Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
We lost the case . We were convicted.
U
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
convicted
U
محکوم
convicted
U
محکوم کردن
convicted
U
محبوس محکوم کردن
convicted
U
شخص مقصر و محکوم
convicted
U
مجرم
convicted
U
مقصر دانسته شدن
convicted
U
جانی
convicted to death
U
محکوم به اعدام
person convicted of muharaba
U
محارب
convicted to life imprisonment
U
محکوم به حبس ابد
lost
U
گمشده
lost
U
گلوله ناپیدا
lost
U
از دست رفته ضایع
lost
U
زیان دیده
lost
U
شکست خورده گمراه
lost
U
منحرف
lost
U
مفقود
Get lost!
<idiom>
U
دورشدن
lost
U
از دست رفته تلف شده
lost cause
U
هدف تحقق نیافتنی
to get lost
U
گمراه شدن
lost causes
U
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes
U
هدف تحقق نیافتنی
lost cause
U
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost
U
ضاله
i lost my a
U
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
lost
U
گم شده
to get lost
U
گم کردن
to get lost
U
گم شدن
he lost the seat
U
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
we lost sight of him
U
از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
lost ball
U
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
She lost her loved ones .
U
تمام عزیزانش را از دست داد
sleep was lost to me
U
خواب بمن حرام شد
contact lost
U
تماس قطع شد
i lost the train
U
به قطار نرسیدم
i lost the train
U
قطار را از دست دادم
i lost sight of it
U
از نظرم نهان گشت
i lost my friends
U
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i have lost all patience
U
طاقتم طاق شده است
he lost the seat
U
دوباره بوکالت برگزیده نشد
he lost his reason
U
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
lost article
U
شیئی گمشده
lost article
U
لقطه
contact lost
U
هدف گم شد
lost and untraceable
U
غایب مفقودالاثر
lost animal
U
حیوان ضاله
she has lost her roses
U
چهره گلگونش زعفرانی شده است
lost time
U
زمان گمگشته
lost time
U
زمان مفقوده
lost target
U
تیر خطا
lost mass
U
افت جرم
lost cluster
U
تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
lost child
U
طفل لقیط
lost chain
U
زنجیره گم شده
lost chain
U
زنجیره از دست رفته
lost animal
U
حیوان گمشده
contact lost
U
هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
long-lost
U
کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
no love lost
<idiom>
U
سوء نیت ،احساسبدی داشتن
She lost her way home .
U
راه خانه اش را گه کرد
I have lost my wallet .
U
کیف پولم را گه کرده ام
lost head
U
افت بار
He lost everything that was dear to him.
U
آنچه برایش عزیز بود از دست داد
lost document
U
مدرک گم شده
lost documents
U
اسناد و مدارک گم شده
He has lost count.
U
حساب از دستش دررفته
We lost our way in the dark.
U
راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
To be lost . To disappear .
U
ازمیان بر افتادن
the army lost heavily
U
ارتش تلفات سنگین داد
Time lost cannot be won again.
<idiom>
U
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
lost property office
U
دفتر اشیای گم شده
lost wax process
U
ریخته گری با مدلهای مومی
to recover lost time
U
وقت گمشده را جبران کردن)
We should not have lost sight of the fact that ...
U
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
Did you ever find that pen you lost ?
U
قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
to sighfor lost days
U
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
I did it unwittingly. I lost count.
U
از دستم دررفت
I have lost a lot of blood.
U
خون زیادی از من رفته است
I have lost my interest in football .
U
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
The ship and all its crew were lost .
U
کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
She lost her husband in the crowd .
U
شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
lost wax process
U
فرایند مدلهای مومی
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you !
U
برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree.
U
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
use case
U
مجموعه ای از رویدادها
in that case
<adv.>
U
دراینصورت
in that case
<adv.>
U
سپس
in that case
<adv.>
U
بعد
case
U
پوشه
in case
U
هرگاه
in that case
<adv.>
U
پس
As the case may be .
U
برحسب مورد( آن)
Such is not the case . That is not so.
U
اینطور نیست
case
U
حرف بزرگ یا حرف معمولی
[فناوری چاپ]
as may be the case
<adv.>
U
بطور امکان پذیر
as may be the case
<adv.>
U
احتمالی
In that case he is right.
U
د رآنصورت حق با اوست
in case
U
در صورتیکه
in case
U
چنانچه مبادا
in case
U
برای احتیاط
such being the case
U
حال که چنین است دراینصورت
in no case
U
به هیچ وجه
that is not the case
U
مطلب چنین نیست
in no case
U
به هیچ صورت
in no case
U
اصلا
in no case
U
به هیچ دلیل
just in case
U
احتیاطا
just in case
U
برای مطمئن بودن
in case
<idiom>
U
برطبق
in this p case
U
دراین موردبخصوص
in that case
U
حال که چنین است
in that case
U
دراینصورت
in case of need
U
عنداللزوم
in any case
U
درهر حال
case
U
دستور برنامه نویسی که به نقاط مختلف جهش میکند بر حسب مقدار داده
case
U
دعوی
case
U
پرتزیر
case
U
محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
case
U
پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
case
U
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case
U
دعوی مورد
case
U
محاکمه
case
U
چمدان
case
U
کیف
case
U
جعبه مقوایی یا چوبی جهت بسته بندی و حمل کالا
case
U
موضوع حالت
case
U
وضع
case
U
روکش کردن
case
U
حروف بزرگ یا حروف معمولی
case
U
کلیدی که حروف را از بزرگ به کوچک تبدیل میکند
case
U
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
case
U
رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است
case
U
صندوق
as the case may be
U
بسته بمورد
as the case may be
U
تاچه مورد باشد
case
U
روکش
case
U
غلاف
case
U
پوشش
case
U
قاب
case
U
پوشانیدن صندوق
case
U
فرف محفظه
case
U
دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
case
U
غلاف پرچم
case
U
مسئله
case
U
: سرگذشت
case
U
جلد
case
U
دعوی مرافعه
case
U
اتفاق
case
U
وضعیت موقعیت
case
U
حالت
case
U
جا
case
U
قالب قاب
case
U
پوسته
case
U
صندوق جعبه
case
U
قضیه
case of need
U
مباشر
case
U
مورد
case
U
جعبه
case
U
مورد غلاف
case
U
پوشاندن
case
U
درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
transmission case
U
جعبه دنده
Take an umbrella just in case.
U
احتیاطا"چترهمراه ببرید
transmission case
U
گیربکس
upper case
U
حروف بزرگ
weekend case
U
چمدانتعطیلاتآخرهفته
spectacles case
U
جاعینکی
spiral case
U
جعبهمارپیچ
transfer case
U
دیفرانسیل
packing case
U
جعبهبزرگچوبیکهدرآنچیزیراذخیرهمیکنیدویابهجاییمیبرید
transfer case
U
جعبه انتقال نیرو
case histories
U
سوابق
attachT case
U
کیفدستی
writing case
U
محلنوشتن
vanity case
U
کیفلوازم آرایش
watch case
U
قاب ساعت
worst-case
U
بدبینانهترین
case histories
U
سابقه مرض ودرمان
worst-case
U
بدترین وضع یا احتمال
case histories
U
شرح حال
case history
U
سوابق
withdrawal of a case
U
استرداد دعوی
case history
U
تاریخچه
bobbin case
U
ماکو
cylinder case
U
جعبهسیلندر
key case
U
جاکلیدی
passport case
U
جایپاسپورت
plastic case
U
جایپلاستیکی
screen case
U
صفحهنمایش
scroll case
U
قسمتطومار
case histories
U
تاریخچه
He wI'll expedite our case.
U
اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
case law
U
قانون موضوعه
degenerate case
U
تبهگنی
[ریاضی]
[فیزیک]
case-bottle
U
شیشه چارپر
door-case
U
چارچوب در
gin-case
U
[ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
case ment
U
پنجره لولادار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com