English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To stick a poster on the wall. U اعلان به دیوار چسباندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To stick (put,fix)up a notice (poster). U اعلان زدن
poster U اعلان نصب کردن
poster U اگهی
poster U دیوار کوب
poster U اعلان
four poster U تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
four-poster U تخت خوابی که چهارتیریادیرک درچهارگوشه داردکهبانهاپرده میبندن
bill poster U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
advertising poster محل نصب آگهی
poster paint U تقریبابیرنگ
poster color U شیشه محتوی ابرنگ وخمیررنگ
stick (someone) with <idiom> U ترک چیز ناخوشایندی
stick up U برجستگی داشتن
stick up U سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick with <idiom> U دنبال کردن کاری
stick with <idiom> U ماندن با
stick it out <idiom> U طاقت آوردن ،ادامه دادن
to stick together U نسبت بیکدیگروفادار بودن
to stick up U گردن فرازی کردن
to stick up U تندنوشتن
to stick up U مقاومت کردن
to stick up for U دفاع کردن از
to stick up for U پشتی کردن
stick-up U سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-up U برجستگی داشتن
stick up for <idiom> U کمک کردن ،حمایت کردن
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
stick out U اصرار کردن
stick out U پیش امدگی داشتن
stick out U جلو امدن
stick out U متحمل شدن
to stick on [to] U چسباندن [روی چیزی]
stick to your last U برشته خود بجسبد
stick to your last U یا از حدخود بیرون نگذارید
stick around U تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick around U درنگ کردن
stick-on U چسبنده چسبناک
stick up <idiom> U دزدی مسلحانه
stick U چسبیدن
stick U وقفه
stick U یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick U گروه پرنده
stick U چوب بازی
stick U چوب بازی هاکی
stick U هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick U تخته موج سواری شلاق
stick U تردیدکردن
stick U چسباندن
stick U پیچ درکار تحمل کردن
stick U فرورفتن
stick U گیر کردن گیر افتادن
stick U سوراخ کردن نصب کردن
stick U عصا
stick U چماق
stick U وضع چسبندگی
stick U چسبناک
stick U الصاق تاخیر
stick U الصاق کردن چوب
he wants the stick U چوب میخواهد
to stick something U چیزی را سفت و پابرجا بستن
non-stick U ناچسبنده
non-stick U تفلون
non-stick U نچسب
non-stick U ناچسبان
non-stick U ته لیز
hiking stick U دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
joss stick U چوب جاس
ingot stick U شمشه
honing stick U سنگ تیغ تیزکنی
carrot and stick <idiom> U قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
To stick out ones chest. U سینه خود را بیرون دادن
high stick U بالا بردن غیرمجاز چوب
gun stick U میل سمبه تفنگ
gun stick U سنبه تفنگ
night stick U چوب باتون
stick to one's guns <idiom> U روی حرف خود ماندن
stick one's neck out <idiom> U مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
stick-in-the-mud <idiom> U گوشه عزلت برگزیدن
stick out a mile U مثل روز روشن بودن
polo stick U چوگان
job stick U سکان هدایت دسته فرمان
job stick U دسته بازی
To drive all with the same stick . <proverb> U همه را با یک چوب راندن .
night stick U باتون
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
quadruped stick U عصایچهارپایه
player's stick U چوببازیکنهاکی
to stick to one's word U سر قول خود ایستادن
to stick in ones gizzard U ناگواربودن
to stick in the throat U درگلوگیرکردن
ortho-stick U عصایهدایتگر
goalkeeper's stick U چوبدروازهبند
glue stick U چسبپمادی
folding stick U چسبدوطرفه
English stick U عصایانگلیسی
stick shifts U دندهی دستی
stick shift U دندهی دستی
stick insects U حشرهی چوب کبریت مانند
stick insect U حشرهی چوب کبریت مانند
shooting stick U صندلی جمعشو و متحرک
shooting stick U صندلی عصایی
shed stick U چوبنخ
stick eraser U چوبپاککن
French stick U قرصدراز نازک نان
size stick U الت اندازه گیری پا
size stick U قالب اندازه گیری
stick bridge U پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush U قلم مو
stick check U دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove U دستکش کلفت دروازه بان
stick plane U رنده میله دار
stick plane U رنده با تیغه گرد
stick to the point U از موضوع خارج نشوید
stick to your work U بکار خود مشغول باشید
swagger stick U چوب دستی کوچک
swagger stick U باتون
swizzle stick U چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
to stick like a leech U مانند کنه چسبیدن
stick umbrella U چتردستهچوبی
pogo stick U چوب پای فنردار
buff stick U چوبیکه چرم
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
control stick U سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
composing stick U قالب حروف چینی
stick-in-the-muds U محافظه کار
gear stick U دسته دنده اتومبیل
stick shift U دسته دنده
stick-in-the-muds U ادم عقب مانده
stick-ups U برجستگی داشتن
walking stick U حشره راست بال امریکایی
yard stick U متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
walking stick U چوبدستی
walking stick U عصا
yard stick U خط کش تاشو [ابزار]
broom stick U دسته جاروب
yard stick U خط کش [ابزار]
dipper stick U کاسه بیل
stick-in-the-muds U ادم کند
stick-in-the-mud U طفره رو
fish stick U فیله ماهی سرخ کرده
stick in the mud U بیعرضه
stick in the mud U طفره رو
stick in the mud U ادم کند
stick-in-the-mud U ادم عقب مانده
stick-in-the-mud U بیعرضه
stick in the mud U محافظه کار
stick in the mud U ادم عقب مانده
stick-in-the-mud U محافظه کار
stick-in-the-muds U بیعرضه
filter stick U لوله صافی دار
stick-in-the-mud U ادم کند
stick-in-the-muds U طفره رو
to stick to one's guns U پای کاری محکم ایستادن
shed stick U چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
stick-ups U سرقت مسلحانه سربرافراشتن
The stamp doesnt stick. U این تمبر نمی چسبد
folding meter stick U متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
folding meter stick U خط کش [ابزار]
stick and ball model U الگوی گلوله و میله
controlled stick steering U دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stick to (a story/the facts) <idiom> U وفادارماندن
short end (of the stick) <idiom> U غیر منصفانه
batten [shed stick] U کجی [چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
folding meter stick U خط کش تاشو [ابزار]
controlled stick steering U دسته دنده خودکار
wall-to-wall U از دیوار به دیوار
wall up U رسیدن موج به حداکثر اوج
the wall U پشت دیوارایستاده بودم
to go to the wall U درتنگی یافشارواقع شدن ورشکست شدن
wall-to-wall U فراگیر
wall-to-wall U همگانی
wall-to-wall U همه جانبه
wall U دیوار
wall U جدار
wall U حصار
wall U محصورکردن
wall U دیوارکشیدن
wall U دیواری
wall U حصار دار کردن
wall U دیواره
wall U مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
wall U محصور کردن
wall U تیغه کشیدن دیوار
wall-to-wall U کامل
wall-to-wall U سرتاسری
wall-to-wall U [مفروش کردن کل اتاق توسط یک تخته فرش]
wall-to-wall U فرش کردن سرتاسری
to the wall <idiom> U به آخر خط رسیدن
folding metre stick [British] U خط کش تاشو [ابزار]
folding meter stick [American] U خط کش تاشو [ابزار]
To stand firm. To stick to ones gun. U سفت وسخت ایستادن
To stick to the main topic ( issue ). U از موضوع اصلی خارج نشدن
folding metre stick [British] U خط کش جیبی [ابزار]
folding meter stick [American] U خط کش جیبی [ابزار]
double meter stick [American] U خط کش [ابزار]
double meter stick [American] U خط کش تاشو [ابزار]
double meter stick [American] U متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
wall sockets U پریز های دیواری
wall tie U بست دیواری
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com