English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
You really look like a million bucks in that dress. U در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> U واقعا محشر به نظر آمدن [اصطلاح روزمره]
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> U بسیار زیبا بودن [اصطلاح روزمره]
Full dress. Formal dress. U لباس رسمی
bucks U دولادولا رفتن سواره نظام
bucks U دروکردن
bucks U قوز کردن
bucks U گوزن نر
bucks U جنس نر اهو وحیوانات دیگر
bucks U قوچ
bucks U دلار
bucks U بالا پریدن وقوز کردن
bucks U ازروی خرک پریدن
bucks U مخالفت کردن با
bucks U جفتک
bucks U جفتک انداختن
million U هزار در هزار
the million U توده مردم
million U میلیون
bucks [American E] U پول [اصطلاح] [اصطلاح روزمره]
look like a million dollars <idiom> U پولدار به نظر رسیدن
million instructions per second U اندازه سرعت پردازنده که تعداد دستوراتی که در ثانیه اجرا میکند را مشخص میکند
million instructions per second U میلیون دستورالعمل در ثانیه
parts per million U قسمت در میلیون قسمت
A million is 1 with 6 zeros [noughts] after it. U یک میلیون عدد یک با شیش تا صفر پشتش است. [ریاضی]
feel like a million dollars <idiom> U احساس خوبی داشتن
parts per million [ppm] U بخش در میلیون [فیزیک] [شیمی]
to look [feel] like a million dollars U بسیار زیبا [به نظر آمدن] بودن [اصطلاح روزمره]
dress up <idiom> U بهترین لباس خود را پوشیدن
to [get] dress [ed] U جامه پوشیدن
in the f. of her dress U لای لباسش
to dress up U خودرا اراستن
to dress out or up U بالباس اراستن
to dress down U تادیب کردن
she is too p about her dress U زیاد درلباس دقت می گیرد
to dress down U سرزنش کردن
to dress up U لباس پوشیدن
dress U ترتیب دادن
dress U بستن
dress U پوشاندن
dress U لباس پوشیدن
dress U لباس مخصوص فرمان بایست در مشق صف جمع
dress U جامه بتن کردن
dress U درست کردن لباس
dress U لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress U پیراستن
dress U اهار زدن مستقیم کردن
dress U مزین کردن
dress down U ملامت سخت
dress down U سخت ملامت کردن
sheath dress U پیراهنیکسره
dress with crinoline U لباسپفی
This dress suits me . U این لباس به من میاید.
dress with panniers U لباستوری
She looks pathetic in that dress . U این لباس به تنش گریه می کند
house dress U لباسخانه
polo dress U پیراهنیقهمردانه
princess dress U پیراهنپرنسسی
to dress [salad] U چاشنی زدن [آرایش دادن ] [سالاد]
shirtwaist dress U پیراهنکمردار
T-shirt dress U تیشرت
to dress [food] U آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
to fit a dress on somebody U جامه ای را برای کسی اندازه کردن
full dress U لباس سلام
This dress is quite the thing. U این لباس چیز حسابی است
wrapover dress U راست
wrapover dress U پیراهنیقهچپ
types of dress U انواعپیراهن
tunic dress U بلوزبلندودامن
trapeze dress U پیراهنازبالاکلوش
dress with bustle U لباسپرچین
dress rehearsal U اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
battle dress U لباس ضدگلوله
battle dress U جلیقه جنگی
canonical dress U لباس رسمی روحانیون
dress coat U جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
dress guard U اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
dress improver U لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
dress left U از چپ نظام یا از راست نظام
dress making U زنانه دوزی
dress ship U پرچم جشن را افراشتن
dress goods U قماشهای زنانه
dress suit U لباس رسمی شب
battle dress U نیم تنه جنگی
dress shirts U پیراهن لباس رسمی
dress shirts U پیراهن عصر مردانه
dress rehearsals U اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
full dress U بالباس تمام رسمی
fancy dress U لباس بالماسکه
evening dress U لباس ویژه شام یامهمانی شب
fancy dress U بالماسکه
dress circle U صندلیهای ردیف جلوتماشاخانه
dress shirt U پیراهن سفید مردانه
dress shirt U پیراهن عصر مردانه
dress shirt U پیراهن لباس رسمی
dress shirts U پیراهن سفید مردانه
dress uniform U لباس رسمی نظامی
dress uniform U انیفرم رسمی
plain dress U لباس غیر نظامی
print dress U جامه چیت
print dress U لباس چیتی
proper dress U جامه شایسته
proper dress U جامه زیبا
rational dress U نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
to panel a dress U جامه زنانه را با تیکهای ازرنگ دیگر اراستن
top dress U ازرو کود دادن
window dress U پشت ویترین گذاشتن
window dress U بنمایش گذاشتن
morning dress U جامهی رسمی صبحگاهی
coat dress U روپوش
night dress U جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
monkhood dress U راهبان
head dress U لچک ارایش سر یا مو
head dress U روسری
hog dress U بریدن گلوی شکار
fatigue dress U جامه بیگاری
monkhood dress U جامه
evining dress U لباس شب
head dress U پوشاک سر
drop waist dress U پیراهنازکمرکلوش
to top dress the eart U کود روی خاک پاشیدن
Plain food (dress). U غذا ( لباس ) ساده
to dress a salad with mayonnaise U مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز
The tailor ruined my suit ( jacket , dress ) . U خیاط لباسم راخراب کرد
Clinging clothes. Tight-fitting dress. U لباس چسب تن
to dress [put on your clothes or particular clothes] U لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com