Perdic | boundary condition | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 150 (8 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	boundary condition U	شرط کرانی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	boundary U	حد
	boundary U	حدود یکان
	boundary U	کرانه کرانی
	boundary U	سرحد
	boundary U	6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
	boundary value U	ازرش کرانی
	boundary U	حدود چیزی
	boundary U	جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
	boundary U	علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
	boundary U	ثباتی در یک سیستم چند کاربره که حاوی آدرسهای محدودیتهای اختصاص حافظه به یک کاربر است
	boundary U	مرزی
	boundary U	مرز
	boundary U	خط حد سرحد
	boundary U	خط سرحدی
	boundary layer U	لایه مرزی
	boundary conditions U	شرایط مرزی
	page boundary U	مرز صفحه
	boundary conditions U	شرایط حدی
	boundary-stone U	لوح
	boundary equation U	معادله حدی
	boundary trench U	نهرچه مرزی
	grain boundary U	مرز بلورها
	boundary-stone U	کتیبه
	boundary disclaimer U	مرز روی نقشه
	boundary effect U	اثر مرزی
	rough boundary U	جدار زبر
	boundary surface U	سطح مرزی
	internal boundary U	مرزداخلی
	district boundary U	بخشمرزی
	city boundary U	شهرمرزی
	boundary disclaimer U	نشان دهنده حدود جغرافیایی منطقه
	back boundary line U	محوطه پشت خط سرویس
	outer boundary line U	خطمرزبیرونی
	laminar boundary layer U	لایه مرزی خطی
	surface boundary layer U	لایه مرزی سطح
	on the condition that U	به شرط انکه
	on no condition U	به هیچ شرطی
	condition U	شرط [وضع] [پیشزمینه]
	on that condition U	به آن شرط
	zero condition U	حالت یک سلول مغناطیسی زمانی که صفر را نمایش میدهد
	it does not s. the condition U	واجدان شرایط نیست
	out of condition U	معیوب
	out of condition U	خراب
	on one condition U	به یک شرط
	condition U	عارضه شرطی کردن
	condition U	1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
	condition U	وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود
	condition U	ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است
	condition U	مشروط کردن
	condition U	شرط
	condition U	وضع
	condition U	شرط مقید کردن
	condition U	اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
	necessary condition U	شرط لازم [ریاضی]
	condition U	وضعیت
	condition U	موقعیت
	condition U	چگونگی
	condition U	شرط مهم در قرارداد
	condition U	حالت
	condition U	شرط نمودن شایسته کردن
	readiness condition U	وضعیت اماده باش
	restart condition U	شرط بازاغازی
	space condition U	شرط فاصله
	readiness condition U	وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
	putting a condition U	اشتراط
	putting a condition U	شرط گذاشتن
	pre condition U	شرط لازم الاجرای قبلی
	race condition U	حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
	option of condition U	خیار شرط
	operating condition U	رژیم
	normalization condition U	شرط بهنجارش
	space condition U	حالت فاصله
	standard condition U	شرایط استاندارد
	standard condition U	شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
	rug condition U	[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
	prevailing condition U	شرط غالب
	Coulomb's condition U	قید کولن
	There is only one condition attached to it . U	فقط یک شرط دارد
	On condition that. Provided that. U	بشرط آنکه (بشرطی که )
	wait condition U	1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
	unclear condition U	شرط مجهول
	tropical condition U	شرایط گرمسیری
	to make it a condition U	شرط کردن
	to change ones condition U	زن گرفتن شوهرکردن
	to change ones condition U	عروسی کردن
	to chang one's condition U	عروسی کردن
	to buy on condition U	شرط خریدن
	sufficient condition U	شرط کافی
	sufficient condition U	شرط کافی [ریاضی]
	air condition U	دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
	condition of qualification U	شرط صفت
	condition of readiness U	وضعیت امادگی رزمی
	condition of readiness U	شرایط امادگی
	condition of performance U	شرط فعل اثباتا"
	default condition U	وضعیت قرار دادی
	dynamic condition U	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
	embankment condition U	حالت یا شرائط خاکریزی
	equilibrium condition U	شرط تعادل
	error condition U	وضعیت خطا
	condition of non performance U	شرط فعل نفیا"
	condition of equilibrium U	شرط تعادل
	condition of corollary U	شرط نتیجه
	ammunition condition U	وضعیت مهمات
	an unclear condition which U	consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
	condition about description U	شرط صفت
	in a ruined condition U	ویران
	condition book U	کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
	condition code U	کد وضعیت امادگی اقلام
	condition code U	کدوضعیت اماد
	condition code U	رمز وضعیت
	condition code U	کد شرط
	error condition U	شرط خطا
	interesting condition U	ابستنی
	make it a condition U	شرط کردن
	line condition U	حالت خط
	initial condition U	شرط اولیه
	interesting condition U	حاملگی
	mark condition U	وضعیت نشان
	initial condition U	شرایط اولیه
	mark condition U	شرط علامت
	in working condition U	کارکننده
	in working condition U	دایر
	line condition U	وضع خط
	lay down the condition U	شرط کردن چیزی
	in good condition U	بی عیب خوب
	ignition condition U	حالت احتراق
	no load condition U	حالت بی باری
	interesting condition U	حمل
	condition about performance of an act U	شرط فعل
	reasonable term and condition U	قید و شرط معقول
	functional condition code U	کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
	attack condition , alfa U	الف
	attack condition , alfa U	وضعیت تک
	condition contrary to the requirement U	contract of
	condition contrary to the requirement U	شرط خلاف مقتضای عقد
	idle circuit condition U	وضعیت مدار بی بار
	in perfecting bail condition U	بی عیب
	defense readiness condition U	وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
	condition of subsequent events U	شرط نتیجه
	He is in no condition (not fit)to work. U	امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
	In good condition (health). U	سالم وبی عیب
	condition which is impossible to fulfill U	شرط غیر مقدور
	In perfect condition (shape). U	کاملا" صحیح وسالم
	quenched and tempered condition U	حالت ترساندن و سخت گردانی
	condition contrary to the requirment of U	شرط خلاف مقتضای عهد
	condition contrary to the requirment U	شرط خلاف مقتضای عهد
	person in whose favor a condition is mad U	مشروط له
	mint a mint condition U	تازه تازه
	mint a mint condition U	نونو