key U دکمهروشن
clear sky U آسمانصاف
to steer clear of U بسلامت ردشدن از
It wI'll clear up by morning . U تا صبح هواصاف خواهد شد
stand clear U جایی را ترک کردن
to clear land U زمین راصاف کردن
stand clear U فرمان عقب توپ رو
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
search and clear U جستجو و پاک کردن دشمن
stand clear U عقب توپ رفتن
clear space U فضایباز
crystal clear U واضح-مبرهن
as clear as crystal <idiom> U مثل اشک چشم [زلال]
steer clear U دور ماندن
steer clear U اجتناب کردن
clear picture U تصویر واضح
to make something clear U چیزی را روشن کردن
a clear conscience U وجدان پاک
steer clear of someone <idiom> U اجتناب کردن
stand clear of something <idiom> U ازچیزدور نگه داشتن
With a clear conscience. U با وجدان پاک
To clear away the the rubish. U خاکروبه را جمع کردن
To clear ones throat. U سینه ( گلوی ) خود را صاف کردن
clear picture U تصویر شفاف
Let him clear out . Let him go to blazes. U بگذار گورش را گه کند
It was clear that she had lied . U دروغش معلوم شد
clear the air <idiom> U برطرف کردن سوتفاهمات
clear the decks <idiom> U همه جارا مرتب کردن
coast is clear <idiom> U هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
cut clear U ازاد بریدن
clear-sighted U بصیر
clear felling U برش یکسره
clear evidence U بینه
clear evidence U دلیل واضح
clear proof U بینه
clear proof U دلیل واضح
clear eyed U پاک نظر
clear eyed U بصیر
clear for running U طناب برای کشیدن ازاد است
clear from obligation U بری الذمه
clear hawse U زنجیرها ازادند
clear ice U یخ شفاف
clear cutting U برش یکسره
clear cut U صریح
clear-sighted U روشن بین
clear-sighted U صاحب نظر
clear headed U هوشیار
clear headed U سرسبک
clear-headed U هوشیار
clear-headed U سرسبک
clear-cut U روشن
clear-cut U درست تعریف شده
anchor clear U لنگر ازاد است
clear verses U ایات محکمات
clear and hold U منطقه را پاک و حفظ کنید
clear cut U روشن
clear-cut U صریح
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
clear varnish U لاک شفاف
clear text U متن کشف
clear text U پیام کشف
clear voiced U دارای صدای صاف
clear text U به صورت کشف
clear the air U شک را برطرف کردن
clear the air U شک را بر طرف کردن
clear the bench U استفاده از ذخیره ها
clear timber U چوب سالم
clear to send U ترخیص به ارسال
clear varnish U لاک روشن
clear starch U خوب اهارزدن
clear span U دهانه ازاد
clear sightedness U بصیرت تیزنظری
clear sightedness U روشن بینی
clear sighted U بصیر
clear span U دهانه موثر
clear sighted U روشن بین
line clear signal U سیگنال ازاد
stop/clear key U وضوح
My voice is not clear today. U صدایم امروز صاف نیست
clear varnish coat U روکش لاکی براق
stop/clear key U دکمهتوقف
to make oneself clear <idiom> U منظور را روشن کردن
The sense of this word is not clear . U معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
net shot clear U ضربه بلند از لب تور به انتهای زمین
clear-entry key U کلیدصفحههوشیار
line clear signal U علامت ازاد
To clear the dining table. U میز ( سفره ) را جمع کردن
clear and direct meaning of a text U منطوق
The waters run clear of the mill . <proverb> U آبها از آسیاب افتاد .
A clear conscience fears no accusation <proverb> آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
To find a clear field . To find no rivals . U میدان را خالی دیدن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com