English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
center face off spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
center spot U نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
face off spot U نقطه رویارویی
face off spot U هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
center ice spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
To bring two persons face to face . U دونفر رابا هم روبروکردن
Her face wreathed in smile . Her face broke into a radiant smile . U گل از گلش شکفت
center to center method U روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
in a spot <idiom> U درمشکل قرار داشتن
spot U جا
spot U باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot U مشاهده کردن گلوله ها
spot U در محل
up on the spot U فی المجلس مقدا بی درنگ
spot U لکه دارکردن
spot U کشف کردن دیدن
spot U تشخیص دادن
spot U لکه دارشدن
spot U کشف کردن اماده پرداخت
spot U زمان مختصر لحظه
spot U موضع
spot U لکه لک
spot U محل
spot U مکان
spot U خال
spot U نقطه
spot U فوری
spot U بجااوردن
spot U درجا
spot U تنظیم تیر کردن
spot U پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
on the spot <idiom> U درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
spot U لکه موضع
on the spot U نقدا"
on the spot U فی المجلس
on-the-spot U نقدا"
spot U [لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
spot U مسافت یابی کردن
spot U کمان
spot U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot U نقدا"
on-the-spot U فی المجلس
spot U به طور نقد
spot-on U دقیقا صحیح
spot shot U ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot test U ازمایش فوری
spot transaction U معامله نقدی
spot sale U فروش نقد
cash spot U نقد فوری
spot sale U فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
warm spot U اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
handicap spot U مهرهتعادلی
black spot U جادهباآمارتصادفبالا
high spot U جذابترین لذتبخشترین
trouble spot U کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
He was kI'lled on the spot. U جابجا کشته شد
dead spot U نقطه خنثی
cathode spot U لکه کاتدی
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
Johnny-on-the-spot <idiom> U
billiard spot U نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
soft spot for someone/something <idiom> U احساسات تندوتیز داشتن
tight spot <idiom> U شرایط سخت
centre spot U خالوسط
yellow spot U نقطه زرد
water spot U واتراسپات
spot weld U خال جوش
spot weld U نقطه جوش دادن
spot weld U اتصال نقطه جوش
spot welding U نقطه جوش
spot welding U جوشکاری نقطهای
spot welding U جوش نقطهای
succeeding spot U نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
sweet spot U قسمت مرکزی راکت یا چوب
touch spot U ناحیه بساوشی
unpainted spot U تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
warm spot U نقطه گرماگیر
water spot U گردباد دریایی
spot report U گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
flying spot U لکه نورتند رو
previous spot U نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
soft spot U شولات
cold spot U نقطه سرماگیر
soft spot U ناحیه نشست
spot ball U گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
spot cash U پرداخت نقدی
spot cash U پول نقد
spot distortion U اغتشاش نقطه
spot of enforcement U نقطه پنالتی
penalty spot U نقطه پنالتی
focal spot U کانون
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
head spot U نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
landing spot U نقطه فرود
light spot U نقطه نور
light spot U نقطه منور
long spot U موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
dead spot U منطقه ساکت
pain spot U نقطه درد
spot elevation U ارتفاع تعیین شده
spot elevation U نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
spot pass U پاس غیرمستقیم
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot price U قیمت نقدی
spot price U قیمت برای فروش فوری
spot price U بهای جنس در معامله نقدی
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
spot price U قیمت تمام شده
spot rate U نرخ فروش نقدی
spot repair U تعمیر در جا
spot net U شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
spot market U بازار معاملات نقدی
spot footing U پی مجزا
spot goods U کالاهای موجود
spot goods U کالاهای اماده تحویل
spot grading U صافسازی
spot kick U ضربه کاشته
spot lamp U لامپ موضعی
spot lamp U لامپ با نورمتمرکز
spot map U کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
spot market U بازار نقدی
spot repair U تعمیر در محل
spot checks U مقابله موضعی
hot spot U نقطه داغ
beauty spot U خال
beauty spot U خال کوچک
spot check U بازدید در محل
beauty spot U خال زیبایی
blind spot U نقطه ضعف
spot check U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check U بطور چند در میان ازمودن
hot spot U نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
spot check U بررسی موضعی
spot check U مقابله موضعی
spot checks U بررسی موضعی
air spot U تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
spot checks U بازدید در محل
spot checks U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
balkline spot U نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
spot checks U بطور چند در میان ازمودن
advertising spot U فیلم تبلیغاتی
blind spot U نقطه کور
air spot U تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
baulk line spot U نقطهخطمرز
flying spot scanner U پوینده لکهای تند رو
great red spot U لکه سرخ بزرگ
white spot ball U مکانتوپسفید
spot welding machine U دستگاه جوش نقطهای
spot welding electrode U الکترود جوشکاری نقطهای
spot pattern test U ازمون طرح نقطه ها
kicks from the penalty spot U شوت از نقطه پنالتی
This is an ideal spot for picnics . U اینجا برای پیک نیک ماه است
bridge spot weld U جوشکاری نقطهای
great white spot U لکه سفید بزرگ
single row spot welding U جوشکاری نقطهای سری
double row spot welding U جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
off center U خارج از مرکز
off-center <idiom> U عجیب وغریب
center U متمرکز کردن
center U تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center U سانتر
center U کیان
center U گروه مرکزی
center U مجمع
center U تمرکز یافتن
center U درمرکز قرارگرفتن
center U وسط ونقطه مرکزی
center U مرکز
center U میان
center U کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center U متمرکز نقطه اتکاء
center U نقط ه میانی چیزی
center U قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center U قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center U سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center U شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center U نقطه گره
center U سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
face U جبهه
face U شکم کمان
face U پیشانی
face U فاهر
face U قسمت جلو شی ء رویه راکت قسمتی از چوب هاکی که با گوی تماس داردشیب صاف جلو موج
face U سطح
face U چهره
face U پیشانی جنگی گلنگدن
right face U به راست راست
face U نمای خارجی
face U سینه کار
face U سطح رنگین هدف
face U صفحه تلویزیون
face U صورت
face value U بهای اسمی
face value U مبلغ اسمی مبلغی که روی سکه اسکناس و یا سهام نوشته شده است
face value U ارزش صوری
face value U ارزش اسمی
face up U ورق روبه بالا
face up U خوابیده به پشت
face up U بطور طاق باز
face off U رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com