Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
aircraft accident report
U
گزارش سانحه هوایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
aircraft accident
U
سانحه هوایی
by accident
<adv.>
U
بطور تصادف
by accident
<adv.>
U
بطور اتفاقی
by accident
<adv.>
U
برحسب اتفاق
by accident
<adv.>
U
تصادفی
by accident
<adv.>
U
اتفاقا
by accident
<adv.>
U
تصادفا
There has been an accident.
تصادف شده است.
To have an accident.
دچار تصادف شدن
by accident
<adv.>
U
بطور غلط
by accident
<adv.>
U
بصورت غلط
by accident
<adv.>
U
اشتباها
by accident
<adv.>
U
بطور اشتباه
by accident
<adv.>
U
بصورت اشتباه
by accident
<adv.>
U
سهوا
by accident
<adv.>
U
اشتباهی
accident
U
اتفاق
accident
U
صرف
accident
U
علامت سلاح
accident
U
شیی ء
accident
U
صفت عرضی
accident
U
علامت بد مرض
accident
U
تصادف اتومبیل
accident
U
مصیبت ناگهانی
accident
U
سانحه واقعه ناگوار
accident
حادثه
by accident or d.
U
بطور اتفاقی یا عمدی
accident
U
عارضه صرفی
accident
U
اتفاقی
accident
U
مصادفت
accident
U
تصادف
accident
U
حادثه
accident
U
سانحه
accident
U
پیشامد
accident
U
عارضه
accident
U
تصادفی ضمنی
accident prevention
U
جلوگیری از سانحه
accident prevention
U
پیشگیری از حوادث
accident insurance
U
بیمه تصادفات
accident insurance
U
بیمه حوادث
accident ambulance
آمبولانس
accident proneness
U
سانحه پذیری
accident proof
U
علت وقوع حادثه
in qviries r. to the accident
پرسش هایی درباره آن رویداد
occupational accident
U
حادثه در حین کار
to write up an accident
U
شرح واقعهای را بتفضیل نوشتن
due to an accident
U
ناشی از یک حادثه
railroad accident
سانحه راه آهن
accident ambulance
U
اتومبیل اضطراری برای حوادث
accident-prone
U
سانحه پذیر
Accident and Emergency
U
اتاق عمل اورژانس
accident reporting
U
گزارش حادثه
accident prone
U
سانحه پذیر
Accidentally. By chance. By accident.
بر حسب تصادف
[تصادفا]
It was a mere accident that we met.
U
ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
He was involved in a road accident.
U
او
[مرد]
در یک تصادف جاده ای بود.
They held me culpable for the accident.
U
آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
cerebral vascular accident
U
سانحه عروقی مغزی
accident damage to property
U
خسارت اتفاقی وارده بردارایی
Northing is left to accident.
U
حساب همه چیز از پیش شده
aircraft
U
هواپیما
aircraft
U
طیاره
tailless aircraft
U
هواپیمای بی دم
escort aircraft
U
هواپیمای اسکورت هواپیمای مراقب
one aircraft was shot down
U
سرنگون گردید
clean aircraft
U
هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
civil aircraft
U
هواپیمای غیر نظامی
aircraft company
U
شرکت ساخت هواپیما
[اقتصاد]
axial of an aircraft
U
محور هواپیما
assault aircraft
U
هواپیمای هجومی
army aircraft
U
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
anti aircraft
U
پدافند هوایی
anti aircraft
U
ضد هوایی
aircraft vectoring
U
کنترل مسیر سمتی هواپیما
aircraft vectoring
U
کنترل سمتی هواپیما
aircraft turn around
U
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
aircraft system
U
سیستم ساختمان هواپیما
passenger aircraft
U
هواپیمای مسافربری
The aircraft got off the ground .
U
هواپیما اززمین بلند شد
tactical aircraft
U
هواپیمای جنگی
shipboard aircraft
U
هواپیمای ناو پایه
ultralight aircraft
U
هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
program aircraft
U
جمع کل هواپیماهای موجودیک کشور
unmanned aircraft
U
هواپیمای بدون سرنشین
one aircraft was shot down
U
یک هواپیما
notional aircraft
U
هواپیمای قراردادی هواپیمای نمونه
naval aircraft
U
هواپیمای ناوپایه
maritime aircraft
U
هواپیمایی برای عمل کردن روی مناطق دریایی
marine aircraft
U
هواپیمایی برای عمل کردن روی سطح اب هواپیمای قابل شناور شدن روی سطح اب
lead aircraft
U
هواپیمای نوک یا هواپیمای رهبر هواپیمای هادی در تک هوایی
large aircraft
U
هواپیمای بزرگ
landing aircraft
U
هواپیمای در حال فرود
integrated aircraft
U
هواپیمای یک پارچه
aircraft structure
U
ساختمان هواپیما
aircraft guide
U
مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
anti-aircraft
U
ضد هواپیما
aircraft carrier
U
carrier : syn
aircraft carriers
U
ناو هواپیمابر
aircraft carriers
U
carrier : syn
active aircraft
U
هواپیمای فعال
aircraft carrier
U
ناو هواپیمابر
aircraft arrestment
U
عملیات مهار هواپیما
aircraft engine
U
موتور هواپیما
aircraft defective
U
هواپیمایی که به علت نقص فنی نتواندپرواز کند
aircraft defective
U
هواپیمای معیوب
aircraft handover
U
تعویض کنترل هواپیما
aircraft handover
U
تبادل کنترل هواپیما
aircraft battery
U
منبع الکتریکی برای هواپیما
aircraft inspection
U
بازرسی هواپیما
aircraft arrestment
U
مهارکردن هواپیما
active aircraft
U
هواپیمای درگیر در رزم
aircraft plotter
U
وسیله ناوبر هواپیما
aircraft arresting
U
دستگاه بازدارنده هواپیما ازحرکت
aircraft repair
U
تعمیر هواپیما
aircraft rigging
U
تنظیم نهایی هواپیما
aircraft arresting
U
دستگاه مهار هواپیما
light aircraft
U
هواپیمای سبک
aircraft scrambling
U
دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
aircraft section
U
قسمت هواپیمایی
aircraft section
U
رسدهواپیمایی
aircraft alternation
U
اصلاحات در خواص فیزیکی وخصوصیات پرواز هواپیما
aircraft specification
U
خصوصیات هواپیما
aircraft records
U
اسناد هواپیما
aircraft plotter
U
وسیله ترسیم مسیر هواپیما
aircraft plumping
U
لوله کشی هواپیما
aircraft control unit
U
کابین کنترل هواپیما
aircraft arresting gear
U
جعبه دنده دستگاه مهارهواپیما
lighter than air aircraft
U
هواپیمای سبکتر از هوا
aircraft cross servicing
U
سرویسهای متقابله دستگاههای هواپیما سرویس جنبی دستگاههای هواپیما
anti-aircraft missile
U
گلولهموشکضدهوایی
The lights of the aircraft were blinking.
U
چراغهای هواپیما خاموش ؟ روشن می شدند ( چشمک می زدند )
aircraft control unit
U
قسمت کنترل هواپیما
aircraft arresting complex
U
وسایل مهار هواپیما
aircraft climb corridor
U
دالان صعود هواپیما
aircraft block speed
U
سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
aircraft arresting barrier
U
وسیله بازدارنده هواپیما ازحرکت مهار هواپیما
aircraft gun laying
U
رادار هواپیما
aircraft arresting hook
U
قلاب مهار هواپیما
aircraft maintenance truck
U
کامیونتعمیرهوایی
rotary wing aircraft
U
هواپیما با بال گردنده
aircraft arresting hook
U
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
variable geometry aircraft
U
هواپیمایی که شکل کلی ان تغییر کند
attack aircraft carrier
U
ناو هواپیمابر تهاجمی
control line aircraft
U
نوعی هواپیمای مدل که مسیرپرواز ان با تغییر نیروی کشش دو یا چند سیم یا رشته توسط اپراتور زمینی کنترل میشود
awaiting aircraft availability
U
زمان انتظار درخط تعمیر
awaiting aircraft availability
U
زمان تحت تعمیر بودن هواپیما
high tailed aircraft
U
هواپیمایی که دم افقی ان بالای سکان عمودی قرارگرفته
aircraft modification and control
U
کنترل و هدایت هواپیما
fixed wing aircraft
U
هواپیما با بال ثابت
anti aircraft artillery
U
توپخانه ضد هوایی
anti aircraft defense
U
پدافند ضد هوایی
aircraft role equipment
U
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft mission equipment
U
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft log book
U
بایگانیها هواپیما
anti aircraft artillery
U
توپخانه پدافند هوایی
heavier than air aircraft
U
هواپیمای سنگین تر از هوا
report
U
گواهی
report
U
مدرک
report
U
صدا
report
U
گزارش
report
U
گزارش دادن
report
U
گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report
U
اطلاع دادن
report
U
شهرت
report
U
انتشار
report
U
گزارش دیدبانی
report
U
خبر
report
U
صدای شلیک
report
U
گزارش دادن به
report
U
معرفی کردن خود
report
U
شایعه
report
U
خبردادن
the report goes
U
چنین گویند
aircraft arresting reset unit
U
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
to make out a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
to report for duty
U
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
this report is incredible
U
این گزارش را نمیتوان باورکرد
technical report
U
گزارش فنی
to write out a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
viva report
U
گزارش شفاهی
to draw up a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
to report to the police
U
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
to report
[to a body]
U
گزارش دادن
[به اداره ای]
report cards
U
کارنامه
action report
U
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
report card
U
کارنامه
feeder report
U
گزارشات بعدی
press report
U
گزارش خبری
survey report
U
گزارش بازرسی
amplifying report
U
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
flash report
U
گزارش برق اسا
command report
U
گزارش فرماندهی
hot report
U
گزارش مهم
hot report
U
اطلاعات مهم کسب شده از روی تفسیرعکس هوایی
i saw the report in the rough
U
من پیش نویس این گزارش رادیدم
interim report
U
گزارش پیشرفت کار
internal report
U
گزارش داخلی
management report
U
گزارش مدیریت
neither report was correct
U
هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
of good report
U
نیک نام
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com