Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
centre line
U
خطمرکزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
centre service line
U
خطسویسزنیمیانی
runway centre line markings
U
خطوسطخیابان
Other Matches
centre
U
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
centre
U
نقط ه میانی چیزی
centre
U
وسط ونقطه مرکزی
centre third
U
سومینخطمیانی
off centre
U
لنگی
off centre
U
لنگ زدن
right-of-centre
U
جناحراست محافظهکاران
off-centre
U
لنگ زدن
off-centre
U
لنگی
centre
U
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centre
U
محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
right centre
U
مرکزقائم
centre
U
درمرکز قرارگرفتن
centre
U
تمرکز یافتن
centre
U
مرکز
centre
U
میان
centre
U
وسط
centre
U
محل
centre
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centre
U
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
garden centre
U
مکاندفنزباله
left centre
U
مرکزچپ
detention centre
U
پذیرشهتل
community centre
U
محلاجتماعات
centre-stage
U
شرائطبسیار حساسو مهم
health centre
U
مرکز سلامتی
left-of-centre
U
معتقدبهسوسیالیزم
centre chief
U
مهاجممیانی
centre of mass
U
گرانیگاه
centre of mass
U
مرکز ثقل
nerve centre
U
مرکز فرمان
civic centre
U
مرکز شهر
centre of gravity
U
گرانیگاه
How far is it to city centre?
U
تا مرکز شهر چقدر راه است؟
shopping centre
U
مرکزخرید
remand centre
U
بازداشتگاهموقت
reception centre
U
مکانیکهبرایافرادبیخانماناقامتگاهموقتیفراهممیآورد
leisure centre
U
مرکزتفریحیورزشی
Take me to the city centre?
U
مرا به مرکز شهر ببرید.
conference centre
U
مرکزکنفرانس
centre-back
U
میانیعقب
centre half
U
نیمهمیانی
centre forward
U
مرکز
centre flag
U
پرچموسطی
centre fielder
U
بازیکنمرکزی
centre field
U
مرکززمین
centre electrode
U
الکترودمرکزی
centre court
U
حیاطمیانی
centre console
U
میزفرمانمرکزی
centre circle
U
دایرهمرکزی
centre base
U
ستونمرکزی
centre back
U
نیمهعقب
cost centre
U
مرکز هزینه یابی
off centre load
U
بار خارج از مرکز
surrending the centre
U
تفویض مرکز
fluid centre
U
مرکز سیال
profit centre
U
مرکز سود
profit centre
U
واحد دخل و خرج کننده
centre hole
U
مرکزگودال
centre Keelson
U
مرکزالوارکیل
centre lane
U
بیندوخط
centre-aisle
U
راهرویمیانی
centre wheel
U
چرخهمیانی
centre strap
U
نوارمیانی
centre spot
U
خالوسط
centre span
U
مرکزپل
centre castle
U
پل فرماندهی
centre game
U
بازی مرکزی
centre of activities
U
مرکز عملیات
centre of pressure
U
مرکز فشار
centre pawns
U
پیادههای مرکزی شطرنج
centre plate
U
keel drop
centre post
U
قسمتبدونآرایش
centre point
U
نقطهمرکزی
civic centre
U
میانگاه شهر
centre pocket
U
مرکزی
centre pocket
U
گودال
centre mark
U
نقطهمرکزی
profit centre
U
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
centre of gravity
U
مرکز ثقل
principal centre of affairs
U
مرکز مهم امور
What's the fare to city centre?
U
نرخ کرایه تا مرکز شهر چقدر است؟
in the centre near the railway station
U
در مرکز شهر نزدیک ایستگاه قطار
Can I drive to the centre of town?
U
آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
shopping centre
[British]
U
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
U
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
U
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
U
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
U
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
U
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
U
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
Which bus goes to the town centre?
U
کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
retail centre
[British]
U
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
urban centre of a community
U
مرکز شهرک
centre back vent
U
پیلیپشت
centre counter defence
U
دفاع متقابل مرکزی
centre holding variation
U
واریاسیون حفظ مرکز درجوئوکو پیانو
centre of crest circle
U
مرکز خمیدگی
centre of crest circle
U
مرکز انحنای ستیغ
centre face-off circle
U
دایرهمرکزیمحلروبروشدنحریفها
retail shopping centre
[British]
U
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
U
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
U
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
He was spending money right,left and centre.
U
چپ وراست پول خرج می کرد
retail shopping centre
[British]
U
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
line by line analysis
U
تجزیه سطر به سطر
line to line voltage
U
ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing
U
فاصله سطور
line to line fault
U
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
U
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
U
تماس خطوط
line to line fault
U
اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling
U
فرز کردن سطری
line to line voltage
U
ولتاژ بین دو خط
line by line milling
U
فرز کردن سطر به سطر
off line
U
قطع
line
U
لاین
line
U
رشته
line
U
طرز
line
U
حدود رویه
off line
U
غیر متصل
o o line
U
خط تقسیم دیدبانی
off line
U
برون خطی
line
U
نسب
off line
U
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line
U
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
U
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
U
محصول
line
U
شعبه
below the line
U
درامد یا هزینه غیر مترقبه
out of line
U
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line
U
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
U
سطر
on the line
U
هواپیمای اماده پرواز
old line
U
محافظه کار
old line
U
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
line
U
ردیف
the line
U
صف
o o line
U
خط دیدبانی سپاه
line
U
جبهه جنگ
line
U
سیم
line
U
رسن
line of d.
U
حد فاصل
line
U
ریسمان
Are you still on the line?
U
خط را قطع نکردی؟
Are you still on the line?
U
هنوز پشت تلفن هستی؟
line
U
رشته بند
line
U
در سمت
necessary line
U
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
to come in to line
U
در صف امدن
to come in to line
U
موافقت کردن
down the line
U
ضربه از کنار زمین
down line
U
بار کردن پایین خطی
out of line
U
خارج از خط جبهه
mean line
U
خط میان
line
U
طناب سیم
line
U
جاده
line
U
دهنه
line
U
صفی در خط
line
U
خط صف
line
U
طناب خط
line
U
خط
line
U
پوشاندن
line
U
استرکردن
line
U
ترازکردن
line
U
اراستن
line
U
بخط کردن
line
U
خط دار کردن
line
U
خط انداختن در
line of d.
U
مرز
line
U
: خط کشیدن
line
U
لجام
line by line
U
سطر به سطر
line out
U
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line up
<idiom>
U
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
all along the line
U
درامتدادهمه خط
all along the line
U
در همه جا
along line
U
در امتداد خطوط
along line
U
در خط
line up
<idiom>
U
به صف کردن
down the line
<idiom>
U
درآینده
line-up
U
ردیف ایستادن تیم
on line
U
در خط
line up
<idiom>
U
به درستی میزان کردن
out of line
<idiom>
U
ناصحیح
line-up
U
به ترتیب ایستادن
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
line out
U
با خط علامت گذاشتن
in line
U
همراستا
in line
U
شمشیر در وضع حمله
line up
U
به خط شدن
line up
U
به ترتیب ایستادن
on line help
U
کمک مستقیم
in line
<idiom>
U
با محدودیت متداول
line-up
U
به خط شدن
on line
U
داخل رده
on line
U
مورداستعمال
by line
U
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
U
خط دوم یافرعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com