English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
average radius U شعاع میانه
average radius U شعاع میانگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
radius U برش دادن
mean radius U شعاع میانه
radius U نصف قطر
radius U زندزبرین
radius U شعاع دایره
radius U شعاع
radius of a well U شعاع یک چاه
radius U شعاع عملیات
radius U زند اعلی
radius U زند بالا
radius of extrados U شعاع برونسو
radius of giration U شعاع چرخش
radius of giration U شعاع ژیراسیون
radius of influence U شعاع تاثیر
radius of integration U شعاع ترکیب عمل جنگ افزارهای معمولی با جنگ افزار اتمی
radius vector U شعاع حامل
radius of intrados U شعاع درونسو
damage radius U شعاع خطر مین
radius vector U بردار شعاعی
radius of curvature U شعاع خمیدگی
radius of curvature U شعاع انحناء
hydraulic radius U شعاع ابی که برابر است باسطح خیس شده به محیط خیس شده
radius of gyration U شعاع چرخش
effective radius of a well U شعاع موثر چاه
effective radius U شعاع موثر
destruction radius U حداکثرشعاع تخریب
destruction radius U شعاع تخریب مین
covalent radius U شعاع کووالانسی
corner radius U شعاع کنج
casualty radius U شعاع تلفات
casualty radius U شعاع تولید تلفات
hydraulic radius U شعاع هیدرولیک
ionic radius U شعاع یونی
nuclear radius U شعاع هسته
radius of curvature U شعاع خم
radius of curvatupe U شعاع انحناء
radius of action U ناحیه رانندگی
radius of action U شعاع اثر
radius of action U برد عملیاتی هواپیما
radius of action U شعاع عمل
radius milling U فرزکاری شعاعی
radius gage U شابلون شعاع
radius dimpling U ایجاد گودی در سطح ورقههای فلز توسط ابزارمخروطی شکل ویژهای
radius block U بلوک شعاعی
bohr radius U شعاع بور
schwarzschild radius U شعاع شوارتزشیلد
atomic radius U شعاع اتمی
radius of convergence U شعاع همگرایی [ریاضی]
damage radius U شعاع منطقه خسارت
radius vector U بردار مکان [ریاضی]
within a radius of .kilometre U تا 6کیلومتر از هر سو
within a radius of .kilometre U تا شعاع 6 کیلومتر
atomic radius U شعاع اتم
top radius U گردی سر دنده
downstream radius of crest U شعاع انحنای ستیغ در پایاب شعاع انحنای ستیغ در پایین دست
van der waals radius U شعاع وان در والس
spherical coordinate system [with constant radius] U دستگاه مختصات کروی [با شعاع ثابت]
average value U ارزش میانگین
average U در حالت کلی
average value U میانگین
average value U مقدار متوسط
average value U مقدار میانگین
over-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
above average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
on average [on av.] U در میانگین
on average [on av.] U در حالت کلی
on average [on av.] U روی هم رفته
with particular average U مشمول خسارات خاص
above average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.> U بیش از حد متوسط
particular average U خسارات جزئی
particular average U خسارت خاص
above-average <adj.> U بیش از حد متوسط
particular average U خسارت جزئی
above average <adj.> U بیش از حد متوسط
over-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
with average U شامل خسارات خصوصی وجزئی
average out U میانگین در نظر گرفتن
average U خسارت
average particular U خسارت وارده بر کشتی
average U معدل میانگین
average U مقدار متوسط
average U میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
average U معدل گرفتن
average U عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
average U ایجاد میانگین
average U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average U متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average U معدل
average U میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
average U میانگین حسابی متوسط حسابی
average U خسارت بحری
average U روی هم رفته
average U میانگین
average U رویهمرفته بالغ شدن
average U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average U پیدا کردن
average U درجه عادی میانگین
average U میانگین موفقیت
average U میانه متوسط
average U حد وسط
average U متوسط
average U متوسط خسارت در بیمه
average U حد متوسط
average U میانگاه
average conditions U شرایط متوسط
average conditions U شرایط عادی
average cost U میانگین هزینه
average cost U هزینه متوسط
average cost U میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
average costs U معدل هزینه کل محصولات
average depth U عمق متوسط
average deviation U انحراف متوسط
average efficiency U بازده متوسط
average discharge U بده متوسط
average deviation U انحراف میانگین
average discharge U بده میانگین
average clause U عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
average clause U بند یا ماده خسارت
average bond U ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
average speed U سرعت متوسط
average strength U استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
Nikkei average U شاخصسهام درژاپن
weighted average U متوسط وزنی
weighted average U میانگین موزون
weighted average U میانگین وزنی
with pwrticular average U مشمول خسارت خاص
simple average U میانگین ساده
average adjuster U کارشناس تعیین خسارت بیمه
average stater U کارشناس تعیین خسارت بیمه
average adjustment U تصفیه خسارت
average available discharge U بده میانگینی دسترس
average available discharge U بده متوسط مفید
average bond U ضمانت نامه جبران خسارت
average key U کلیدوسط
average productivity U بهره دهی متوسط
average voltage U ولتاژ متوسط
batting average U میانگین توپزنی
batting average U میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
bowling average U میانگین امتیازهای توپ انداز
bowling average U معدل امتیاز بازیگربولینگ
free of particular average U معاف از خسارات جزئی
average product U تولید متوسط
average life U عمر متوسط
average life U عمر میانگین
average life U عمر متوسط اقلام دارائی
average latency U تاخیر متوسط
average latency U رکود متوسط
average output U محصول متوسط
average payment U پرداخت متوسط
average price U قیمت متوسط
average productivity U بازدهی متوسط
average product U محصول متوسط
average price U میانگین قیمت
average return U بازده متوسط
average yield U بازده متوسط
average revenue U درامد متوسط
average revenue U قیمت عادی
average revenue U قیمتی که خریدارمی پردازد
average speed U سرعت متوسط حرکت
composite average U معدل امتیاز بازیگر بولینگ
average flow U بده میانگین
moving average U میانگین متحرک
moving average U میانگین غلتان
goal average U گل اواژ
goal average U گل شماری
average heading U جهت متوسط هواپیما
monthly average U متوسط ماهیانه
general average U خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
average flow U جریان متوسط
average expense U هزینه متوسط
free of all average U معاف از هرگونه خسارت
average input U نهاده متوسط
average error U خطای میانگین
average heading U جهت متوسط مسیر
average intensity U شدت جریان متوسط
average revenue product U درامد متوسط محصول
average seek time U مدت متوسط جستجو
pass completion average U میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
average fixed cost U هزینه ثابت متوسط
average tax rate U نزخ متوسط مالیات
average evoked potential U پتانسیل فراخوانده متوسط
average propensity to consume U میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
average propensity to save U میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
average degree of polymerization U درجه متوسط بسپارش
average propensity to save U y/s= APS
average purchase rate U نرخ متوسط خرید
annual average score U میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
average reaction rate U مقدار متوسط واکنش
average reaction rate U سرعت متوسط واکنش
average total cost U هزینه متوسط کل
free of general average U معاف از خسارات عمومی
time average symmetry U تقارن میانگین زمانی
average kinetic energy U انرژی متوسط جنبشی
fair average quality U کیفیت متوسط مناسب
average annual precipitation U متوسط بارندگی سالینه
average limit of ice U حد متوسط یخ
average marginal relationship U رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com