English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
baby split U وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
baby U شیرخواره
baby U بچه
baby U طفل
baby U نوزاد
baby U مانندکودک رفتار کردن
baby U نوازش کردن
baby U اسب دوساله
baby U کودک
The baby spat out the pI'll. U نوزاد قرص را تف کرد بیرون
The baby is there months old . U نوزاد سه ماهه است
baby siphon U سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
baby linen U قنداق
baby house U عروسک خانه
baby farm U محل نگهداری کودکان
baby converter U مبدل کوچک
baby boom U پرزائی
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
to sleep like a baby <idiom> U مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
to get rid of a baby U بچه اش را برایش انداختن [اصطلاح روزمره]
blue baby U طفلی مبتلا به یرقان ازرق
bonus baby U بازیگر با پیش پرداخت زیاد
cry baby U نی نی کوچولو
The baby is restless. U نوزاد بی تابی می کند
baby-talk U زبان بچهگانه
baby-minder U شخصیکهدر منزلخود از بچههایی که والدین شاغل دارند پرستاری میکند
baby buggy U کالسکه بچه
baby doll U لباسزیر
baby carriages U صندلی چرخدار بچه
baby carriages U کالسکهی بچه
baby carriage U صندلی چرخدار بچه
baby carriage U کالسکهی بچه
To wean a baby. U بچه ای را از شیر گرفتن
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
eye baby U تصویر شخص در مردمک چشم
rag baby U عروسک کهنهای
baby-sitting U از بچه نگاهداری کردن
baby-sits U بچه داری کردن
baby-sit U از بچه نگاهداری کردن
baby-sit U بچه داری کردن
baby-sat U بچه داری کردن
baby-sat U از بچه نگاهداری کردن
baby sit U از بچه نگاهداری کردن
baby sit U بچه داری کردن
baby-sitting U بچه داری کردن
baby-sits U از بچه نگاهداری کردن
baby-sitters U بچه نگهدار
baby-sitter U بچه نگهدار
baby sitter U بچه نگهدار
the baby takes notice U بچه می فهمد
the baby takes notice U بچه باهوش است
The baby was kicking and scraming . U نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
throw the baby out with the bathwater <idiom> U (تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
the baby takes notice U بچه ملتفت است
test-tube baby U بچهایکهخارجازرحممادررشدکند
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. U من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. U ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
to split the d. U میانه را گرفتن
split U ترک برداشتن تقسیم کردن
split up U شکستن
split up U پاره شدن
split up U از هم جدا شدن از هم پاشیدن
split t U نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
split U دو نیم کردن
split U شکافتن
split U میلههای باقیمانده
split U مساوی
split U از جبهه دورافتادن
split U وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split U یک پا جلوو یک پا به عقب
split U پا باز
split U چاک
split up <idiom> U جداشدن
split U جدا شدن از گروه
split U دوبخشی شکافتن
split U دونیم کردن
to be split [over something] [with somebody] U مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
split U انشعاب
to be split [over something] [with somebody] U ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
split U ترک
split U از هم جدا کردن
split second U قسمتی از ثانیه
split U شکاف
split U نفاق
split second U ان
do split U ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
to be split [over something] [with somebody] U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
split pea U نخود دولپه
to split hairs U نکته گیری کردن
to split hairs U باریک بین شدن
to split hairs U موشکافی کردن
to split one's sides U از خنده روده برشدن
split hairs <idiom> U فرق گذاشتن
to split the difference U تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
split the difference <idiom> U واریز اختلاف پول
split jump U پرش روسی
split ticket <idiom> U انتخاب افراد سیاسی برای رای
banana split U نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
split-screen U صفحه نمایش دوبخشی
split link U چاکشاخهایرابط
split bet U شرطدوحالته
to split open U با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
split-level U سه نیم اشکوبی
split-level U چند سطحی
straddle split U وضع باز پاها به طرفین
split infinitives U مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
lickety split U باعجله
lickety split U باسرعت وتعجیل
pocket split U باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split peas U لپه
split brain U دوپاره مخ
split bricks U بریدن اجر
split bricks U اره کردن اجر
split cameras U دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split decision U رای اکثریت داوران
split end U گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split personality U تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
split-screen U صفحه نمایش تقسیم شده
split screen U صفحه نمایش تقسیم شده
split infinitive U مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split screen U نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen U صفحه شکسته
split screen U صفحه شکافته
split screen U صفحه تقسیم بندی شده
split screen U صفحه نمایش دوبخشی
split-screen U نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split-screen U صفحه شکسته
split-screen U صفحه شکافته
split-screen U صفحه تقسیم بندی شده
split hair U موشکافی
split jump U پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split risk U تفکیک خطر
split pipe U ناو
split pipe U نیم لوله
split trail U سهم باز
split the uprights U امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split tackle U تکل قیچی
split spoon U قاشق نمونه برداری
split shift U تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split ring U فنر نمونه گیر
split unit U یکان جدا شده یا مجزا شده
split pin U میله لولا
split wheel U نیم چرخ
split phase U انشقاق فاز
split wheel U چرخ نیمه یا نصفه
split window U پنجره تقسیم بندی شده
split lean U پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split pen U میله لولا
split pea U لپه
split line U خط قالب
don't split hairs this much <idiom> U خیلی مته روی خشخاش نگذارید
split half method U روش دو نیمه کردن
don't split hairs this much <idiom> U مو را از ماست نکشید
two dozens split bet U دوتادوجینشرط
two columns split bet U شرطشکافتندوستون
split phase motor U موتور با انشقاق فاز
split anode magnetron U ماگنترون با اند چند تیغهای
split sound system U کانال صوتی دوگانه
split pole converter U تبدیل گر با انشقاق قطب
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
split pole motor U موتور کمکی
split pole motor U موتور با قطب چاکدار
split side ring U لبه فنر جدا شدنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com