English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
black powder U باروت سیاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
powder U باروت ارد
powder U خاک
e.c. powder U باروت مانوری
e.c. powder U باروت پرشعله
with a powder U ازروی بی پروایی تند ناگهان
take a powder <idiom> U دررفتن ،فرارکردن
powder f. U دبه باروت
powder U سائیدن
powder U دینامیت
powder U پودر صورت
powder U پودر
powder U گرد باروت
powder U پودر زدن به
powder U گرد زدن به
powder U گردمالیدن بصورت گرد دراوردن
powder U برف خشک تازه
powder U گرد
powder U باروت
rice powder U ارد برنج
powder momey U پادو
powder momey U باروت بر
powder mixer U گرد مخلوط کن
powder train U مدار خرج مدار باروت
powder mill U کارخانه باروت سازی
powder metallurgy U متالورژی گردی
powder magazine U مخزن باروت
powder magazine U انبار باروت
powder hoist U بالابر خرج توپهای ناو اسانسور خرج توپ
powder funnel U قیف گرد
powder flask U باروت دان
powder flask U دبه باروت
powder horn U دبه باروت
powder train U فتیله باروتی
seidlitz powder U سدلیس :کارکن ملینی که ازدو گرد درست میشود
washing powder U گرد صابون
washing powder U صابون رختشویی
face powder U سفیداب
face powder U پودر بزک
face powder U پودر صورت
curry powder U آمیزهای از کاری و فلفل و چند ادویهی دیگر
insect powder U گرد حشره کش
curry powder U کاری
tooth powder U گرد دندان
to powder the hair U پودر به مد یا بسرزدن
to powder meat U نمک یا ادویه بگوشت زدن
to i. aroom with a powder U گردی درخانه پاشیدن
smell of powder U جنک چشیدگی
smell of powder U مزه جنگ
baking powder U پودر خمیرمایه
powder cutting U برش توسط شعله
igniting powder U خرج مشتعل کننده
hercules powder U باروت کان کنی
gun powder U باروت
gregory powder U گردریوند
food for powder U کشته شدنی
food for powder U تیر خوردنی
fly powder U گردمگس کش
emery powder U پودر سنگ سنباده
blasting powder U باروت
bleaching powder U گرد رنگبری
bleaching powder U گرد رنگ زدایی
bleaching powder U پودر کلر
dovers powder U گرد دور
igniting powder U خرج چاشنی
putty powder U گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
powder charge U خرج پرتاب گلوله
powder charge U خرج باروت
powder box U جای پودر
powder box U پودر دان
powder blue U گردلاجوردفرنگی
powder blue U نیل رخت شویی
powder bag U کیسه خرج
powder bag U کیسه باروت
plaster powder U گچ نرم
plaster powder U گرد گچ
nonehydroscopic powder U خرج غیر متبلور
nickel powder U گرد نیکل
lime powder U پودر اهک
lime powder U گرد اهک
dovers powder U پودردوور
powder kegs U چلیک یابشکه باروت
chilli powder U پودر فلفل
talcum powder U پودر تالک
powder puff U اسباب پودر زنی
talcum powder U پودر طلق
powder puffs U اسباب پودر زنی
powder chamber U حفرهگرد
powder blusher U زژگونه
powder kegs U چیز قابل انفجار
powder room U مستراح یا توالت زنانه
powder rooms U مستراح یا توالت زنانه
powder keg U چلیک یابشکه باروت
loose powder U پودرپنکیک
curry powder U گردکاری
pressed powder U پنکیک
powder keg U چیز قابل انفجار
to keep ome's powder dry U برای هر رویدادی اماده بودن
double base powder U باروت دومبنایی
pearl powder or white U اب مروارید
double base powder U باروت دو حبهای
loose powder brush U برسپنکیک
black U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
in the black <idiom> U سود بردن
look black U متغیر بنظر امدن
to black out U قلم زدن
black U سیاه کردن
black U سیاهی
black U بی رنگ
black out U خاموشی
black U بازیگر دوم شطرنج
black out U حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
black U 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black U بستانکار بودن در حساب
black U زشت
black U تیره
black U سیاه شده
black U چرک وکثیف
black U تهدید امیز عبوسانه
black out U قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
he went there in black U اوبا جامه سیاه انجا رفت
black U دوده لباس عزا
black U سیاه رنگ
black U سیاه رنگی
to black out U سیاه کردن
black d. U دم گاز خفه کننده
black U سیاه
platinum black U گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
Black sheep U جوجه اردک زشت [اصطلاح روزمره]
platinum black U پلاتین سیاه
black vomit U طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
black vomit U تب زرد [پزشکی] [بیماری]
black ant U مورچه سیاه [حشره شناسی]
eriochrome black U سیاه اریوکروم
black marketeering U دادوستددربازارسیاه
he wears black U سیاه پوشیده است
furnace black U سیاهی کوره
ivory black U رنگ سیاه که از اهکی کردن عاج میسازند
ivory black U گرد سوخته استخوان
night black U سیاه
black stone U مهرهیسیاه
black eyes U بدنامی
black eyes U سیاهی اطراف چشم
black eyes U چشم سیاه
black eyes U سیه چشم
black eye U بدنامی
black eye U سیاهی اطراف چشم
black eye U چشم سیاه
black eye U سیه چشم
black and white U چاپ
black and white U دستنوشته
black and white U سیاه و سفید
black Maria U اتومبیل گشتی پلیس
black Marias U اتومبیل گشتی پلیس
black square U خانهسیاه
black salsify U شنگ
black bread U نانسیاه
black ball U توپسیاه
jet-black U سیاه سیاه
jet-black U سیاه شبقی
jet-black U سیاه براق و تیره
black economy U پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
black marketeer U کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
black marks U سابقهی بد
black mark U سابقهی بد
black pudding U سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
black section U گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
blue-black U آبیپررنگ
There is no colour beyond black . <proverb> U بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
black coffee U قهوه بدون شیر
black coffee U قهوه سیاه
black armband U سرآستین [برای سوگواری ]
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
give someone a black look U با خشم به کسی نگاه کردن
black wool U پشم سیاه
black box U سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> U با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
Black will take no other hue. <proverb> U بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
to lool black U خشمگین یا متغیر بنظر امدن
black spot U جادهباآمارتصادفبالا
to be in ones black books U مغضوب کسی واقع شدن
the black sea U دریای سیاه
the black race U نژاد سیاه
They were all dreesd in black. U تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
They were dressed all in black. U همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
slate black U رنگ سیاه سنگ لوحی
slate black U رنگ ارغوانی مایل بسیاه
Black and white. U سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
in black and white <idiom> U بصورت نوشتار
black earth U سیاخاک
black body U جسم سیاه
black body U قسمت خطرناک
black bile U سوداء
black bile U صفرای سیاه
black beetle U سوسک گرمابه
black ash U خاکستر سیاه
black art U سحر
black art U جادوگری
black anneal U سیاه گداختن
black a vised U سیه چرده
black a vised U سبزه دارای پوست تیره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com