English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
adverse weather U هوای نامساعد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adverse U مخالف
adverse U مغایر
adverse U ناسازگار مضر
adverse U روبرو
adverse balance U مانده منفی
adverse balance U موازنه منفی
adverse reactions U آثار جانبی
adverse reaction U اثر جانبی
adverse reactions U اثرهای جانبی
adverse reaction U عوارض جانبی [اثر جانبی]
adverse reaction U نتیجه جانبی
adverse reaction U اثر فرعی
adverse factors U شرایط نامساعد
adverse factors U عوامل نامساعد
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
under the weather U درسختی یابدبختی
Weather you like it or not. U چه بخواهی چه نخواهی
under the weather <idiom> U ناخوش بودن
to weather something U چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
all weather U همه هوایی
weather U تغییر فصل
weather U اب و هوا
weather U هوا
weather U اب و هوا باد دادن
weather U در معرض هواگذاشتن
weather U تحمل یابرگزارکردن
weather U جو
weather U جوی
weather U هواشناسی
weather U اوضاع جوی
weather U به سمت باد
weather helm U تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
weather moulding U ابریز
weather helm U سکان سمت باد
weather map U نقشه هواشناسی
weather moulding U سنگی که اب باران راردمیکند
weather glass U هواسنج میزان الهوا
weather deck U پل باز
weather deck U عرشه باز
weather radar U رادارآبوهوا
weather deck U عرشه بدون سقف کشتی
weather code U پیام رمز هواشناسی یاهواسنجی
weather cock U باد نما ادم دمدمی مزاج
weather central U مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
weather bureau U اداره هواشناسی
weather observation U مشاهدات جوی
weather observation U مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
weather permitting U اگر هوا بگذارد
to weather something in winter U چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
to grumble about the weather U مورد هوا گله کردن
weather forecaster U هواشناس
muddy weather U هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود [هوا و فضا]
present weather U هوایکنونی
weather worn U تحت تاثیر هوا در امده
weather wise U مطلع
weather wise U وارد بجریانات روز
weather wise U هوا شناس
weather stained U هوا خورده ورنگ پریده
weather side U سمت بادگیر
weather proof U محفوظ از اثرهوا هوا نخور
weather bound U ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
weather-vanes U الت بادنما
all weather fighter U هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
all weather fighter U هواپیمای همه هوایی
all weather hood U کلاهک مخصوص هوا
aviation weather U مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
weather stations U ایستگاه هواشناسی
broken weather U هوای بی قرار
elements of weather U عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
fair weather U دارای هوای صاف
fair weather U مناسب برای
weather vane U الت بادنما
fair-weather U درخورهوای صاف
weather forecast U پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecasts U پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather station U ایستگاه هوا شناسی
weather station U ایستگاه هواشناسی
weather stations U ایستگاه هوا شناسی
fair-weather U خوب هنگام هوای صاف
fair-weather U بی وفا
weather-vane U الت بادنما
fair-weather U نیم راه
fair weather U بی وفا
fair weather U نیم راه
foul weather U هوای خراب
queen's weather U هوای باز
how fine the weather is U چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
inclement weather U هوای بسیار سرد یا طوفانی
oh what a nasty weather U اه
oh what a nasty weather U چه هوای کثیفی است
proof weather U هوا پایدار
queen's weather U افتاب
queen's weather U جای افتابی
weather intelligence U اطلاعات هواشناسی
weather beaten U در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
weather beaten U افتاب زده
how fine is the weather U چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
heavy weather U هوای طوفانی
foul weather U هوای نامساعد
weather board U تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
weather board U تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
heavy weather U هوای خراب
fair-weather friend U آدم بی وفا
The sun is all the more welcome. In this cold weather. U دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
the weather inclines to fair U هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
fair-weather friend U رفیق نیمه راهه
we made heavy weather of it U انرا خیلی سخت دیدیم
present state of weather U وضعهوایکنونی
It is splendid weather for swimming. U این هوا برای شنا جان میدهد
Beautiful music ( weather ) . U موسیقی ( هوای ) قشنگ
It is foul weather today . U امروز هوا خیلی گند است
fair-weather friend <idiom> U شخصی که تنها دوست است
all weather air station U ایستگاه هواشناسی عمومی ایستگاه هواشناسی همه هوایی
feel a bit under the weather <idiom> U [یک کم احساس مریضی کردن]
Today's weather is mild by comparison. U در مقایسه هوای امروز ملایم است.
I dont feel well. I feel under the weather. U حالش طوری نیست که بتواند کار کند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com