English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 58 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
as God is my witness ... U خدا شاهد است ...
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
witness stand U محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
witness box U جایگاه شهود گواه جای
witness box U جایگاه ویژه گواهان در دادگاه
witness U گواهی
witness U شهادت
witness U گواه
witness U شاهد مدرک
witness U شهادت دادن
witness U دیدن گواه بودن بر
witness U شاهد
witness U گواهی دادن
witness U گواه شاهد شهادت دادن
witness U گواه اوردن
bear witness U گواهی دادن
bear witness U شهادت دادن
call to witness U گواه گرفتن
call to witness U گواهی خواستن از
call to witness U به شهادت طلبیدن
challenging a witness U جرح شاهد
ear witness U گواه بگوش شنیده شاهدسمعی
examination of witness's eligibility U تزکیه
expert witness U شاهد خبره
eye witness U شاهد عینی
eye witness U گواه عینی
false witness U گواهی یاشهادت دروغ
he summoned god for witness U خداراشاهدگرفت
he summoned god for witness U خدارابگواهی طلبید
in witness whereof U برای گواهی مراتب بالا
mountains witness U کوه هاهم گواهی میدهند حتی کوه ها.......
producing a witness U استشهاد
summoning a witness U استشهاد
ocular witness U شاهد عینی
skilled witness U شاهد متخصص
skilled witness U کارشناس اهل خبره
subscriping witness U مصدق
subscriping witness U مسجل
subscriping witness U گواهی کننده سند
to bear witness U گواهی دادن
to bear witness to U گوهی دادن به
to bear witness to U شهادت دادن نسبت به
to call to witness U بگواهی خواندن
to call to witness U بشهادت طلبیدن
to call to witness U استشهادکردن از
tradition related by successive witness U تواتر
tradition related by successive witness U سنت متواتر
witness heaven! U خدا گواه است
Jehovah's Witness U ارگانیمذهبیکهعقایدوایدههایبعضیازمسیحیانمبنیبرخاتمهپذیریدنیاراقبولدارند
The written statements of the witness. U اظهارات کتبی شاهد
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
My clothes are a witness to my poverty. U لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
I saw it for myself . I was an eye –witness U خودم شاهد قضیه بودم
To produce a witness. U دردادگاه شاهد آوردن
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
eye-witness U شاهد عینی
eye witness U شاهد عینی
eye-witness U گواه عینی
eye witness U گواه عینی
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com