Perdic | We were having dinner when. . . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 41 (5 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	We were having dinner when. . . U	داشتیم شام می خوردیم که ..

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	dinner jacket U	اسموکینگ
	dinner jacket U	لباس مخصوص مهمانی رسمی
	dinner jackets U	اسموکینگ
	dinner jackets U	لباس مخصوص مهمانی رسمی
	dinner U	ناهار
	dinner U	شام
	dinner U	مهمانی
	dinner is ready U	ناهاراماده
	dinner is ready U	است
	dinner is served U	شام حاضراست
	dinner set U	لوازم و فرف شام یا ناهار
	dinner wagon U	میزیکه روی غلطک میگرددودرسفره خانه بکارمیبرند
	don't wait the dinner for me U	ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
	he took her in to dinner U	انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
	i asked him to dinner U	او را به ناهار خواندم
	my neighbour at dinner U	کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
	shore dinner U	غذای دریایی
	to get dinner U	ناهارخوردن
	to orders dinner U	دستور ناهار دادن
	dinner fork U	چنگالغذاخوری
	dinner knife U	چاقویغذاخوری
	dinner plate U	بشقابپلوخوری
	dinner dance U	میهمانیرقص
	dinner party U	میهمانیشام
	dinner service U	فروفغذاخوری
	dinner table U	میزغذاخوری
	She gave us quite a decent dinner. U	یک شام خیلی حسابی به ماداد
	I just had dinner. U	درست چند لحظه قبل شام خوردم
	It wasnt much of a dinner . U	زیاد شام مهمی نبود
	Well discuss it at dinner. U	سر شام صحبت خواهیم کرد
	Well discuss it at dinner. U	سرت رابلند کن ببینم
	To disg up the dinner . U	شام را کشیدن
	WI'll you stay for ( to ) dinner? U	برای شام بمانید (می مانید؟)
	We had a gorgeous dinner . U	شام معرکه یی خوردیم
	We are expecting guests for dinner . U	برای شام مهمان داریم
	The library is the obvious place for the after-dinner hours. U	کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
	The dinner will be followed by a concert. U	به دنبال شام کنسرتی اجرا می شود.
	After dinner he likes to retire to his study. U	پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
	to ask somebody out for dinner U	کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
	dinner etc. is served U	غذا آماده است
Partial phrase not found.

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy