Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bank charges
U
هزینههای بانکی
bank charges
U
bank
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank.
U
من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
charges
U
شارژ کردن شارژ
charges
U
بار کردن
charges
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
U
اتهام
charges
U
بدهکار کردن
charges
U
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charges
U
محفظهای
charges
U
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charges
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges
U
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charges
U
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charges
U
حمله به حریف
charges
U
خطای حمله
charges
U
زیربار کشیدن
charges
U
عهده دارکردن
charges
U
گماشتن
charges
U
بار مسئولیت
charges
U
وزن
charges
U
هزینه
charges
U
حمله اتهام
charges
U
تصدی
charges
U
عهده داری
charges
U
متهم ساختن
charges
U
مطالبه بها
charges
U
پرکردن
charges
U
پر کردن
charges
U
خرج منفجره
charges
U
بار
charges
U
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charges
U
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges
U
خرج
charges
U
متهم کردن
charges
U
بار الکتریکی
charges
U
موردحمایت
to press charges against someone
U
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
dock charges
U
هزینههای حوض dock-dues : syn
flashless charges
U
خرج بی شعله
stevedoring charges
U
هزینههای بارگیری وباراندازی
additional charges
U
خرجهای اضافی
additional charges
U
اتهامات اضافی
deferred charges
U
هزینههای انتقالی
deferred charges
U
پیش پرداخت هزینه
collection charges
U
هزینه وصول
charges prepaid
U
هزینه پیش پرداخت شده
charges forward
U
هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
charges collect
U
هزینه نقدا" دریافت میشود
flashless charges
U
خرج کم کننده شعله
examples of charges
U
نشانههاینظامی
free of all charges
U
بدون هیچگونه مخارج
repulsion of charges
U
نیروی دافعه بارها
depth charges
U
بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
depth charges
U
خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charges
U
خرج عمیق
overhead charges
U
هزینه ثابت عمومی
capital charges
U
هزینههای سرمایه
cover charges
U
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
pilot charges
U
هزینههای راهنما
freight charges
U
هزینههای حمل
transport charges
U
کرایه
freight charges
U
مخارج حمل
handling charges
U
هزینههای جابجایی کالا
Find demolition charges to
U
قوطی مواد منفجره همه منظوره
bank on
<idiom>
U
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
to bank
U
واریزکردن
near bank
U
ساحل نزدیک رودخانه
Which bank do you bank with?
U
با کدام بانک کار می کنید؟
bank
U
بانک ضرابخانه
bank
U
کپه کردن
bank
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank
U
قسمت برجسته سر پیچ
bank
U
بانکداری کردن
bank
U
در بانک گذاشتن
bank
U
کرانه دیواری
bank
U
لب
bank
U
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank
U
کپه کردن بلند شدن
bank
U
ساحل
bank
U
بطورمتراکم
bank
U
بانک
bank
U
صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank
U
کناره توده
bank
U
مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank
U
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank
U
مجموعهای از وسایل مشابه
Which bank do you bank with?
U
در کدام بانک حساب دارید؟
You can bank on it!
<idiom>
U
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
You can take it to the bank.
<idiom>
U
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
bank
U
سکو
bank
U
کنار
land bank
U
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
negotiating bank
U
بانک معامله کننده
loan bank
U
بانک وامی
paying bank
U
بانک پرداخت کننده
loan bank
U
بانک استقراضی
opening bank
U
بانک باز کننده اعتبار
memory bank
U
بانک حافظه
monopoly bank
U
بانک انحصاری
mortgage bank
U
بانک رهنی
national bank
U
بانک ملی
negotiating bank
U
بانکی که اسناد را معامله میکند
collecting bank
U
بانک وصول کننده
central bank
U
بانک مرکزی
presenting bank
U
بانک ارائه کننده
confirming bank
U
بانک تائید کننده
deposit in the bank
U
در بانک به ودیعه گذاردن
deposit with the bank
U
در بانک ودیعه گذاردن
foot bank
زمین یا مسیر بلند در پشت سنگر
foot bank
U
پیاده رو
fraudvlent bank
U
ورشکسته به تقصیر
germplasm bank
U
بانک گونه ها
guide bank
U
دیوار هادی سد
development bank
U
بانک توسعه
issuing bank
U
بانک صادر کننده
issuing bank
U
بانک گشاینده اعتبار
penny bank
U
بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
provident bank
U
صندوق پس انداز
savings bank
U
صندوق پس انداز
Where is the nearest bank?
U
نزدیکترین بانک کجاست؟
piggy bank
<idiom>
U
بانک کوچک
break the bank
<idiom>
U
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
bottle bank
U
سطلآشغالمخصوصبطری
bank manager
U
رییسبانک
bank loan
U
وام بانکی
penny bank
U
صندوق پس انداز
account with
[at]
a bank
U
حساب بانکی
intermediary bank
U
بانک میانجی
approved bank
U
بانک تایید شده
bank balance
U
پولموجود در حساببانکیفرد
bank of heliostats
U
کرانهنورگرایی
savings bank
U
صندوق پس انداز
savings bank
U
قللک
saving bank
U
بانک پس انداز
sand bank
U
ریگ تپه
sand bank
U
ریگ پشته
sand bank
U
جزیره نما
sand bank
U
تپه زیرابی
remitting bank
U
بانک واگذارنده
piggy bank
U
قللک
spoin bank
U
انبار مازاد
spoin bank
U
محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
fog bank
U
مه انباشت
fog bank
U
تودهی مه
bank holiday
U
هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
bank holiday
U
ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
bank holiday
U
روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
world bank
U
بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
world bank
U
بانک جهانی
state bank
U
بانک دولتی
state bank
U
بانک استان
penny bank
U
دیناری
bank bill
U
برات بانک
bank asset
U
دارائی بانک
bank annuities
U
هم نامیده شده
bank annuities
U
سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
bank angle
U
سراشیب مسیر هواپیما
bank angle
U
زاویه سراشیب مسیر
bank angle
U
زاویه شیب ساحل
bank advance
U
وام بانکی
bank acceptance
U
قبولی بانکی
bank acceptance
U
دریافتی
authorized bank
U
بانک مجاز
advising bank
U
اعلام میکند
bank bill
U
اسکناس
bank bill
U
حواله بانکی
bank discount
U
تخفیف بانکی
bank discount
U
تنزیل بانکی
bank deposit
U
سپرده بانکی
bank credit
U
اعتبار بانکی
bank contraction
U
انقباض بانکی
bank commission
U
کارمزد بانکی
bank check
U
چک بانکی
bank charge
U
هزینههای بانکی
bank bond
U
ضمانت بانکی
bank bond
U
تعهد
advising bank
U
بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
advising bank
U
بانک ابلاغ کننده
accepting bank
U
بانک قبول کننده
bank statements
U
صورت حساب بانکی
bank statement
U
صورتحساب بانکی
bank statement
U
صورت حساب بانکی
data bank
U
بانک اطلاعاتی
data bank
U
پایگاه داده ها
data bank
U
پایگاه داده
data bank
U
base data
data bank
U
بانک اطلاعات
data bank
U
بانک داده ها
river bank
U
ساحل رودخانه
clearing bank
U
بانک پس انداز
clearing bank
U
بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
bank statements
U
صورتحساب بانکی
bank account
U
حساب بانکی
accepting bank
U
بانک پذیرنده حواله یابرات
accepting bank
U
بانک قبولی نویس
oyster bank
U
پرورشگاه صدف
merchant bank
U
بانک بازرگانی
commercial bank
U
بانگ بازرگانی
bank holidays
U
تعطیلات رسمی
bank holidays
U
تعطیلات بانکی
bank rate
U
نرخ بهره بانکی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com