English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
back-hoe controls U کنترلکجبیلعقب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
controls U نظارت کردن
controls U کنترل
controls U کاربری
controls U کنترل بازبینی
controls U بازرسی
controls U نظارت کردن تنظیم کردن
controls U کنترل کردن
controls U کنترل کردن فرمان
controls U نظارت
controls U بازرسی کردن
controls U کنترل کردن مهار کردن
controls U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controls U وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
controls U فرمان
controls U توپزن دقیق
controls U نظارت و ممیزی کردن
controls U اختیار
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls U اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controls U واپاد
controls U بازدید
controls U بازرسی نظارت جلوگیری
controls U مهار
security controls U کنترلهای حفافتی
crossed controls U بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
engine controls U کنترلهای موتور
VCR controls U کنترلVCR
quantity controls U کنترلهای کمی
speed controls U نافم سرعت
individual controls U کنترلهای مجزا
tuning controls U کنترلصدا
qualitative controls U نظارت کیفی
cassette player controls U کنترلکنندهاینوار
videotape operation controls U کنترلکنندهاجزاینوار
channel selector controls U کنترلتعویضکانال
compact disc player controls U دکمههایکنترلکنندهدیسک
back to back housing U خانه ی پشت به پشت
back to back credit U اعتبار اتکایی
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to back up U با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back up U دور زدن [با اتومبیل]
come back U دوباره مد شدن
back U تیر اصلی پشت بند
back out U دوری کردن از الغاء کردن
back out U کهنه و فرسوده شدن
back out U نکول کردن
at the back U در پشت
(a) while back <idiom> U هفتها یا ماهای گذشته
behind his back U پشت سراو
from way back <idiom> U مدت خیلی درازی
get back <idiom> U برگشتن
get back at <idiom> U صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back <idiom> U به حال خودرها کردن
go back on <idiom> U به عقب برگشتن
off one's back <idiom> U توقف آزار رساندن
on one's back <idiom> U پافشاری درخواستن چیزی
take back <idiom> U ناگهانی بدست آوردن
come back <idiom> U دوباره معروف شدن
back out U دوری کردن از موج
back off U ازاد بریدن قطع کردن
to back somebody up U از کسی پشتیبانی کردن
to get back to somebody U به کسی خبر دادن
back off U پشت را تراشیدن
back off U کاستن سرعت در سر پیچ
back off U عقب بردن
back off U عقب رفتن
back off U عقب زدن
back of U پشت سر
back of U در پشت
back nine U نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody U کسی را باخبر کردن
to back somebody up U یاری کردن به کسی
come back <idiom> U به فکر شخص برگشتن
the back of beyond U دورترین گوشه جهان
on ones back U بستری
look back U سر خوردن
look back U سرد شدن
keep back U نزدیک نشوید
keep back U جلونیایید
keep back U مانع شدن
keep back U دفع کردن
to keep back U دفع کردن پنهان کردن
up and back U بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
on the way back U در برگشتن
out back U چسب مایع
out back U مایع روان شده
right back U بک راست
with one's back to the w U درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
to back out of U جرزدن
to back up U یاری یاکمک کردن
to look back U از پیشرفت خودداری کردن
to look back U سرد شدن
to come back U برگشتن
to come back U پس امدن
to get back U بازیافتن
to get back U دوباره بدست اوردن
Welcome back. U رسیدن بخیر
to go back U برگشتن
come back U بازگشت بازیگر
come back U برگشتن
come back U بازگشتن
To back down . U کوتاه آمدن
back out <idiom> U زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
To be taken a back. U جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth. U پس وپیش ( جلو وعقب )
go back U برگشتن
to get back one's own U انتقام خودراگرفتن
get back U دوباره بدست اوردن
to get one's own back U تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to back out of U دبه کردن
to keep back U مانع شدن
to keep back U جلوگیری کردن از
I'll take back what i said. U حرفم را پس می گیرم
to keep back U بازداشتن
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
back U درعقب برگشت
back-up U پشت قرار دادن
back U نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back U که یک باتری پشتیبان دارد
back U پشتی کنندگان تکیه گاه
at the back of U پشت
at the back of U در عقب
at the back of U به پشتی
to back U روی چیزی شرط بستن
back-up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back U سطح ازاد
back U پشت سر
back U سمت عقب
back U پشت ریختن پشت انداختن
back U پشت را تقویت کردن
back U تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back-up U معکوس ریختن
back U کمک کردن
back U پشتی
back U پاداش
back U عقبی گذشته
back U پس
back U پشت
back U عقب
back-up U کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
to back out [of] U دوری کردن [از]
back U به عقب
back U جبران ازعقب
back U جهت مخالف جلو
back U مدافع
back-up U پشتیبانی یا کمک
back-up U کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back U بدهی پس افتاده
back U فهر
back-up U جاگیری پشت یار
back down U از ادعایی صرفنظر کردن
back U پشتی کردن پشت انداختن
back up U کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up U پشتیبانی یا کمک
back up U کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up U معکوس ریختن
back U فهرنویسی کردن
back up U پشت قرار دادن
back up U جاگیری پشت یار
back up U تقویت کردن تقویتی
back up U تکمیل کردن
back up U اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out [of] U الغاء کردن
to back out [of] U نکول کردن
back U پشتیبان
back up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back U بک
back-up U تکمیل کردن
back U سوارشدن
back U تنظیم بادبان پشت کمان
back U مدافع خط میدان
back U بعقب رفتن بعقب بردن
back U برپشت چیزی قرارگرفتن
back U پشت چیزی نوشتن
back-up U تقویت کردن تقویتی
back-up U اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back U پشت نویسی کردن
to p aperson on the back U اهسته دست به پشت کسی زدن
back beam U میلهپشتی
laid-back U بیشتاب
laid-back U آرام
laid-back U خونسرد
back-pedals U افهار ندامت کردن
back-pedals U انکار کردن
camera back U قسمتهایپشتیدوربین
back straight U مستقیمامعکوس
back belt U بندپشتکمر
back binding U گیرهپشتچوباسکی
centre-back U میانیعقب
reclining back U لمندهپشتیدار
firebrick back U پشتیبانآجرنسوز
back strap U بندعقب
back wall U دیوارپشتی
centre back U نیمهعقب
back pocket U جیبپشتی
back of the amplifier U آمپیلیفایرعقبی
seat back U پشتیصندلی
back crossbar U خطعرضیعقبی
back board U جلدپشتی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com