Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 64 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bundle of nerves
U
آدم بی نهایت عصبانی و نگران
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bundle
U
بقچه
[کاموا ]
bundle
U
کانون
[کاموا]
bundle
U
بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
bundle off out
U
بارسفر بستن
bundle off out
U
بشتاب رفتن
bundle up
U
جامه گرم دربرکردن
bundle up
U
زیادلباس پوشیدن
bundle
U
بقچه کلاف پشم یا پنبه
bundle up
<idiom>
U
لباس گرم وپوشیده
bundle
U
دسته پول
bundle
U
دستگاههاجانبی و سرویس ها به عنوان قسمتی از قیمت خریدیک سیستم کامپیوتری
bundle
U
بقچه
bundle
U
بسته
bundle
U
مجموعه
bundle
U
دسته کردن
bundle
U
بصورت گره دراوردن بقچه بستن
bundle
U
دسته
bundle
U
کانونی کردن
bundle
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle
U
تعدادی فیبر نوری که کنار هم جمع شده اند
bundle
U
فروختن یک بسته که حاوی یک کامپیوتر و چندین نرم افزار است با قیمت مخصوص
bundle
U
افزودن نرم افزار
to get on ones nerves
U
اذیت کردن
get on one's nerves
<idiom>
U
عصبانی کردن شخص
The nerves can only take so much .
U
اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
to get on somebody's nerves
U
کسی را عصبانی کردن
That gets on my nerves.
U
میره رو اعصابم!
nerves
U
وتر طاقت
nerves
U
قوت قلب دادن نیرو بخشیدن
nerves
U
رشته عصبی
nerves
U
پی
nerves
U
عصب
nerves
U
قدرت
fuel bundle
U
متمرکزکنندهسوخت
door bundle
U
بار همراه
door bundle
U
بار پرتابی همراه با چترباز
door bundle
U
بارهای دستی
nerve bundle
U
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
urban bundle
U
بقچه شهری
[این روش گرچه قدیمی است ولی هنوز هم به عنوان معیاری جهت وزن کردن کلاف های پشم بکار می رود.]
make a bundle
<idiom>
U
پول زیادی درآوردن
cingulum bundle
U
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
iron nerves
U
طاقت
to lose one's nerves
U
خود را باختن
sensory nerves
U
اعصاب حساسه
nerves of steel
U
دل
war of nerves
U
جنگ اعصاب
taste nerves
U
اعصاب چشایی
somatic nerves
U
اعصاب تنی
nerves of steel
U
طاقت
sensory nerves
U
پیهای حساس
peripheral nerves
U
اعصاب پیرامونی
to lose one's nerves
U
دست پاچه شدن
to lose one's nerves
U
متانت را از دست دادن
iron nerves
U
دل
do not strain your nerves .
U
با عصاب خودتان فشار نیا ورید
plexus of nerves
U
محلقرارگیریعصب
inframaxillary nerves
U
پیهای ارواره زیرین
bag of nerves
U
آدم بی نهایت عصبانی و نگران
iron nerves
U
قوت قلب
cranial nerves
U
اعصابمغزی
vasomotor nerves
U
اعصاب محرک رگها
nerves of steel
U
قوت قلب
This drug excites the nerves.
U
این دارو اعصاب را تحریک می کند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com