Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
business cycle
U
دور بازرگانی
business cycle
U
دور تجاری
business cycle
U
دور اقتصادی
business cycle
U
دور کسب وکار
business cycle
U
دور فعالیت بازرگانی
business cycle
U
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
business cycle
U
معادل cycle trade
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
business name
U
اسم تجارتی
do business
U
معامله کردن
I cant do business with him .
U
با او معامله ام نمی شود
mean business
<idiom>
U
جدی بودن
I am here on business.
برای تجارت اینجا آمدم.
business like
U
عملی
To go about ones business.
U
دنبال کار خود رفتن
What is it to me?it is none of my business.
U
به من چه؟
I mean business. I mean it.
U
شوخی نمی کنم جدی می گویم
Anyway it is none of his business.
U
تازه اصلابه او مربوط نیست
To go about ones business.
U
پی کار خود رفتن
How is business ? How is everything?
U
کار وبارها چطوره ؟
I am here on business.
برای کار اینجا آمدم.
None of your business.
U
[این]
به شما مربوط نیست.
business like
U
منظم
business like
U
مرتب
business
<adj.>
U
تجاری
business
<adj.>
U
تجارتی
business
<adj.>
U
بازرگانی
to get down to business
U
به کار اصلی پرداختن
[اصطلاح روزمره]
to get down to business
U
کار و بار را شروع کردن
[اصطلاح روزمره]
to go away
[off]
on business
U
به سفر تجاری رفتن
he had no business to
U
حقی نداشت که
he was p in his business
U
کارو
business
U
دادوستد کاسبی
business
U
داد و ستد تجارتخانه
business
U
موسسه بازرگانی
to do business
U
کاسبی کردن
that business does not p
U
به منتظرشدنش می ارزد صبرکردنش ارزش دارد
business
U
بنگاه
business
U
شرکت
business
U
موضوع تجارت
business
U
شرکت تجاری
business
U
خرید یا فروش
business
U
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business
U
کسب و کار
business
U
کار و کسب
business
U
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
to do business
U
معامله کردن
business
U
نمایشگاهی که محصولات را نشان میدهد.
i have come on business
U
کاری دارم اینجا امدم
business
U
سوداگری
he was p in his business
U
خوب بود کارش رونق گرفته بود
business
U
حرفه
business
U
دادوستد
business
U
کسب
business
U
تجارت
business
U
که باعث میشود یک تجارت کار باشد
business
U
کسب و کار بازرگانی
what is your business here
U
کار شما اینجا چیست
business
U
ماشینی که در شرکت استفاده میشود
business group
U
شرکت سهامی
[شرکت]
carrying business
U
تجارت حمل و نقل
relating to business
<adj.>
U
تجاری
transport business
U
تجارت حمل و نقل
relating to business
<adj.>
U
بازرگانی
business prosperty
U
رونق کسب و کار
business software
U
نرم افزارهای تجاری
business transaction
U
داد و ستد بازرگانی
business union
U
اتحادیه بازرگانی
butchery business
U
گوشت فروشی
line of business
U
پیشه
line of business
U
حرفه
carry on business
U
داد و ستد کردن
relating to business
<adj.>
U
تجارتی
He is well versed in business .
U
درامور با زرگانی کاملا" وارد است
business prosperty
U
رونق سوداگری
What work do you do ? what is your business ?
U
کارتان چیست ؟
He has no business to interfere.
U
بیخود می کند دخالت می کند
hours of business
U
ساعتهای کاری
Our business has become tangled up.
U
کارمان پیچ خورده است
show business
U
حرفهی هنرپیشگی و نمایش
He put me out of business.
U
مرا از کسب وکاسبی انداخت
small business
U
تجارتوشرکتکوچککهتعدادکارمندانآنزیادنیست
business school
U
مدرسهیا دانشکدهاقتصادیوتجاری
graphics, business
U
گرافیک
graphics, business
U
تجارت
he has a rushing business
U
کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
he prospered in his business
U
در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
I am minding my own business.
U
کاری بکار کسی ندارم
monkey business
<idiom>
U
دوز وکلک ،حقه باز
transport business
U
صنعت حمل و نقل
show business
U
نمایشگری
carrying business
U
صنعت حمل و نقل
initiated into business
U
دست اندرکار
business park
U
[ساخت شرکت تجاری در منطقه ای با چشم انداز طبیعی]
to go away on a business trip
U
به سفر تجاری رفتن
man of business
U
وکیل گماشته
monkey business
<idiom>
U
شوخی کردن
one who transacts business with another
U
معامل
he prospered in his business
U
کارش بالا گرفت
business mechines
U
ماشینهای تجاری
business matters
U
مسائل کسبی
business expenses
U
هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
monkey business
U
کچلک بازی
business enterprise
U
بنگاه تجاری
business enterprise
U
بنگاه بازرگانی
business economics
U
علم اقتصاد کسب و کار
business economics
U
علم اقتصاد بازرگانی
business depression
U
کسادی کار کسادی سوداگری
big business
U
واحد تجاری بزرگ
mind your own business
U
درفکر کار خودت باش
business combination
U
ادغام دو یا چند موسسه دریکی از ان موسسات
business activity
U
فعالیت بازرگانی
line of business
U
شاخه پیشه
business failure
U
شکست تجاری
business failure
U
ناکامی تجاری
business man
U
ادم کاسب
business law
U
حقوق تجارت
business inventories
U
موجودی تجاری
business income
U
درامد خالص تجارتی
business depression
U
بحران کسب و کار
business hours
U
ساعت کاری
business hours
U
ساعت اداری
business graphics
U
گرافیکهای تجاری
business goods
U
کالای تولیدی
business fluctuations
U
نوسانات بازرگانی
business firms
U
بنگاههای انتقاعی
international business machine
U
corporation
international business machine
U
IB
to hold a share in a business
U
در شرکتی سهمی داشتن
head of business firm
U
رئیس تجارتخانه
He is completely absorbed by his business.
U
کاملاجذب کارش است
Why did you give away your business patern ?
U
چرا شریک خودت را لو دادی ؟
land office business
U
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
small business computer
U
کامپیوتر کوچک تجاری
mail order business
U
کسب و کار مکاتبهای
business type operation
U
عملیات تجارتی
business type operation
U
عملیات کامپیوتری
net business saving
U
پس انداز خالص شرکتها
business data processing
U
داده پردازی تجاری
cycle
U
گردش
cycle
U
دوره عملیات یابازی
cycle
U
سیکل مدار
four cycle
U
دارای چهاردور یا دوره
cycle
U
دوره
cycle
U
سیکل
cycle
U
دوره گردش
cycle
U
چرخ چرخه
cycle
U
چرخه زدن
cycle
U
بصورت متناوب فاهر شدن
R/W cycle
U
ترتیب رویدادها برای بازیابی و ذخیره داده
cycle
U
سیکل یک سری داستان درباره یک موضوع
cycle
U
:بصورت دورانی فاهر شدن
R/W cycle
U
CYCLE WRITE/READ
cycle
U
: دور
cycle
U
سواردوچرخه شدن
cycle
U
دور
cycle
U
دوران
cycle
U
عملیات کامل تولید مدت محدودی از یک زمان
cycle per second
U
سیکل بر ثانیه تناوب در ثانیه
cycle
U
چرخه
cycle
U
دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود
cycle
U
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycle
U
عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycle
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle per second
U
هرتس
cycle
U
تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
four cycle
U
چهار چرخه
cycle
U
زمانی که بین دو باس ساعت متمادی صورت می گیرد
cycle
U
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle
U
حلقه
cycle
U
تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند
cycle
U
تعداد دفعات تکرار یک حلقه
cycle
U
زمانه
cycle
U
تاکت
cycle
U
تناوب پریود سیکل
cycle
U
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
Beat it !Buzz off! Mind your own business.
U
برو کشکت را بساب
common business oreinted language
U
زبان با گرایش متداول تجاری
What advice would you give to someone starting up in business?
U
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
Trade ( business ) is slack this week .
U
این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
motor cycle
U
دوچرخه موتوردار موتورسیکلت
minor cycle
U
چرخه خرد
rankin cycle
U
سیکل رانکین
ration cycle
U
سیکل محاسبه جیره 42ساعته
procurement cycle
U
دوره خرید
planning cycle
U
دوره برنامه ریزی
minor cycle
U
خرد چرخه
occupancy cycle
U
دوره سکونت
number of cycle
U
تعداد تناوبها
number of cycle
U
تعداد دوره ها
null cycle
U
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
reset cycle
U
چرخه باز نشانی
search cycle
U
چرخه جستجو
storage cycle
U
سیکل انباره
exercise cycle
U
دوچرخهثابت
vapor cycle
U
سرد زائی مدار بسته
turnaround cycle
U
مدت رفت و برگشت
training cycle
U
مرحله اموزش
training cycle
U
سیکل اموزشی
trade cycle
U
دوره فعالیت تجاری
trade cycle
U
دور تجاری
turnaround cycle
U
مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
thermodynamics cycle
U
سیکل ترمودینامیک
tempering cycle
U
دوره بازپخت
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
storage cycle
U
چرخه انباره
stirling cycle
U
سیکل موتور گرمایی که در ان گرما در حجم ثابت افزوده میشود و سبب انبساط همدمامیگردد
staticizing cycle
U
سیکل ایستاسازی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com