English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
broken field U محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
broken U شکسته شده
broken U منقطع منفصل
broken-down U ازپای درامد
broken U نقض شده
broken U رام واماده سوغان گیری
broken down U ازپای درامد
broken <adj.> U خراب
broken U شکسته
broken <adj.> U شکسته [دستگاهی]
broken ground U زمین ناهموار
broken hardening U سخت گردانی شکسته
broken marriage U زناشویی گسیخته
wind broken U خسته
wind broken U ریوی شده
wind broken U دچار پربادی
broken wind U یلپپیک
broken money U پول خرد
broken rock U صخره
broken sleep U خواب بریده بریده
broken stone U خرده سنگ
broken stone U سنگریزه
heart broken U محنت زده
heart broken U دل شکسته
broken stone U سنگ شکسته
broken winded U تنگ نفس
broken stowage U فضای خالی اطراف امادها وبارها در داخل کشتی
broken weather U هوای بی قرار
broken fibres U تار عضلانی پاره شده
broken-hearted <adj.> U دل شکسته
Burglars have broken in. U دزد ها [با زور] آمده بودند تو.
broken hearted U دلشکسته
broken country U زمین مضرس
broken bricks U سنگریزه
broken bricks U پاره اجر
broken-hearted U دلشکسته
a broken arm U بازوی شکسته
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
broken home U خانواده گسیخته
broken homes U خانواده گسیخته
broken country U زمین دوعارضه
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
The lamp is broken. لامپ خراب است.
My car has broken down. اتومبیلم خراب شده است.
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
broken traffic line U خط چین برای امد و شد
broken traffic line U خط گسسته برای امد و شد
I had my car broken into last week. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
The dog has broken loose . U سگ زنجیرش را باز کرد وفرار کرده است
He broken an Olympic record. U رکورد المپیک را شکست
The door – handle has broken off. U دسته درشکسته است
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
My face has broken with pimples. U صورتم جوش زده است
he received a broken hand U دستش شکست
He felt like he'd finally broken the jinx. U او [مرد] این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
That jar is broken and that measure spilt . <proverb> U آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
The house next door was broken into/burgled/burglarized yesterday. U دیروز دزد خانه همسایه را زد.
well field U حوزه تغذیه کننده چاه
field name U نام فیلد
to keep the field U درجای خودثابت ماندن
field U شاخه [دانشی]
to take the field U جنگ اغازکردن
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
field U رشته [دانشی]
to keep the field U جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
right field U سمتراستزمین
zero field U میدان صفر
zero field U بی میدان
zero field U بی حوزه
field U بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field U میدانه
field U حوزه
field U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field U روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field U جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field U توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field U زمین بازی
field U میدان
field U فیلد
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field U مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field U فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field U خارج اداره یا کارخانه
field U تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field U بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field U بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field U نوشتن داده روی PROM
field U مشابه 4036
field U محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field U فرودگاه
field U زمینه رزمی صحرایی
field U میدان دید
field U کارگاه
field U پایکار
field U بمیدان یا صحرا رفتن
field U رشته
field U دایره
field U دشت کشتزار
field U صحرا
field U میدان رزم صحرا
field U دشت
field U محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field U زمین
field U بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field voltage U ولتاژ میدان
field study U بررسی میدانی
field strength U شدت میدان
field theory U نظریه میدانی
field type U نوع رزمی
field upgradable U سخت افزار قابل توسعه درمحل
field strcture U ساخت میدانی
field survey U نقشه برداری زمینی
field template U الگوی فیلد
field trip U گردش علمی
field trial U مسابقه تازیهای شکاری
field template U قالب فیلد
field storage U انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field theory U نظریه اساسی میدان
field type U از نوع جنگی
field vector U بردار میدان
field winding U سیم پیچ اهنربایی
flying field U میدان فرودگاه
force field U میدان نیرو
free field U حوزه ازاد
gold field U ناحیه زرخیز
grain field U کشتزار
grain field U گندم زار
gravitational field U میدان گرانش
soccer field U زمین فوتبال
fixed field U میدان ثابت
field worker U پژوهشگر میدانی
field work U کار صحرایی
field winding U سیم پیچی میدان
field wire U سیم صحرایی
field wire U سیم جنگی
field work U پژوهش میدانی
free field U میدان عمل ازاد
field work U کار در صحرا
field work U استحکامات صحرایی استحکامات
field work U کار میدانهای
field theory U تئوری میدان ها
field of view U میدان دید
field order U دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea U نخود سبز فرنگی
field piece U توپ صحرائی
field player U بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point U سر تیر بسیار نازک
field pole U قطب میدان
field privilege U امتیاز فیلد
field radio U بی سیم صحرایی
field radio U رادیوی قابل حمل صحرایی
field order U دستورالعمل رزمی
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
field of view U منظره
field of view U حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of vision U میدان بینایی
field of vision U میدان دید
field officer U افسر عملیات صحرایی
field officer U افسر رزمی
field officer U افسر رسته رزمی
field operating U عمل کننده در صحرا
field range U میدان تیر رزمی
field range U میدان تیرجنگی
field service U خدمات پایکار
field service U تعمیر در محل
field service U خدمات رزمی
field service U پشتیبانی سرویس رزمی
field services U قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop U کارگاه صحرایی
field shop U تعمیرگاه صحرایی
field splice U وصله کارگاهی
field stockade U ذخایر صحرایی
field separator U جدا ساز میدان
field roving course U مسابقه تیراندازی جنگلی
field ration U جیره صحرایی
field ration U جیره رزمی
field rectifier U یکسوساز میدان
field regulator U نافم میدان
field regulator U تنظیم کننده میدان
field rheostat U رئوستای میدان
field rheostat U تنظیم کننده میدان
field rheostat U رگولاتورمیدان
field round U یک دور تیراندازی صحرایی
field stockade U کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
grounded field U سیم پیچ متصل به زمین
rugby field U زمین بازی رگبی
tension field U میدان کششی
track and field U وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field U ه
track and field U چکش
track and field U دیسک و غیره
track and field U دو و میدانی
two phase field U میدان دو فاز
uniform field U میدان یکنواخت
stray field U میدان هرز
sort field U فیلد مرتب سازی
sort field U میدان مرتب سازی
self consistent field U میدان خود سازگار
sensory field U میدان حسی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com