Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To leave ones mark in the pages of history .
U
درتاریخ از خود نام ونشانی با قی گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
history
U
خصوصیت برخی برنامه ها که کارهایی که کاربر انجام داده
history
U
تاریخ
history
U
تاریخچه
history
U
سابقه پیشینه
history
U
بیمارنامه
history
U
صفحاتی که مشاهده شده
history
U
یا سایتهایی در اینترنت که مراجعه شده را نگه می دارند
to go down in history
U
در تاریخ ثبت شدن
natural history
U
تاریخ طبیعی
case history
U
شرح حال
case history
U
سابقه مرض ودرمان
case history
U
سوابق
consumption history
U
شرح حال مصرف کالائی خاص
case history
U
تاریخچه
Ancient history
U
تاریخ باستان
intellectual history
U
تاریخ اندیشه ها
life history
U
تاریخچه زندگی
literary history
U
تاریخ ادبیات
maintenance history
U
تاریخ تعمیرات
modern history
U
تاریخ معاصر
medizeval history
U
تاریخ قرون وسطی
materiel history
U
خلاصه وضعیت قطعات ووسایل یا کالاها
economic history
U
تاریخ اقتصادی
History is the best testimony.
U
تاریخ بهترین شاهد است
pages
U
صفحه برگ
pages
U
صفحات را نمره گذاری کردن
pages
U
گوه چوبی
pages
U
نرم افزاری که عملیات چاپگر را برای چاپ یک متن به قالب خاص طبق دستورات کاربر کنترل میکند
pages
U
پادو
pages
U
کلیدی که محل نمایشگر را با تعداد خط وط صفحه نمایش پایین می برد
pages
U
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
pages
U
پسر بچه
pages
U
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
pages
U
با قالب و حاشیه و نمایش گرافیکی مختلف
pages
U
نمایش یک صفحه متن در صفحه نمایش که پس از چاپ فاهر میشود
pages
U
خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
pages
U
حافظه در چاپگر صفحه که تصاویر را پیش از چاپ نگه می دارد
pages
U
صفحه
pages
U
حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
pages
U
ورق کاغذ
pages
U
وسیلهای که اطلاعات نوشته شده یا تایپ شده را به حالتی که کامپیوتر می فهمد و پردازش میکند تبدیل کند
pages
U
جهت لبه بلند یک ورق کاغذ
pages
U
کلیدی که محل نشانه گر را به اندازه خط وط یک صفحه حرکت دهد
pages
U
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages
U
چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
pages
U
تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
pages
U
اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
pages
U
عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات
pages
U
عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
pages
U
طول صفحه
pages
U
ترتیب متن و تصاویر در یک صفحه از متن
pages
U
1-نقط های که در آن صفحه تمام میشود و صفحه بعد شروع میشود.
An Out line of European history .
U
کلیات تاریخ اروپ؟
economic interpretation of history
U
تفسیر اقتصادی تاریخ
early German history
U
تاریخ ابتدایی آلمان
This house has a strange history.
U
تاریخچه این خانه عجیب است
odd pages
U
صفحات فرد
facing pages
U
صفحات روبرو
Yellow Pages
U
بخش آگهیهای دفتر تلفن
To turn over the pages .
U
ورق زدن ( کتاب وغیره )
Several pages have been torn out.
U
چندین صفحه اش پاره شده
The book runs to nearly 600 pages.
U
این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
U
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
leave out
U
جاگذاشتن
leave off
U
قطع کردن دست کشیدن از
leave off
U
متارکه کردن
leave me alone
U
کاری بمن نداشته باشید
leave
U
میلههای جامانده
leave
U
عازم شدن
leave
U
اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
leave
U
مرخصی
leave out
U
انداختن
leave
U
برگ دادن
leave
U
:
leave out
U
ول کردن صرف نظر کردن از
leave out
<idiom>
U
حذف کردن
leave
U
ترک کردن
to take leave of any one
U
اجازه ازکسی گرفتن
be on leave
U
در مرخصی بودن
leave behind
<idiom>
U
جاگذاشتن چیزی درجایی
leave alone
<idiom>
U
راحت گذاشتن (شخصی)
leave me alone
U
مرابه حال خودبگذارید
leave it over
U
عجاله بگذارید بماند
leave
U
دست کشیدن از
to leave out
U
انداختن
Leave me alone .
U
کاری بکارم نداشته باش
to leave off
U
دست کشیدن از
to leave off
U
کنار گذاشتن
to leave out
U
جا گذاردن
leave
U
گذاشتن
without a by your leave
U
بی اجازه بی خداحافظی
Leave her alone.
U
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
he is on leave
U
او در مرخصی است
To take ones leave .
U
هزار تومان کم آورده ام
by your leave
U
با اجازه شما
leave
U
رهسپار شدن
leave alone
U
بحال گذاردن
leave alone
U
تنها گذاردن
to leave him to him self
U
او را بحال خود واگذارید اورارها کنید
leave
U
ول کردن
Take it or leave it.
U
می خواهی بخواه نمی خواهی نخواه !
to take leave of any one
U
با کسی بدرود گفتن
leave
U
واگذاری
Unless he comes soon, I shall leave.
U
اگر او
[مرد]
زود نیاد، من میروم.
take leave of
<idiom>
U
ترک کردن
leave (let) well enough alone
<idiom>
U
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
to leave behind
U
باقی گذاردن
to take leave
U
مرخصی گرفتن
to take leave
U
به تعطیلات رفتن
leave me out
U
من را حساب نکن
[نکنید]
!
I must leave at once.
باید فورا بروم.
leave
U
رخصت
leave
U
اجازه
leave
U
اذن مرخصی
let
[leave]
alone
<conj.>
U
قطع نظر از
to leave on
U
روشن گذاشتن
[موتور یا خودرو]
take leave of
U
بدرود گفتن با
Do not leave me alone.
U
من را تنها نگذار.
to leave behind
U
درپس گذاردن
leave
U
باقی گذاردن
leave alone
<idiom>
U
دست از سر کسی برداشتن
let
[leave]
alone
<conj.>
U
چه برسد به
let
[leave]
alone
<conj.>
U
گذشته از
leave
U
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
let
[leave]
alone
<conj.>
U
سوای
leave
U
رها کردن
to leave hold of
U
ول کردن
leave with pay
U
مرخصی با استفاده ازحقوق
french leave
U
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
leave year
U
سال خدمتی
stop the leave
U
بازداشت کردن
shore leave
U
مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
to proceed on leave
U
بمرخصی رفتن
proceed on leave
U
بمرخصی رفتن
to leave unsaid
U
نا گفته گذاردن
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
leave the jetty
U
جدا شدن از اسکله
to leave school
U
ازتحصیل دست کشیدن
to leave school
U
ازاموزشگاه یامدرسه بیرون رفتن
to leave school
U
ترک تحصیل کردن
ticket of leave
U
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
leave taking
U
خداحافظی
leave taking
U
بدرودگویی
leave hold
U
رها کردن
leave stop
U
بازداشت
leave your books w me
U
پیش
leave someone free to
U
مخیر گذاشتن کسی
leave your books w me
U
برای
leave your books w me
U
درنظر
leave area
U
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
leave year
U
سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
i beg leave to say
U
اجازه میخواهم بگویم
to leave hold of
U
رها کردن
leave the anchorage
U
ترک کردن لنگرگاه
to beg leave
U
اجازه رفتن
to beg leave
U
خواستن
to leave a margin
U
حاشیه گذاشتن
leave taking
U
وداع
leave taking
U
کسب اجازه مرخصی
leave with pay
U
مرخصی با حقوق
to apply for leave
U
درخواست مرخصی کردن
compassionate leave
U
مرخصی ارفاقی
absent without leave
U
نهستی بدون اجازه
absent without leave
U
نهستی
sick leave
U
استراحت بیماری
annual leave
U
مرخصی سالانه
To take French leave .
U
یواشکی مر خص شدن
He went home on leave .
U
مرخصی گرفت رفت منزل
He is on leave of absence .
U
مرخصی رفته است
May I take my leave ? May I be excused ?
U
مرخص می فرمایید ؟
To leave someone in the lurch .
U
کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
leave of absence
U
مرخصی
leave of absence
U
ایام ترک خدمت
He took French leave.
<idiom>
U
او جیم شد.
He took French leave.
<idiom>
U
او کار رو پیچوند.
to leave everything as it is
[not to change anything]
U
رسوم قدیمی را ثابت
[دست نخورده]
نگه داشتن
I'd like to leave my luggage, please.
من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
It's time to leave.
U
وقته رفتنه.
sick leave
U
مرخصی استعلاجی
Lets leave it at that .
U
بگذریم !
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
emergency leave
U
مرخصی اضطراری
emergency leave
U
سطح اماد اضطراری
emergency leave
U
سطح امادلازم برای بسیج
paternity leave
U
مرخصیبدلیلتولدنوزاد
Why dont you leave me alone?
U
از جان من چه می خواهی ؟
to take french leave
U
بی خداحافظی رفتن
to take french leave
U
بی بدرودرفتن
to take french leave
U
جیم شدن
you did w to leave the place
U
خوب کاری کردید که از انجارفتید
To leave something hanging.
U
چیزی رابلاتکلیف گذاشتن
Just sign here and leave at that .
U
اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
I leave it in your care .
U
آنرا به شما می سپارم
leave in the lurch
<idiom>
U
دست تنها گذاشتن
leave no stone unturned
<idiom>
U
به هردری زدن
leave hanging (in the air)
<idiom>
U
بدون تصمیم قبلی
Leave world with your father that. . .
U
به پدرتان بسپارید که ...
to leave word in the house
U
در خانه سپردن
Leave her alone. Stop bothering her.
U
دست از سر دخترک بردار
Your train will leave from platform 8.
قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com