English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
carrying charge U هزینه حمل و نقل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
carrying U حمل ونقل کردن
carrying U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carrying U جبران ضعف یار
carrying U انتقال دادن
carrying U تیررسی حالت دوش فنگ
carrying U روپوش پرچم
carrying U رانینگ
carrying U رقم نقلی
carrying U تیر رسی داشتن
carrying U حمل کردن
carrying U بدوش گرفتن
carrying U بردن
carrying U حمل غیرمجاز توپ
carrying U انداختن یک یا دو میله بولینگ
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying U رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carrying U خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carrying U وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
carrying U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying U محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
carrying U عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carrying U وام ایجاد شده در وام توسط جمع کننده
carrying U نشانه وقوع وام
carrying U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying trade U صنعت حمل و نقل
carrying trade U تجارت حمل و نقل
carrying-trade U تجارت حمل و نقل
card-carrying U دو آتشه
carrying business U تجارت حمل و نقل
carrying business U صنعت حمل و نقل
card-carrying U واقعی
card-carrying U عضو رسمی
card-carrying U دارای کارت عضویت
carrying handle U دستهحمل
carrying vessel U کشتی باربری
carrying-trade U صنعت حمل و نقل
carrying capacity U خورند
carrying capacity U فرفیت برد
inflated carrying tyre U لاستیکعاجدار
current carrying conductor U رسانای حامل بار
carrying out [of a death sentence] U اجرا [حکم اعدام]
take over in charge U تصدی
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
in charge U متصدی
like charge U قطبهای همنام
like charge U شارژ همنام
on charge of U به اتهام
be charge with U متهم شدن به
charge U دستگاه با ماده منفجره
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <adj.> U مسئول
in charge <adj.> U پاسخگو
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
in charge <idiom> U مسئول بودن
charge U عهده دارکردن
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U خطای حمله
charge U حمله به حریف
charge U بار
charge U هزینه
charge U حمله اتهام
charge U اتهام
charge U بار کردن
charge U پر کردن
charge U وزن
charge U گماشتن
charge U زیربار کشیدن
charge U متهم ساختن
charge U مطالبه بها
charge U پرکردن
charge U موردحمایت
charge U بار مسئولیت
charge U بار الکتریکی
charge U متهم کردن
charge U خرج
charge U خرج منفجره
charge U شارژ کردن شارژ
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U عهده داری
charge U تصدی
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U بدهکار کردن
charge U محفظهای
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
pole charge U خرج دستکی
surface charge U بار سطحی
powder charge U خرج باروت
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
pole charge U خرج میلهای
supplementary charge U خرج تکمیلی
point charge U بار نقطهای
to give in charge U سپردن
to give in charge U تسلیم کردن
to charge a gun U خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge U هزینه تلفن
tapering charge U پر کردن شیبدار
officer in charge U افسر مسئول اجرا
partial charge U بار جزیی
plaster charge U خرج شراپنل
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
plaster charge U خرج انفجاری افشان
sticky charge U خرج چسبنده
static charge U برق ساکن
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
shaped charge U خرج گود
section charge U خرج چند قسمتی
satchel charge U خرج کیسهای
satchel charge U خرج خورجینی
residual charge U بار الکتریکی مانده
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge U خرج
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
propelling charge U خرج پرتاب
shaped charge U خرج مقعر
propellant charge U خرج پرتاب
statement of charge U اعلام اتهامات
powder charge U خرج پرتاب گلوله
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
space charge U بار پیرامونی
spinning charge U بار چرخان
section charge U خرج جزء جزء
space charge U ناحیه بار فضا
soaking charge U بار سولفات زدای
snow charge U بار برف
positive charge U بار مثبت
toll charge U باج
export charge U حقوق صادرات
export charge U هزینه صادرات
export charge U تعرفه صادرات
import charge U تعرفه واردات
import charge U هزینه واردات
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery U باتری را بار کردن
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
import charge U حقوق واردات
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
community charge U گونهایمالیات
charge nurse U سر پرستار
charge hand U کارگر معمولی
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator U اندازهشارژ
zero charge potential U پتانسیل بار صفر
volume charge U بار حجمی
unlike charge U قطب غیر همنام
trickle charge U پر کردن اهسته
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge U حداقل هزینه
minimum charge U حداقل قیمت
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
total charge U بارگذاری کامل
diamond charge U خرج مربع شکل
collection charge U هزینه وصول مطالبات
collection charge U هزینه وصول
coke per charge U ذغال کک شارژ
charge with a fault U تخط ئه کردن
charge pits U چالههای خرج
charge of the electron U بار الکترون
charge neutrality U خنثایی بار
charge neutrality U تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge density U چگالی بار
charge daffaires U شارژدافر
condenser charge U بار خازن
conservation of charge U بقای بار الکتریکی
counter charge U تهمت متقابله
detonation charge U خرج تلاش
detonation charge U خرج انفجار
detonating charge U چاشنی
detonating charge U خرج منفجر کننده
density of charge U چگالی بار برقی
deep charge U خرج عمیق دریایی
deep charge U خرج گود
cratering charge U خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge U خرج تخریب
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
bank charge U هزینههای بانکی
charge d'affaires U شارژ دافر
charge d'affaires U کاردار سفارت
bound charge U بار بسته
boost charge U ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
accumulator charge U بارگیری اکومولاتور
service charge U سرویس مهمانخانه وغیره
service charge U اضافه کار
service charge U انعام
tas de charge U پاطاق
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com