Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 277 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ball of the eye
U
تخم چشم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ball
U
گلوله
ball
U
گوی
ball
U
توپ بازی مجلس رقص
ball
U
رقص
ball
U
ایام خوش
ball
U
گلوله کردن
ball
U
گرهک
ball
U
بیضه
ball
U
گلوله توپ
ball
U
ساچمه توپ
ball
U
توپ
ball
U
توپ دور از دسترس توپزن
ball
U
ساچمه
crystal ball
U
انتن رادار
crystal ball
U
گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
cannon ball
U
گلوله توپ
cannon ball
U
سرویس چکشی
cannon ball
U
پرش با بدن جمع
masked ball
U
رقص با نقاب
masked ball
U
رقص با هیئت مبدل
masked ball
U
بال ماسکه
ball bearing
U
بلبرینگ
ball bearing
U
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing
U
بلبرینگ ساچمهای
ball bearing
U
کاسه ساچمه
ball bearing
U
یاطاقان ساچمهای
ball bearings
U
بلبرینگ
ball bearings
U
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearings
U
بلبرینگ ساچمهای
ball bearings
U
کاسه ساچمه
ball bearings
U
یاطاقان ساچمهای
anchor ball
U
گوی لنگر
angular contact thrust ball bearing
U
بلبرینگ طولی محوری
ball and parallel roller bearings
U
یاطاقان غلطکی
ball ammunition
U
فشنگ مانوری
ball ammunition
U
مهمات مانوری
ball and field test
U
ازمون توپ و میدان
ball and socket joint
[مفصل ماشینی که گلوله دارد و در داخل حفره قرار میگیرد]
ball and socket joint
مفصل ساچمه ای
ball back
U
ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
ball boy
U
توپ جمع کن
ball carrier
U
بازیگری که با توپ میدود
ball control
U
مهار توپ
ball control
U
حفظ توپ
ball control
U
تسلط به توپ
ball cushion
U
دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
ball flower
U
گل سینه
ball hawk
U
مدافع پرقدرت
ball hawk
U
مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
ball hawking
U
دفاع خوب
ball hawking
U
کار خوب بازیگرمحوطه دوردست
ball joint
U
توپی
ball joint
U
توپی اتصال
ball joint
U
سیبک
ball joint vise
U
گیره ساچمهای کارگاه
ball mill
U
سنگ شکن گلولهای
ball mill
U
اسیاب ساچمهای
ball of toe
U
گوشت زیر پنجه پا
ball park
U
زمین بازیهای با توپ
ball peen hammer
U
چکشی که یک طرف ان کروی است
ball player
U
بازیگر با توپ
ball point pen
U
قلم خودکار
ball printer
U
چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
ball printer
U
چاپگر توپی
ball retour track
U
مسیر بازگشت گوی بولینگ
ball return
U
بازگشت گوی بولینگ
ball test
U
ازمون ساچمهای
ball thrust bearing
U
یاطاقان طولی ساچمهای
ball type turntable
U
فرمان نوع ساچمهای
banana ball
U
برش بیش از حد گوی
basket ball
U
یکجورتوپ بازی
belovedby ball
U
محبوب همه
best ball
U
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
big ball
U
ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
break ball
U
اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
brinell ball hardness test
U
ازمایش فشار گلوله برینل
called ball
U
گوی تعیین شده از طرف بازیگر
canon ball
U
گلوله توپ
corn ball
U
شیرینی چس فیل
crystal ball stopper
U
گلوله بلوری شیشه لیموناد
cuban fork ball
U
پرتاب توپی که بامایعی اغشته و لغزنده شده
cue ball
U
گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
darning ball
U
زیر رفویی
dead ball
U
توپ مرده
dead ball
U
توپ خارج ازبازی
deep groove ball bearing
U
یاطاقان بلبرینگی شیاردار
double end ball
U
دسته کفچه دونفره
double thrust ball bearing
U
بلبرینگ با فشار محوری دوبل
drop ball
U
دراپ بال
drop ball
U
انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
drop the ball behind the block
U
جاخالی پشت دفاع
dropping ball viscosimeter
U
گرانروی سنج با سقوط گلوله
earth ball
U
دنبلان
eat the ball
U
اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
eight ball billiard
U
بیلیارد امریکایی
eight ball billiard
U
تقسیمی از1 تا 7 برای یک نفر و از 9 تا51 برای نفردیگر و شماره 8برای بازیگری که شمارههای خود را بکیسه انداخته
elementary fire ball
U
اتشگوی اغازین
emery ball
U
توپ دستکاری شده بطورغیرمجاز
eye ball
U
سیاهی چشم
eye ball
U
تخم چشم خال سیاه هدف
Other Matches
have a ball
<idiom>
U
روزگارخوش داشتن
on the ball
<idiom>
U
باهوش
ball
U
کانون
[کاموا]
ball
U
بقچه
[کاموا ]
to a. the ball
U
توپ رانشان دادن
have something on the ball
<idiom>
U
باهوش ،زرنگ
no ball
U
اصطلاحیدرورزشچوگان
into a ball
U
نخ راگلوله کنید
three ball
U
مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
to a. the ball
U
اماده انداختن
to a. the ball
U
توشدن
ball
U
بال
[رقص]
ball
U
مجلس رقص
four ball
U
مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
volley ball
U
والیبال
to play ball
U
توپ بازی کردن
track ball
U
گوی نشان
track ball
U
گوی پیگردی گوی شیار
wash ball
U
صابون دستشویی
working ball
U
گوی با سرعت و چرخش کافی
ball game
U
ورزش یا بازی با توپ
ball stand
U
محلتوقفتوپ
ball peen
U
توپکنوکچکش
ball of clay
U
توپبرایساختسفال
ball assembly
U
توپمجمع
beach ball
U
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
ball games
U
شرایط وضعیت
ball games
U
هماورد
ball games
U
مسابقه
ball games
U
گوبازی
ball games
U
ورزش یا بازی با توپ
ball game
U
شرایط وضعیت
ball game
U
هماورد
ball game
U
مسابقه
ball game
U
گوبازی
ball winder
U
نخپیچ
to open the ball
U
پیش قدم شدن
to open the ball
U
اول رقصیدن
sit on the ball
U
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball
U
بازی محافظه کارانه
shadow ball
U
تمرین گوی اندازی
running with the ball
U
با توپ دویدن
racket ball
U
گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
push ball
U
بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
punch the ball
U
مشت کردن دروازه بان
punch ball
U
گلابی تمرین بوکس
puff ball
U
یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
provisional ball
U
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
pool ball
U
هر یک از گویهای رنگی اسنوکر
playground ball
U
توپ پلاستیکی کودکان
small ball
U
پرتاب بی حالت
snow ball
U
گلوله برف
to muff a ball
U
از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to kick a ball
U
زدن
to kick a ball
U
توپی را
to kick a ball
U
توپ زدن
to keep the ball rolling
U
رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
to block a ball
U
نگهداشتن توپ در بازی
straight ball
U
پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
squat under the ball
U
توپگیری با شیرجه
square ball
U
پاس عرضی
spot ball
U
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
sour ball
U
کلوچه سخت ترش مزه
snow ball
U
با گلوله برف زدن
play the ball
U
با دریبل صاحب توپ شدن
black ball
U
توپسیاه
short ball
U
شوت کردن کوتاه توپ
[فوتبال]
to stay on the ball
<idiom>
U
تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
high ball
U
شوت کردن بالا توپ
[فوتبال]
low ball
شوت کردن پائین توپ
[فوتبال]
The ball is in your court.
<idiom>
U
حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court.
<idiom>
U
حالا نوبت تو است.
The ball was out of bounds.
U
توپ خارج
[از زمین بازی]
بود.
Now that you're here, it's a whole new ball game.
U
حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
a whole new ball game
<idiom>
U
یک ماجرای کاملا متفاوت
to pass the ball to somebody
U
توپ را به کسی پاس دادن
ball is in your court
<idiom>
U
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
movement off-the-ball
U
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
to swat the ball away
U
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
to give the ball away
U
توپ را
[از دست]
دادن
to let the ball do the work
U
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
to keep the ball moving
U
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
ball-flower
U
[ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
That's the way the ball bounces.
<idiom>
U
موضوع اینطوری است.
[اصطلاح روزمره]
squash ball
U
توپاسکوآش
rugby ball
U
توپلاستیکی
red ball
U
توپقرمز
pink ball
U
توپصورتی
lead ball
U
کلاهکتوپی
ivory ball
U
توپعاجی
hockey ball
U
توپهاکی
green ball
U
توپسبز
cricket ball
U
توپبازیگریکت
cork ball
U
توپچوبپنبهای
brown ball
U
توپقهوهای
bowling ball
U
توپبولینگ
tennis ball
U
توپتنیس
She is a ball of fire.
U
دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
ball pens
U
روان نویس ها
ball pens
U
خودکار ها
ball pen
U
روان نویس
[نوشت افزار]
ball pen
U
خودکار
[نوشت افزار]
play ball with someone
<idiom>
U
شرکت منصفانه
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
keep one's eye on the ball
<idiom>
U
get the ball rolling
<idiom>
U
شروع چیزی
carry the ball
<idiom>
U
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
blue ball
U
توپآبی
long ball
U
[شوت کردن بلند توپ]
[فوتبال]
hand ball
U
توپ بازی با دست
jump ball
U
جمپبال
marine ball
U
نوعی واترپولو دراستخر کم عمق 02 در04 متر
jump ball
U
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
fire ball
U
نارنجک
fuzz ball
U
گیاه قارچی
fuzz ball
U
قارچ
fir ball
U
چلغوزه
long ball
U
پرتاب از دور به دروازه
fuzz ball
U
چتر مار
fire ball
U
گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
held ball
U
گرفتن همزمان توپ
free ball
U
توپ بی صاحب
flat ball
U
توپ کاشته
ground ball
U
توپ در جریان
flat ball
U
گوی بولینگ خارج از بازی
fish ball
U
کوفته ماهی وسیب زمینی
fire ball
U
گلوله
fire ball
U
توپ
handle the ball
U
دست زدن توپزن به توپ
gutter ball
U
گویی که به شیار میافتد
hard ball
U
baseball =
follow the ball
U
دنبال توپ فرستادن
fir ball
U
جوزصنوبر
fuzz ball
U
سماروغ
medicine ball
U
توپ چرمی
live ball
U
توپ زنده
medicine ball
U
توپ پر تمرینی مدیسین بال
move off the ball
U
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
net ball
U
یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
nine ball billiard
U
بیلیارد کیسهای با 9 گوی شماره دار
object ball
U
گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
palm the ball
U
رانینگ
fuzz ball
U
گوشت زیادی
lose of ball
U
لورفتن توپ
lost ball
U
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
live ball
U
توپ در جریان
game ball
U
توپ بازی
ground ball
U
توپ زنده
play the ball
U
حفظ توپ با دریبل
stick and ball model
U
الگوی گلوله و میله
to rifle the ball into the goal
U
با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
put the ball on the floor
U
رد کردن توپ از حریف
put the ball on the floor
U
به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
radial ball bearing
U
بلبرینگ شعاعی
loose ball foul
U
خطا روی حریف بدون توپ
to finish the ball into the net
U
با توپ گل زدن
[فوتبال]
He passed the ball on to his teammate.
U
او
[مرد]
توپ را به هم تیمی اش پاس داد.
soccer ball throw
U
پرتاب توپ فوتبال
fifteen ball billiard
U
بیلیارد امریکایی بدون تعیین گوی
The ball is full of air.
U
توپ پراز باد است
white spot ball
U
مکانتوپسفید
white cue ball
U
توپنشانهسفید
water polo ball
U
توپواتریولو
table tennis ball
U
گیرهقفلمیز
dead ball line
U
خطاوتتوپ
cotton wool ball
U
باندتوپی
start the ball rolling
<idiom>
U
شروع انجام کار
Heres the ball and here the field .
<proverb>
U
این گوى و این میدان .
toss ball against a wall
U
تمرین ابشار با دیوار
snow ball tree
U
گل بدماغ
She scrunched the handkerchief into a ball.
U
او
[زن]
دستمال جیب خود را به یک توپ مچاله کرد.
ball-type mixer tap
U
اجزاشیرآب
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball.
مگر کف دستم را بو کرده بودم.
The ball hit the wall and bounced back.
U
توپ خورد به دیوار وبرگشت
The US government agencies dropped the ball in preventing the attack.
U
سازمان های دولتی ایالات متحده در جلوگیری از حمله ناکام شدند .
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
U
کارها را بجریان انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com