Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
charge transfer compounds
U
ترکیبات انتقال بار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
compounds
U
فرم پیادهای مرکب
compounds
U
تصفیه کردن
compounds
U
سازش کردن
compounds
U
کمپوند
compounds
U
اتصال مرکب
compounds
U
اتصال کمپوند
compounds
U
ماده مرکب
compounds
U
ترکیب شیمیایی
compounds
U
امیزه
compounds
U
وسیله چند رسانهای MCI ویندوز که به یک فایل داده نیاز دارد
compounds
U
متنی که حاوی اطلاعات چندین برنامه کاربردنی دیگر است
compounds
U
چنیدین فایل که در یک فایل جمع می شوند
compounds
U
مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
compounds
U
تعدادی دستور برنامه در یک خط از برنامه
compounds
U
حیاط
compounds
U
جسم مرکب
compounds
U
ترکیب
compounds
U
عرصه حیاط
compounds
U
: محوطه
compounds
U
بلوردوتایی
compounds
U
لفظ مرکب
compounds
U
چند جزئی جسم مرکب
compounds
U
مرکب
compounds
U
: ترکیب کردن امیختن
compounds
U
عرصه
compounds
U
محوطه
compounds
U
انبار موقت پادگان محوطه پادگان مخلوط
compounds
U
کمپ
compounds
U
اردوگاه
heterocyclic compounds
U
ترکیبات ناجور حلقه
spiro compounds
U
ترکیبات اسپیرو
homocyclic compounds
U
ترکیبات جور حلقه
interhalogen compounds
U
ترکیبات بین هالوژنی
clathrate compounds
U
ترکیبات اندرون گیر
intermetallic compounds
U
ترکیبات بین فلزی
sandwich compounds
U
ترکیبات ساندویچی
trace compounds
U
ترکیبات کم مقدار
coordination compounds
U
ترکیبات کوئوردیناسیون
compounds of iron
U
ترکیبات اهن
transfer
U
تغییر سمت دادن لوله
transfer
U
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer of cause
U
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
transfer
U
دستوری که کنترل پردازنده را از یک بخش برنامه به دیگری هدایت کند
transfer
U
پهلو- رفت
transfer
U
سند انتقال انتقالی
transfer
U
نقل
transfer
U
واگذاری تحویل
transfer
U
انتقال
transfer
U
منتقل کردن
transfer
U
واگذار کردن
transfer
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
U
زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
transfer
U
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfer
U
سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transfer
U
بررسی صحت ارسال داده طبق مجموعهای قوانین
transfer
U
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transfer
U
تغییر دستور یا کنترل
transfer
U
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfer
U
تغییر دستورات یا کنترل
transfer
U
واگذاری
transfer
U
حواله
transfer
U
سند انتقال یا واگذاری
transfer
U
واگذاری نقل
transfer
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer
U
واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transfer
U
انتقال دادن
transfer
U
ورابردن
transfer
U
ورابری
transfer
U
احاله
k , transfer
U
ضریب تصحیح برد توپ
transfer
U
ارسال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساخته یافته هستند.
k , transfer
U
ضریب کای برد
deed of transfer
U
انتقال نامه
data transfer
U
انتقال داده ها
heat transfer
U
انتقال حرارت
conditional transfer
U
انتقال شرطی
heat transfer
U
انتقال گرما
deed of transfer
U
سند انتقال
transfer limit
U
حدود تصحیحات انتقال تیر
transfer limit
U
حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
transfer ladle
U
کفچه انتقال چمچمه انتقال
block transfer
U
انتقال کندهای
block transfer
U
انتقال بلوک
transfer ladle
U
پاتیل انتقال
transfer interpreter
U
مفسر انتقال
energy transfer
U
انتقال انرژی
power transfer
U
انتقال انرژی
file transfer
U
انتقال فایل
transfer instruction
U
دستور العمل انتقال
collect transfer
U
بار کردن یک ثبات با بیتها ازمحلهای مختلف
transfer berth
U
دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی
transfer case
U
جعبه انتقال نیرو
transfer case
U
دیفرانسیل
transfer check
U
مقابله
transfer check
U
انتقال
transfer earnings
U
درامدهای انتقالی
transfer equipment
U
تجهیزات
transfer function
U
تابع انتقال
transfer area
U
در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل
transfer address
U
ادرس انتقال
third person of a transfer
U
محال علیه
transfer income
U
درامد انتقالی
radial transfer
U
انتقال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساختیافته هستند.
transfer characteristic
U
مشخصه متقابل
negative transfer
U
انتقال منفی
positive transfer
U
انتقال مثبت
technology transfer
U
انتقال تکنولوژی
telegraphic transfer
U
انتقال تلگرافی
thermal transfer
U
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
transfer functions
U
توابع انتقالی
transfer line
U
خط انتقال
transfer scale
U
پایهانتقال
transfer payments
U
پرداختهای انتقالی
transfer processing
U
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
transfer rate
U
نرخ انتقال
transfer rate
U
نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer reaction
U
واکنش انتقالی
transfer resistor
U
ترانزیستور
transfer station
U
محل انتقال افراد
transfer station
U
محل اعزام افراد
transfer switch
U
کلید انتقال
transfer table
U
میز انتقال
transfer time
U
زمان انتقال
transfer time
U
مدت انتقال
unconditional transfer
U
انتقال غیر شرطی
transfer canal
U
کانالانتقال
transfer port
U
دریچهانتقال
transfer payment
U
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
transfer order
U
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
credit transfer
U
انتقال اعتبار
transfer loader
U
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
transfer machine
U
دستگاه انتقال
transfer medium
U
رسانه انتقال
transfer mold
U
قالب گیری انتقالی
transfer molding
U
قالب ریزی انتقالی
transfer molding
U
ریخته گری انتقالی
transfer of capital
U
انتقال سرمایه
transfer of learning
U
انتقال یادگیری
transfer operation
U
عمل انتقال
transfer of obligation
U
حواله مدنی
transfer orbit
U
مدار انتقال
transfer of portfolio
U
انتقال موجودی اوراق بهادار
transfer of technology
U
انتقال تکنولوژی
credit transfer
U
پرداخت ازطریق انتقال
transfer of training
U
انتقال اموزش
electronic funds transfer
U
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
current transfer ratio
U
نسبت انتقال جریان
electron transfer mechanism
U
مکانیسم انتقال الکترون
courier transfer station
U
مرکزارسال پیک ارتشی
courier transfer station
U
ایستگاه تعویض پیک
courier transfer officer
U
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
heat transfer coefficient
U
ضریب انتقال گرما
data transfer operations
U
عملیات انتقال داده
data transfer rate
U
سرعت انتقال داده ها
electronic transfer of data
U
انتقال الکترونیکی اطلاعات
file transfer protocol
U
پروتکل انتقال فایل
electronic fund transfer
U
ارسال الکترونیکی دارائی
file transfer utility
U
برنامه کمکی انتقال فایل
government transfer payments
U
پرداختهای انتقالی دولت
data transfer rate
U
میزان انتقال داده
data transfer rate
U
میزان ارسال داده
data transfer rate
U
نرخ ارسال داده
courier transfer officer
U
افسر مسئول پیک
fuel transfer pipe
U
لولهانتقالسوخت
passenger transfer vehicle
U
وسلهجابجاییمسافرین
materials transfer notes
U
برگه انتقال مواد
image transfer constant
U
ثابت انتقال تصویر
materials transfer notes
U
دستورانتقال مواد
bit transfer rate
U
نرخ ارسال بیت
thermal wax transfer printer
U
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
secure hypertext transfer protocol
U
گسترش پروتکل ارسالی HTTP که امکان وجود یک بخش کدگذاری شده بین جستجوگر وب کاربر و وب سرور امن را ایجاد میکند
transfer license plate
[American E]
U
پلاک انتقال
transfer number plate
[British E]
U
پلاک انتقال
in charge
<idiom>
U
مسئول بودن
on charge of
U
به اتهام
charge
U
دستگاه با ماده منفجره
take over in charge
U
تحت اختیار دراوردن
take over in charge
U
تصدی
in charge
<adj.>
U
مسئول
in charge
<adj.>
U
پاسخگو
in charge
U
متصدی
in the charge of
<idiom>
U
تحت مراقب یا نظارت
(in) charge of something
<idiom>
U
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
like charge
U
قطبهای همنام
like charge
U
شارژ همنام
charge
U
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge some one with
U
به عهده کسی گذاشتن
charge
U
پر کردن
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
U
خرج منفجره
charge
U
خرج
charge
U
متهم کردن
be charge with
U
متهم شدن به
charge
U
بار الکتریکی
charge
U
موردحمایت
charge
U
پرکردن
charge
U
مطالبه بها
charge
U
متهم ساختن
charge
U
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
U
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com