Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
When told to carry a load , the ostrich was a bird.
<proverb>
U
به شتر مرغ گفتند بار ببر گفت مرغم گفتند پرواز کن گفت شترم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ostrich
شتر مرغ
[پرنده شناسی]
ostrich policy
U
سیاست خود فریبی
ostrich policy
U
رویه کبک
ostrich farm
U
پرورشگاه شتر مرغ
To carry out . To implement . To carry into action .
U
عمل کردن
such a one told me
U
یک کسی بمن گفت
I was told ...
U
به من گفته شد ...
i told him not to go
U
به او گفتم نرود
such a one told me
U
یک زیدی بمن گفت
i merely told him that
U
فقط به او گفتم که
told
U
گفته شده
i merely told him that
U
همینقدربه او گفتم که
If only you had told me .
U
کاش به من گفته بودی
all told
U
روی هم رفته
i told him not to go
U
به او گفتم نرو
Hasn't anyone told you?
U
کسی به شما چیزی نگفت؟
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
He told me in so many words .
U
عینا" اینطور برایم گفت
He told us what the score was.
U
جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
I told you , didnt I ?
U
من که بتو گفتم ( گفته بودم )
Hasn't anyone told you?
U
هیچ کس به شما چیزی نگفت؟
to have ones fortune told
U
فال گرفتن
You should have told me earlier.
U
باید زودتر به من می گفتی
Do you want to have your fortune told?
U
می خواهی برایت فال بگیرم ؟
One gets amusement and has his fortune told as well.
<proverb>
U
هم فال هم تماشا.
This jock that you told me is as old as Adams .
U
این لطیفه که گفتی خیلی دیگه کهنه است
He was favorably impressed by what I told him .
U
حرفم دردلش نشست
Mark my words . Remember what I told you .
U
یادت باشد چه گفتم
bird
U
جوجه
bird
U
مرغان
bird
U
مرغ
bird
پرنده
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down .
U
اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
to pounce upon a bird
U
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
lady bird
U
سوسک خانواده Coccinellidae
lyre bird
U
شلیاق
lyre bird
U
مرغ بهشتی
to get a meat for a bird
U
برای مرغی جفت پیدا کردن
widow bird
U
مرغ جولا
what kind of a bird is that ?
U
چه قسم پرنده ایست
to pinion a bird
U
نوک بال مرغ را چیدن
mocking bird
U
یکجور پرنده درامریکای شمالی که صدای مرغان دیگر رابخوبی تقلید میکند
what kind of a bird is that ?
U
چه جور مرغی است
night bird
U
مرغ شب بیدار
cardinal bird
U
سهره کاکل قرمزامریکایی
bird cage
U
ماسک مخصوص خط نگهدار
bird's opening
U
گشایش برد
bird lime
U
چسب
bird lime
U
کشمشک
bird of passage
U
مرغ مهاجر
bird of passage
U
شخص مهاجر وخانه بدوش
bird spider
U
رتیل باغی
bird's eye
U
منظره هوایی
bird's eye
U
نظر کلی
bird's nest
U
حرکت اشیانه پرنده روی دارحلقه
bird's foot
U
شبیه پای پرنده
bird's foots
U
شبیه پای پرنده
the bird is p of that event
U
مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
the bird kind
U
جنس پرنده
the bird took its perch
U
مرغ فرود امده بر چوب قرارگرفت
canary bird
U
قناری
canary bird
U
بلبل زرد
storm bird
U
بنزین
prison bird
U
کسیکه زندان خانه او شده است
secretary bird
U
مرغ پا بلند قوی منقار ودراز دم
singin bird
U
پرنده اواز خوان
storm bird
U
بنزین ریختن ماشین
the song of a bird
U
چهچه مرغ
the secular bird
U
فرید زمان
the secular bird
U
عنقا
the secular bird
U
ققنس
the bird took its perch
U
مرغ روی چوب نشست
bird's nest
U
قسمت عقبی قرقره ماهیگیری
king bird
U
یکجورخرمگس
death bird
U
لاشخور
bird's-break
U
ابزار رخ منقاری
bird motif
U
نقش پرنده در قالی حیوان دار
a rare bird
U
گوهر نایاب
a rare bird
U
کم پیدا
friar bird
U
مرغ طاس
gutter bird
U
گنجشک
frigate bird
U
مرغابی دریاهای گرمسیری که بالهای بلندقوی دارد
bird of paradise
U
مرغ بهشتی
bird of paradise
U
یکجور مرغ که پرهای بسیارزیبایی دارد
bird's-mouth
U
شکاف سه گوشه
friar bird
U
مرغ کل
death bird
U
بوم
decoy bird
U
دونه
decoy bird
U
مرغ دام
dun bird
U
یکجوراردک اروپایی که سروگردنش حنایی رنگ است)
early bird
U
ادم سحرخیز
egg bird
U
مرغ نوروزی
fairy bird
U
پرستوک دریایی
fairy bird
U
چلچله دریایی
fig bird
U
مرغ انجیرخوار
fire bird
U
یکجورپری شاهرخ یامرغ انجیرخوار
gallows bird
U
ادم مستحق اعدام
gallows bird
U
کسی که سرش بوی قرمه سبزی میدهد
bird of prey
U
قوش
bird watcher
U
پرندهشناس-فردیکهکارششناسائیوتحقیقدربارهپرندگاناست-کفترباز
wading bird
U
پرندهدریایی
perching bird
U
جاینشیمنپرنده
insectivorous bird
U
پرندهحشرهخوار
granivorous bird
U
پرندهدانهخوار
aquatic bird
U
پرندهآبزی
bird fancier
U
مرغ باز
indigo bird
U
یکجوره سهره در امریکای شمالی که نر ان نیلی رنگ است
indigo bird
U
سهره نیلی
king bird
U
یکجورمرغ بهشتی
bird-brained
U
احمقوسادهلوح
gutter bird
U
ادم فرومایه
game bird
U
یک امتیاز
game bird
U
پرنده موردنظر درشکار
gallows bird
U
جانی واجب الاعدام
eat like a bird
<idiom>
U
کم غذا بودن
hen bird
U
مرغ ماده
hen bird
U
پرنده ماده
humming bird
U
یکجور مرغ مگس خوار
bird of prey
U
مرغ شکاری گوشتخوار
humming bird
U
مرغ زرین پر
flower f ;dog f;bird f;
U
مرغ باز
flower f ;dog f;bird f;
U
گلباز
flower f ;dog f;bird f;
U
سگ باز
bird's eye perspective
U
پرسپکتیو اجسامی که از نقاط دور دیده میشوند
bird's eye view
U
دورنما
bird's eye view
U
چشمانداز
bird's eye view
U
منظرهی هوایی
bird's eye view
U
نظر اجمالی
bird's eye view
U
دید کلی
bird's eye views
U
منظرهای که از بلندی دیده میشود
bird's eye views
U
دورنما
bird's eye views
U
چشمانداز
bird's eye views
U
منظرهی هوایی
bird's eye views
U
دید کلی
The early bird gets the worm.
<proverb>
U
سحر خیز باش تا کامروا باشی.
bird's eye view
U
منظرهای که از بلندی دیده میشود
to piniona bird's wing
U
نوک بال مرغی را چیدن
bird's eye views
U
نظر اجمالی
the early bird catches the worm
<proverb>
U
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
A bird in the hand is worth two in the bush.
<proverb>
نقد رو بچسب تا نسیه.
A bird in the hand is worth two in the bush.
<proverb>
سیلی نقد به از حلوای نسیه.
early bird catches the worm
<idiom>
U
هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
carry out
U
به اجرا در آوردن
carry out
U
تحقق بخشیدن
Carry the one
[two]
.
U
یک
[دو]
بر دست.
[ریاضی]
[در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
carry out
U
اجرا کردن
carry out
U
جامه عمل پوشاندن
carry out
U
صورت گرفتن
carry out
U
انجام دادن
carry out
U
واقعیت دادن
carry out
U
عملی کردن
carry out
U
واقعی کردن
carry out
U
تکمیل کردن
carry out
U
صورت دادن
carry out
U
به انجام رساندن
carry (something) out
<idiom>
U
گماردن ،قراردادن
to carry away
U
ربودن
to carry away
U
ازجادربردن
to carry off
U
ربودن
to carry off
U
کشتن
to carry on
U
ادامه دادن
to carry out
U
اجراکردن
to carry out
U
کاربستن
to carry over
U
انتقال دادن
to carry over
U
منقول ساختن
to carry through
U
بپایان رساندن
to carry to a
U
بحساب بردن
Carry the one
[two]
.
U
یک
[دو]
در ذهن داریم.
[ریاضی]
[در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
to carry on
U
پیش بردن
carry over
<idiom>
U
برای بعد نگهداری کردن
carry through
<idiom>
U
برای کاری نقشهای کشیدن
to carry through
U
انجام دادن
carry
U
وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
carry
U
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry
U
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carry
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry
U
رانینگ
carry away
U
ربودن
carry all
U
درشکه یک اسبه وچهارچرخه چنته یا خورجین
carry
U
جبران ضعف یار
carry
U
انتقال دادن
carry
U
تیررسی حالت دوش فنگ
carry on
U
ادامه دادن
carry-on
U
ادامه دادن
carry over
U
انتقال دادن
carry
U
انداختن یک یا دو میله بولینگ
carry
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
U
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carry
U
خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carry it all
U
همه رامیدید
carry
U
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carry one
U
ده بر یک
carry out
U
انجام دادن
carry
U
نشانه وقوع وام
carry out
U
اجرا کردن
carry over
U
انتقال به صفحه بعد دادن
carry
U
محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
carry away
U
از جا در بردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com