Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
association time
U
زمان تداعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
association
U
پیوند ارتباط
association
U
هم خوانی
association
U
تداعی
association
U
همباش
association
U
اجتماع
association
U
تجمع
association
U
شرکت
association
U
انجمن
association
U
معاشرت اتحاد
association
U
پیوستگی
association
U
تداعی معانی تجمع
association
U
امیزش
association
U
وابستگی وابسته سازی
association by contiguity
U
تداعی از راه مجاورت
association coefficient
U
ضریب ارتباط
association cortex
U
قشر تداعی
association croquet
U
کروکه انگلیسی
association croquet
U
مسابقه بین دو تیم یا دو نفر در زمینی بطول 53 متر و عرض 62متر با 6 دروازه و یک میله عمودی
association areas
U
مناطق ارتباطی
artieles of association
U
شرکت ناور
articles of association
U
اساسنامه
argument association
U
وابسته سازی نشانوند
forward association
U
تداعی رو به جلو
free association
U
تداعی ازاد
association of ideas
U
تداعی معانی
association football
U
اتحادیه فوتبال
association test
U
ازمون تداعی
association pathway
U
گذرگاه ارتباطی
association psychology
U
روانشناسی تداعی گرا
association school
U
مکتب تداعی
housing association
U
انجمنخانهیابیبهقیمتنازلتر
clang association
U
تداعی اوایی
backward association
U
تداعی وارونه
bar association
U
کانون وکلا دادگستری
bar association
U
کانون وکلا
association of ideas
U
تداعی اندیشه ها
residents' association
U
انجمنشورایمحل
association nuclei
U
هستههای ارتباطی
trade association
U
انجمن صنفی
memorandom of association
U
اساسنامه شرکت
memorandum of association
U
اساسنامه شرکت
trade association
U
تشکیلات صنفی
article of association
U
اساسنامه شرکت
memorandum of association
U
شرکتنامه تجاری
association method
U
روش تداعی
association neuron
U
نورون ارتباطی
producers association
U
انجمن تولید کنندگان
savings and loan association
U
صندوق پس انداز تعاونی ورهنی
parent-teacher association
U
انجمناولیاومربیان
special libraries association
U
انجمن کتابخانههای مخصوص
association for computing machinery
U
بزرگترین جامعه جهانی اموزشی و علمی جهت توسعه مهارتهای فنی وصلاحیتهای حرفهای متخصصان کامپیوتر
association for system management
U
یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
association for women in computing
U
سازمان حرفهای وغیرانتفاعی
association for women in computing
U
متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
association in information systems
U
انجمن متخصصین سیستمهای اطلاعاتی
association in information systems
U
professionals
frontal association area
U
منطقه ارتباطی پیشانی
word association test
U
ازمون تداعی واژه ها
association for computers and humanities
U
یک سازمان بین المللی که مشوق تحقیقات در زبان مطالعات ادبی تاریخی انسان شناسی و علوم اجتماعی به کمک کامپیوتر واستفاده از ان در افرینش ومطالعه هنر و موسیقی ورقص میباشد
international development association
U
مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
e f t a (european free trade association
U
سویس نروژ
data processing management association
U
انجمن مدیریت پردازش داده
european free trade association
U
A .T.F.E
e f t a (european free trade association
U
اتریش
e f t a (european free trade association
U
اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
e f t a (european free trade association
U
پرتقال دانمارک
e f t a (european free trade association
U
سوئد
e f t a (european free trade association
U
فنلاند که تعرفه گمرکی و سود بازرگانی را درمعاملات فیمابین خود ازمیان برداشته اند
international air transport association
U
اتحادیه بین المللی حمل و نقل هوایی
national computer graphics association
U
انجمن ملی گرافیک کامپیوتری
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
U
وقتش که شد خبر میکنم
time in
U
ادامه بازی پس از توقف
behind time
U
بی موقع
time
U
زمانی موقعی
behind time
U
دیر
time
U
هنگام
time
U
زمانه
time
U
ایام
at the same time
U
در عین حال
It's time
U
وقتش رسیده که
time is up
U
وقت گذشت
time
U
فرصت مجال
time will tell
U
در آینده معلوم می شود
time
U
گاه
at another time
U
در زمان دیگری
out of time
U
بیجا
two-two time
U
نتدودوم
three-four time
U
نت
f. time
U
روزهای تعطیل دادگاه
There is yet time.
U
هنوز وقت هست.
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
take your time
U
عجله نکن
four-four time
U
چهارهچهارم
at the same time
U
در ان واحد
at the same time
U
ضمنا"
time
U
تایم
time
U
فرصت
time
U
فرصت موقع
time
U
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
U
وقت قرار دادن برای
time
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
at a specified time
U
در وقت معین یا معلوم
time
U
روزگار
time
U
مدروز
time
U
عهد
time
U
مدت
time
U
وقت معین کردن
time
U
متقارن ساختن
time
U
مرورزمان را ثبت کردن
time
U
ساعتی
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
What time is it?What time do you have?
U
ساعت چند است
time
[s]
<adv.>
U
بار
Our time is up .
U
وقت تمام است
One by one . One at a time .
U
یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time .
U
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time
<idiom>
U
زودتراز اینها
even time
U
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
all the time
<idiom>
U
به طور مکرر
do time
<idiom>
U
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
U
برای مدتی
from time to time
<idiom>
U
گاهگاهی
have a time
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
down time
U
مدت از کار افتادگی
down time
U
زمان تلفن شده
At the same time .
U
درعین حال
time
[s]
<adv.>
U
دفعه
mean time
U
زمان متوسط
mean time
U
ساعت متوسط
since that time. thereafter.
U
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
down time
U
مرگ
down time
U
زمان تلف
down time
U
زمان توقف
down time
U
زمان بیکاری
down time
U
وقفه
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
keep time
<idiom>
U
زمان صحیح رانشان دادن
on time
U
مدت دار
once upon a time
U
روزی
once upon a time
U
روزگاری
once upon a time
U
یکی بودیکی نبود
one at a time
U
یکی یکی
time
U
زمان
many a time
U
بارها
many a time
U
چندین بار
out of time
U
بیموقع
out of time
U
بیگاه
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
old time
U
قدیمی
in time
<idiom>
U
قبل از ساعت مقرر
keep time
<idiom>
U
نگهداری میزان و وزن
on time
<idiom>
U
سرساعت
time
U
وقت
take off (time)
<idiom>
U
سرکار حاضر نشدن
take one's time
<idiom>
U
انجام کاری بدون عجله
time after time
<idiom>
U
مکررا
off time
U
وقت ازاد
time out
<idiom>
U
پایان وقت
while away the time
<idiom>
U
زمان خوشی را گذراندن
off time
U
مرخصی
in no time
<idiom>
U
سریعا ،بزودی
time and again
U
بکرات
time and again
U
چندین بار
there is a time for everything
U
دارد
there is a time for everything
U
هرکاری وقتی
to keep time
U
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d
U
هوشیاربودن
to know the time of d
U
اگاه بودن
two time
U
دو حرکت ساده
just in time
U
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time
U
درست بموقع
up time
U
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
i time
U
time Instruction
time
U
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
any time
<adv.>
U
هر بار
at any time
<adv.>
U
همیشه
any time
<adv.>
U
همیشه
at any time
<adv.>
U
درهمه اوقات
any time
<adv.>
U
درهمه اوقات
What have you been up to this time?
U
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
in no time
U
خیلی زود
for the first
[last]
time
U
برای اولین
[آخرین]
بار
time
U
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
U
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
U
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
U
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
U
TIفرمان E
some time
U
یک وقتی
she is near her time
U
وقت زاییدنش نزدیک است
some time
U
مدتی
it is time i was going
U
وقت رفتن من رسیده است
some time or other
U
یک وقتی
time
U
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
U
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
U
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
in the mean time
U
ضمنا
in the time to come
U
در
in the time to come
U
اینده
time
U
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com