English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
charging point U محل هواگیری و گازگیری درروی هواپیما محل شارژ یاپر کردن گاز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
charging U خطای مهاجم خطای ناشی از یورش به حریف
charging U شارژینگ
charging U بارگیری
charging U شارژ
charging U پر کردن
self charging U تحمیل شونده بنفس خود خودکار
self charging U خود بخود پر شونده
charging rate U شدت پر کردن
charging crane U جرثقیل بارگیری
charging car U واگن بارگیری
charging handle U دستهینشانگیر
bucket charging U بارگیری با سطل
charging berth U اسکله بارگیری
charging fuse U فیوز پر کردن
charging side U محل بارگیری کوره
charging wharf U اسکله بارگیری
charging light U چراغشارژ
charging socket حفره جا شارژر
accumulator charging U باردارشدن اکومولاتور
line charging current U جریان بارگیری خط
charging indicator lamp U لامپ نشاندهنده بار
line charging current U جریان بار شبکه
line charging capacity U فرفیت بارگیری خط
battery charging cable U کابل باتری پر کن
ingot charging crane U جراثقال بارگیری شمش
battery charging plug U دو شاخه باتری پر کن
battery charging rheostat U رئوستای باتری پر کن
battery charging rectifier U باتری پر کن
resonant charging choke U چوک پرکننده همنوا
coke charging car U واگن بار گیری ذغال کک
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
point to point line U خط نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] U صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point U اصل
point U نقط ه
point U که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point U نشان میدهد
point U محل یا موقعیت
point U پوینت
far point U برد بینایی
point to point U 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point U را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point U نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point U محل شروع چیزی
point U درصد
point U مقصود
point U محل مرکز
point U جهت مرحله
point U حد
point U نقطه گذاری کردن
point U نقطه نوک
point U دماغه
point U محل
point U مرکز راس حد
point U نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point to point U پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point out <idiom> U توضیح دادن
point four U اصل چهار
point four U چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
to the point U بجا
try for point U تلاش برای کسب امتیاز
zero point U نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point U نقطه صفر
in point U در خور
point four U رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
in point U بجا
way point U ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
to the point U مربوط بموضوع
to come to a point U باریک شدن
come to the point <idiom> U به نکتهاصلی رسیدن
beside the point <idiom> U مسائل حاشیهای
let point U امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
The point is that… U چیزی که هست
off the point U بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point U بطور بی ربط
point to point U نقطه به نقطه
off the point U بطور نامربوط
three point U فن 3 امتیازی کشتی
to come to a point U بنوک رسیدن
in point U مناسب
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point U جهت
point U درجه امتیاز بازی
One point for you. U یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point U نمره درس پوان
not to point U پرت بیجا
point U نکته
point U هدف
point U مسیر
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
point U مرحله قله
not to the point U خارج از موضوع
point U پایان
point U تیزکردن
point U موضوع
point U ماده اصل
off to a point U باریک شده نوک پیدامیکند
on the point of going U در شرف رفتن
not to point U بیرون از موضوع
to point to something U به چیزی اشاره کردن
Now he gets the point! <idiom> U دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
the point is U اصل مطلب این است
point U نوک
point U سر
to point to something U به چیزی متوجه کردن
point U ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point U نقطه
point U گوشه دارکردن
point U متوجه ساختن
point U نقطه گذاری کردن ممیز
point U قطبهای باطری یاپلاتین
point U اشاره کردن
point U به سمت متوجه کردن
point U نشانه روی کردن
point U امتیاز
point U راس
point U هدف گیری کردن
point U رسد نوک
point U نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
near point U نقطه نزدیک
point U خاطر نشان کردن
point U سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point U نوک گذاشتن
point U نشان دادن
point U نوکدار کردن
point U باریک کردن
point protector U چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point protector U سرمداد
point plotting U رسم نقطه
point particle U ذره نقطهای
point operation U عمل نقطهای
symmetry point U نقطه تقارن
point of tow U نقطه یدک ناو یا قایق
point of symmetry U نقطه تقارن
point of intersection U نقطه تلاقی
point of presence U شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of regard U نقطه دید
point of intersection U نقطه تقاطع
point of intersection U نقطه بهم رسید
point of weld U نقطه جوش
point of sale U سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sale U محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of sight U نقطه دید
point of support U نقطه اتکا
norm point U نقطه احتمالی فرود در پرش
nodal point U نقطه گرهی
point of no return U نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of inflexion U نقطه عطف
point of loading U نقطه بارگیری
point race U مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
projection of a point U تصویر نقطه
projection of a point U خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
quiescent point U نقطه استراحت
radix point U ممیز
radix point U نقطه مبنا
neutral point U نقطه نول
radix point U نقطه ممیز
rear point U قسمت نوک عقب دار
rear point U اخرین قسمت عقب دار
reentry point U نقطه باز گذشت
reentry point U نقطه بازگشت
reference point U نقطه مبنا
nodal point U نقطه اغاز
principle point U مبداء اصلی
preequivalence point U پیش از نقطه هم ارزی
point scale U مقیاس امتیازی
point size U اینچ
point size U برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread U امتیاز قابل انتظار
point style U شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system U شرط بندی براساس امتیاز
point target U هدف کوچک
point target U اماج نقطهای
nodal point U صفحه گرهی
nodal point U نقطه ایست
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point U نقطه جاری شدن
projection of a point U خط مصور
pour point U نقطه ریزش
pour point U نقطه سیلان
reference point U نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
penetration point U درجه نفوذ
point bland U نزدیک به دهانه لوله
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point break U موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point charge U بار نقطهای
point of support U تکیه گاه
point contact U تماس نقطهای
point contact U کنتاکت نقطهای
point d'appui U نقطه اتکاء
point d'appui U پایه
point d'arret U نوک چنگالی شمشیر
point defect U نقص نقطهای
point device U بسیار درست
point device U کاملا راست
point device U بی عیب
point bland U از دهانه لوله
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com