Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
back issue
U
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
over issue
U
زیاد انتشاردادن
over issue
U
اضافه براعتبار رواج دادن
issue
U
رواج دادن
at issue
U
موضوع بحث
issue
U
نژاد
issue
U
نوع
issue
U
عمل
issue
U
انتشار دادن
issue
U
ناشی شدن
issue
U
صادر شدن
issue
U
خارج شدن
of no issue
U
بیهوده
of no issue
U
بی نتیجه
issue
U
بیرون امدن
issue
U
نشریه فرستادن
issue
U
پی امد
issue
U
بر امد
issue
U
کردار اولاد
issue
U
نتیجه بحث
issue
U
توزیع کردن
issue
U
افتتاح کردن
issue
U
ممر
issue
U
موضوع دعوی
issue
U
انتشار
issue
U
انتشار دادن صدور
issue
U
صادر کردن
issue
U
صدور مطلب
issue
U
مسئله قضیه تحویل جنس
issue
U
موضوع
issue
U
مسئله
issue
U
صادرکردن
issue
U
توزیع
issue
U
موضوع شماره
issue a credit
U
افتتاح اعتبار
issue a guarantee
U
صدور ضمانتنامه
issue commissary
U
مسئول توزیع
basic of issue
U
مبنای واگذارکردن اقلام
To settle the issue one way or the other.
U
تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
bond issue
U
صدور اوراق قرضه
fiduciary issue
U
اسکناسهای اعتباری
general issue
U
ملزومات ارتش
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on).
U
صلاحت نیست با من طرف بشوی
May be I can interest you in this issue .
U
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
general issue
U
تدارکات عمومی ارتش
gratuitous issue
U
لباس پیشکش
gratuitous issue
U
اماد پیشکشی
unit of issue
U
مبنای توزیع
side issue
U
موضوع فرعی
side issue
U
مسئله فرعی
issue commissary
U
کارپردازی یادفتر توزیع
to put to the issue
U
بطور متنازع فیه مطرح کردن
loose issue
U
تدارکات روباز
loose issue
U
تدارکات خارج شده از بسته بندی
issue
[outcome]
U
نتیجه
[بحثی ]
This question is not at issue.
U
بحث روی این موضوع نیست.
issue a warning
U
اخطار صادر کردن
the German issue
U
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
issue
[outcome]
U
بر آمد
issue
[outcome]
U
پایان
issue priority
U
ترتیب تقدم توزیع
unit of issue
U
واحد توزیع
to issue instructions
U
دستور صادر کردن
to put to the issue
U
در معرض داوری گذاشتن
to revisit an issue
U
مسئله ای را بازدید کردن
issue price
U
قیمت اعلام شده
issue priority
U
تقدم توزیع اماد
basic of issue
U
مبنای توزیع
issue of law
U
نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
issue pea
U
داغ نخود
bank of issue
U
بانک ناشر اسکناس
to die without issue
U
بدون اولاد مردن
I wI'll not comment on this issue.
U
درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
issue note
U
برگه صدور
issue of fact
U
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
issue
[of something]
[ID card or check]
U
انتشار
[اسکناس]
[اوراق بهادار]
issue
[of something]
[ID card or check]
U
صدور
[چیزی]
[کارت شناسایی]
[چک]
starting with the issue of July 1
U
هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
to issue marching order
U
دستور پیشروی دادن
[ارتش]
basic issue items
U
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
free issue system
U
سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
free issue materials
U
موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
basic issue list
U
اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
to carry something to a successful issue
U
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
To lock horns with someone. To take issue with someone.
U
با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
join issue with a person
U
با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
Dont sidetrack the issue.
U
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
he rode me off on a side issue
U
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
I feel relieved because of that issue!
U
خیال من را از این بابت راحت کردی!
back to back credit
U
اعتبار اتکایی
back to back housing
U
خانه ی پشت به پشت
To stick to the main topic ( issue ).
U
از موضوع اصلی خارج نشدن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
U
موضوعی را ماست مالی کردن
To bring a matter to successful issue .
U
کاری را به نتیجه رساندن
Lets pass on (proceed) to the main issue.
U
برویم سر مطلب اصلی
Without wishing to belittle
[disparage]
[denigrate]
the importance of this issue, I would like to ...
U
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
Dont confuse the issue . Dont get it all mixed up .
U
شلوغش نکن
back
U
تیر اصلی پشت بند
to back up
U
یاری یاکمک کردن
to come back
U
برگشتن
to get back to somebody
U
کسی را باخبر کردن
come back
U
دوباره مد شدن
back up
U
دور زدن
[با اتومبیل]
to back out of
U
دبه کردن
To be taken a back.
U
جاخوردن ( یکه خوردن )
the back of beyond
U
دورترین گوشه جهان
right back
U
بک راست
out back
U
مایع روان شده
out back
U
چسب مایع
to get back to somebody
U
به کسی خبر دادن
to look back
U
سرد شدن
to keep back
U
دفع کردن پنهان کردن
to keep back
U
مانع شدن
back out
U
دوری کردن از موج
back out
U
نکول کردن
back out
U
کهنه و فرسوده شدن
back out
U
دوری کردن از الغاء کردن
to keep back
U
جلوگیری کردن از
to keep back
U
بازداشتن
to go back
U
برگشتن
up and back
U
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to get one's own back
U
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own
U
انتقام خودراگرفتن
to get back
U
دوباره بدست اوردن
to get back
U
بازیافتن
with one's back to the w
U
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
to come back
U
پس امدن
to look back
U
از پیشرفت خودداری کردن
on the way back
U
در برگشتن
on one's back
<idiom>
U
پافشاری درخواستن چیزی
off one's back
<idiom>
U
توقف آزار رساندن
go back on
<idiom>
U
به عقب برگشتن
get off one's back
<idiom>
U
به حال خودرها کردن
get back at
<idiom>
U
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back
<idiom>
U
برگشتن
from way back
<idiom>
U
مدت خیلی درازی
come back
<idiom>
U
دوباره معروف شدن
come back
<idiom>
U
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
U
برگشتن به جایی که حالاهستی
Welcome back.
U
رسیدن بخیر
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
back out
<idiom>
U
زیر قول زدن
go back
U
برگشتن
To back down .
U
کوتاه آمدن
get back
U
دوباره بدست اوردن
come back
U
بازگشت بازیگر
come back
U
برگشتن
come back
U
بازگشتن
on ones back
U
بستری
look back
U
سر خوردن
look back
U
سرد شدن
I'll take back what i said.
U
حرفم را پس می گیرم
keep back
U
نزدیک نشوید
to back up
U
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
keep back
U
جلونیایید
keep back
U
مانع شدن
keep back
U
دفع کردن
to back out of
U
جرزدن
Back and forth.
U
پس وپیش ( جلو وعقب )
behind his back
U
پشت سراو
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
at the back
U
در پشت
(a) while back
<idiom>
U
هفتها یا ماهای گذشته
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
back up
U
پشتیبانی یا کمک
back
U
فهرنویسی کردن
to back out
[of]
U
الغاء کردن
to back out
[of]
U
دوری کردن
[از]
back
U
پشت چیزی نوشتن
back
U
سوارشدن
back-up
U
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
U
پشتیبانی یا کمک
back-up
U
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up
U
معکوس ریختن
back-up
U
پشت قرار دادن
back up
U
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
U
کمک کردن
back-up
U
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up
U
تکمیل کردن
back-up
U
تقویت کردن تقویتی
back
U
جهت مخالف جلو
back
U
پشتیبان
back-up
U
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
to back out
[of]
U
نکول کردن
back down
U
از ادعایی صرفنظر کردن
back
U
بعقب رفتن بعقب بردن
back
U
پشتی
at the back of
U
در عقب
at the back of
U
به پشتی
to back
U
روی چیزی شرط بستن
back
U
عقبی گذشته
back
U
پس
back
U
پشت
back-up
U
جاگیری پشت یار
at the back of
U
پشت
back
U
عقب
back
U
پشتی کردن پشت انداختن
back
U
بدهی پس افتاده
back
U
پشت سر
back
U
جبران ازعقب
back
U
پاداش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com