English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bank transfers U انتقالات بانکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
transfers U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers U پهلو- رفت
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers U واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transfers U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers U واگذاری نقل
transfers U سند انتقال یا واگذاری
transfers U تغییر سمت دادن لوله
transfers U منتقل کردن
transfers U واگذار کردن
transfers U انتقال دادن
transfers U ورابردن
transfers U ورابری
transfers U انتقال
transfers U واگذاری تحویل
transfers U نقل
transfers U سند انتقال انتقالی
transfers U حواله
transfers U واگذاری
transfers U تغییر دستورات یا کنترل
transfers U تغییر دستور یا کنترل
transfers U دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transfers U بررسی صحت ارسال داده طبق مجموعهای قوانین
transfers U کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfers U احاله
transfers U سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transfers U دستوری که کنترل پردازنده را از یک بخش برنامه به دیگری هدایت کند
transfers U زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
transfers U زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfers U ارسال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساخته یافته هستند.
capital transfers U انتقالات سرمایه
credit transfers U انتقال اعتبار
credit transfers U پرداخت ازطریق انتقال
near bank U ساحل نزدیک رودخانه
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
bank U کنار
bank U کناره توده
bank U سکو
bank U کپه کردن
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank U قسمت برجسته سر پیچ
bank U در بانک گذاشتن
bank U کرانه دیواری
bank U مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank U صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank U لب
bank U ساحل
bank U بانک ضرابخانه
bank U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank U کپه کردن بلند شدن
bank U بطورمتراکم
bank U بانکداری کردن
bank U بانک
bank U انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
Which bank do you bank with? U در کدام بانک حساب دارید؟
to bank U واریزکردن
Which bank do you bank with? U با کدام بانک کار می کنید؟
You can bank on it! <idiom> U میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
You can take it to the bank. <idiom> U میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
bank U مجموعهای از وسایل مشابه
loan bank U بانک استقراضی
land bank U بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
issuing bank U بانک گشاینده اعتبار
issuing bank U بانک صادر کننده
guide bank U دیوار هادی سد
germplasm bank U بانک گونه ها
memory bank U بانک حافظه
monopoly bank U بانک انحصاری
penny bank U بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
paying bank U بانک پرداخت کننده
opening bank U بانک باز کننده اعتبار
negotiating bank U بانک معامله کننده
negotiating bank U بانکی که اسناد را معامله میکند
loan bank U بانک وامی
national bank U بانک ملی
mortgage bank U بانک رهنی
fraudvlent bank U ورشکسته به تقصیر
foot bank U پیاده رو
foot bank زمین یا مسیر بلند در پشت سنگر
bank shot U ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
central bank U بانک مرکزی
bank switching U راه گزینی محدوده
bank shot U ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
bank sluice U دریچه کنترل
bank sluice U دریچه تخلیه
bank shot U پرتابی که به تخته بخورد
bank revetment U پوشش ساحل
development bank U بانک توسعه
deposit with the bank U در بانک ودیعه گذاردن
deposit in the bank U در بانک به ودیعه گذاردن
bank reserves U اندوختههای بانکی
bank reserves U ذخایر بانکی
bank restriction U ممنوعیت تعویض پول با طلا
confirming bank U بانک تائید کننده
collecting bank U بانک وصول کننده
bank stock U سهام بانک
penny bank U دیناری
provident bank U صندوق پس انداز
savings bank U صندوق پس انداز
Where is the nearest bank? U نزدیکترین بانک کجاست؟
piggy bank <idiom> U بانک کوچک
break the bank <idiom> U بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
bottle bank U سطلآشغالمخصوصبطری
bank manager U رییسبانک
penny bank U صندوق پس انداز
approved bank U بانک تایید شده
intermediary bank U بانک میانجی
account with [at] a bank U حساب بانکی
world bank U بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
bank loan U وام بانکی
bank balance U پولموجود در حساببانکیفرد
savings bank U صندوق پس انداز
savings bank U قللک
saving bank U بانک پس انداز
sand bank U ریگ تپه
sand bank U ریگ پشته
sand bank U جزیره نما
sand bank U تپه زیرابی
remitting bank U بانک واگذارنده
presenting bank U بانک ارائه کننده
spoin bank U انبار مازاد
spoin bank U محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
bank of heliostats U کرانهنورگرایی
fog bank U مه انباشت
fog bank U تودهی مه
bank holiday U هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
bank holiday U ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
bank holiday U روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
world bank U بانک جهانی
state bank U بانک دولتی
state bank U بانک استان
piggy bank U قللک
bank contraction U انقباض بانکی
bank annuities U سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
bank angle U سراشیب مسیر هواپیما
bank angle U زاویه سراشیب مسیر
bank angle U زاویه شیب ساحل
bank advance U وام بانکی
bank acceptance U قبولی بانکی
bank acceptance U دریافتی
advising bank U اعلام میکند
advising bank U بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
advising bank U بانک ابلاغ کننده
accepting bank U بانک قبول کننده
bank annuities U هم نامیده شده
bank asset U دارائی بانک
bank bill U برات بانک
bank commission U کارمزد بانکی
bank check U چک بانکی
bank charges U bank
bank charges U هزینههای بانکی
bank charge U هزینههای بانکی
bank bond U ضمانت بانکی
bank bond U تعهد
bank bill U حواله بانکی
bank bill U اسکناس
authorized bank U بانک مجاز
accepting bank U بانک پذیرنده حواله یابرات
accepting bank U بانک قبولی نویس
bank statements U صورت حساب بانکی
bank statement U صورتحساب بانکی
bank statement U صورت حساب بانکی
data bank U بانک اطلاعاتی
data bank U پایگاه داده ها
data bank U پایگاه داده
data bank U base data
data bank U بانک اطلاعات
data bank U بانک داده ها
river bank U ساحل رودخانه
clearing bank U بانک پس انداز
bank statements U صورتحساب بانکی
bank account U حساب بانکی
oyster bank U پرورشگاه صدف
blood bank U بانک جمع اوری خون
merchant bank U بانک بازرگانی
commercial bank U بانگ بازرگانی
bank holidays U تعطیلات رسمی
bank holidays U تعطیلات بانکی
bank rate U نرخ بهره بانکی
bank rate U نرخ بانک
bank rate U نرخ بانکی
bank rate U مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
bank accounts U حساب بانکی
clearing bank U بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
bank credit U اعتبار بانکی
bank note U چک تضمین شده سند در وجه حامل
bank of lamps U مقاومت با لامپ ردیفی
bank of trancformer U دسته مبدل
bank overdraft U استفاده بیش از میزان اعتباردر
bank note U اسکناس
bank guarantee U ضمانت بانکی
bank giro U همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
bank giro U جیروی بانکی
bank overdraft U حساب جاری
bank overdraft U بدهی به بانک
bank paper U اسکناس
bank liabilities U بدهیهای بانکی
bank liabilities U تعهدات بانکی
bank notes U اسکناس
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com