Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
as fair as a rose
<idiom>
U
مثل ماه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
under the rose
U
نهانی زیر جلی محرمانه در خفا
the rose
U
باد مبارک
the rose
U
بادسرخ
the rose
U
حمره
rose of may
U
نرگس سفید
rose
U
رنگ گلی سرخ کردن
rose
گل سرخ
rose coloured
U
گلی
rose colour
U
رنگ گلی
rose coloured
U
گلگون
rose coloured
U
مبنی برخوش بینی
rose colored
U
گلگون
rose cut
U
دارای تراش فلامک
rose diamond
U
الماس فلامک
rose fever
U
تب بهاره
rose preserve
U
گل انگبین
rose of sharon
U
بامیه شامی
rose of jericho
U
کف مریم
rose mallow
U
گل پنیرک
rose mallow
U
گل خطمی
rose lipped
U
دارای لبهای گلگون
rose lipped
U
یاقوت لب
rose leaf
U
برگ گل
rose gall
U
برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
rose colored
U
گلی
rose cheeked
U
گلچهره
he rose from the ranks
U
از پایه سربازی باینجارسید از رتبه سربازی ترقی کرد
mallow rose
U
گل خطمی
rose preserve
U
گلفند
monthly rose
U
خطمی مجلسی
monthly rose
U
خطمی درختی
musk rose
U
گل مشکیجه
no rose without thorn
U
گل بیخارنچیده است کسی
red rose
U
گل سرخ
red rose
U
گل سوری
rose bay
U
خر زهره
rose bay
U
گل معین التجاری
rose box
U
الک ته لوله پمپ خن ناو
rose bud
U
دخترزیبا غنچهای
rose bush
U
بته گل سرخ
rose bush
U
گلبن
rose chafer
U
سوسک علفخوار سوسک تغذیه کننده از گل سرخ
rose cheeked
U
گلعذار
guelder rose
U
بداغ
rose rash
U
سرخچه
rose water
U
لطیف احساساتی
rose water
U
گلاب زدن
rose window
U
پنجره گرد که ارایش هایی بشکل گل دارد
tea rose
U
گل چای
the rose of tehran
U
زیباترین زن یادختردرتهران ملکه وجاهت تهران
wind rose
U
نمودار وضع هوا ومیزان وزش بادها وجهت انها
wind rose
U
شقایق اگرمون
yellow rose
U
گل زرد
rose hip
U
نوعیمیوهنارنجییاسرخرنگ
He rose against the regime.
U
بر ضد دولت قیام کرد
There is no rose without thorn .
<proverb>
U
هیچ گلى بى خار نیست .
as fresh as a rose
<idiom>
U
مثل هلوی پوست کنده
cabbage rose
U
طرح گل رز کلمی که بیشتر بصورت گل های توپر و در نقشه های اروپایی و طرح گل فرنگ دیده می شود
European rose
U
طرح گل رز اروپایی
[که نام دیگر آن همان گل فرنگ است.]
rose bud
U
غنچه گل سرخ
rose water
U
لطافت
rose water
U
گلاب
rose rash
U
کاذب
rose rash
U
بدل سرخک
rose red
U
سرخ
dog rose
U
نوعی از گل نسرین
damask rose
U
گل محمدی
rose red
U
گل سرخی
rose motif
U
نگاره گل رز
[در فرش های مختلف ایرانی از انواع گل رز از جمله طرح گل فرنگ، طرح درختی، طرح باغی، طرح گل و بوته استفاده می شود.]
rose red
U
رنگ سرخ
rose vinegar
U
خیسانده گل سرخ در سرکه
corn rose
U
شقایق
china rose
U
خطمی مجلسی
corn rose
U
گل خشخاش
compass rose
U
صفحه جهت یاب
compass rose
U
شمال نما
compass rose
U
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
life is not all rose culour
U
در زندگی نوش ونیش باهم است
rose-coloured spectacles
U
عینک خوش بینی
The smoke rose straight up.
U
دود راست رفت بالا
crumpled rose leaf
U
چیزی که خوشی انسان رامنغض میکند
I planted the garden with rose – bushes .
U
درباغ بوته های گل سرخ کاشتم
look at the world through rose-colored glasses
<idiom>
U
خیلی مثبت بودن
see the world (things) through rose-colored glasses
<idiom>
U
فقط خوبیهای یکچیز را دیدن
fair
U
بور
fair value
U
قیمت عادله
fair
<adj.>
U
منظم
fair
U
بی طرفانه
You are not being fair .
U
کم لطفی می فرمایید
fair
U
بدون ابر منصف
fair
U
نمایشگاه
fair
U
بازارمکاره
It is not fair that . . .
U
آخر انصاف نیست که …
fair
U
بیطرفانه
fair
U
منصفانه
fair
<adj.>
U
مرتب
fair
U
نمایشگاه کالا
fair
U
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair
U
منصف
that is not fair
U
این انصاف نیست
this is not fair
U
این انصاف نیست
fair
U
زیبا
fair
U
لطیف
fair
U
نسبتا خوب متوسط
to bid fair
U
اختمال یا امیدواری دادن
to play fair
U
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
fair-weather
U
درخورهوای صاف
the fair sex
U
از مابهتران
the fair sex
U
جنس لطیف یعنی زن
fair-weather
U
خوب هنگام هوای صاف
fair-weather
U
بی وفا
fair-weather
U
نیم راه
fair game
U
شکار مجاز
fair game
U
شکار قانونی
fair play
U
رازی
a fair comment
U
نظر بی طرفانه
trade fair
U
نمایشگاه تجاری
fair copy
U
نسخه درست
fair copies
U
نسخه درست
fair shake
<idiom>
U
رفتار درست
fair play
<idiom>
U
عدالت ،مساوی ،عمل درست
fair game
U
آماج روا
fair game
U
طعمهی حاضر و آماده
fair game
U
دست انداختنی
fair game
U
مسخره کردنی
fair sex
U
جنس لطیف
fair sex
U
زنان
fair and square
<idiom>
U
راست وبی پرده
He shed his fair.
U
ترسش ریخت
fair game
<idiom>
U
موضوع تهاجم
fair play
U
شرایط برابر
fair weather
U
نیم راه
fair tide
U
جریان اب موافق
fair territory
U
محدوده خطا
fair spoken
U
ملایم
fair spoken
U
مودب
fair spoken
U
خوش بیان
fair return
U
بازده منصفانه
fair return
U
بازده عادلانه
fair price
U
قیمت بیطرفانه
fair price
U
قیمت مناسب
fair price
U
قیمت عادلانه
fair trade
U
تجارت مشروع
fair trade
U
کسب منصفانه
fair wind
U
باد موافق
fancy fair
U
بازارکالای تجملی
fair weather
U
بی وفا
fair weather
U
مناسب برای
fair weather
U
دارای هوای صاف
fair trade
U
تجارت عادلانه
fair trade
U
تجارت منصفانه
fair trade
U
کسب حلال
play fair
U
مردانه معامله کردن
play fair
U
مردانه بازی کردن
trade fair
U
نمایشگاه بازرگانی
fair price
U
قیمت منصفانه
fair maid
U
یکجورشاه ماهی یاساردین
fair faced
U
حق به جانب
fair faced
U
خوبرو
fair competition
U
رقابت منصفانه
fair deal
U
سیاست منصفانه
fair drawing
U
طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
county fair
U
بازار روز
fair drawing
U
تصویر مناسب
fair play
U
انصاف
fair haired
U
موبور
fair competition
U
رقابت عادلانه
fair market
U
هفته بازار
fair mindedness
U
ازادگی ازتعصب
fair mindedness
U
بیطرفی
fair mindedness
U
انصاف
fair minded
U
خالی از اغراض
fair deal
U
روش منصفانه
fair catch
U
بل گرفتن توپ لگدزده یا بلندشده از زمین یا پرتاب شده
county fair
U
بازار مکاره
fair market
U
بازار مکاره
fair arbitration
U
حکومت عدل
fair wear and tear
U
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
culture fair tests
U
ازمونهای فرهنگ- نابسته
fair-weather friend
U
رفیق نیمه راهه
fair-weather friend
U
آدم بی وفا
fair average quality
U
کیفیت متوسط مناسب
fair trade laws
U
قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
fair or clean copy
U
پاکنویس
There was no end of visitors at the fair.
U
تا دلت بخواهد در نمایشگاه آدم بود
tradition of fair authority
U
حدیث حسن
fair equivalent remuneration
U
اجرت المثل
fair-weather friend
<idiom>
U
شخصی که تنها دوست است
the weather inclines to fair
U
هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
fair damages
[Law]
U
جبران خسارت عادلانه
Please be unbiased(fair,objective).
U
تعصب بخرج ندهید
overseas trade fair
U
نمایشگاه بین المللی بازرگانی
reasonable of average wage fair
U
اجرت المثل
fair words butter no parsnips
U
به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
A fair face may hide a foul heart.
<proverb>
U
از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد.
[ضرب المثل]
The fair sex The female sex.
U
جنس لطیف ( مؤنث )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com