Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To break even . To make both ends meet.
U
خرج ودخل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
make ends meet
U
دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
to make both ends meet
U
در حدود درامد خود خرج کردن
make ends meet
<idiom>
U
باپول شخصی گذران روزگار کردن
make and break
U
افتومات
make and break
U
دستگاه قطع و وصل
make and break ignition
U
احتراق با قطع و وصل
quick make and break switch
U
کلید لحظهای
quick make and break switch
U
کلید قطع ووصل سریع
to meet
U
[به نیازی]
جواب دادن
meet up with
<idiom>
U
تصادفی ملاقاتکردن
to meet
U
لطف کردن
to come to meet
U
به طرف کسی رفتن
to go to meet any one
U
کسیرااستقبال کردن
to go to meet any one
U
به پیشواز کسی رفتن
I wish I could meet ( see ) her .
U
کاش می توانستم اورا ببینم
to meet the a of
U
به تصویب رسیدن
to come to meet
U
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to meet any one's a
U
مورد تحسین کسی واقع شدن
to meet
U
[تقاضایی را]
برآوردن
meet
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
U
مواجه شدن تقاطع کردن
meet
U
برخورد کردن
meet
U
اشتراک
meet
U
مقتضی تقاطع
meet
U
شایسته
meet
U
پیوستن
meet
U
: جلسه
meet
U
نشست نشست گاه
meet
U
مناسب دلچسب
meet
U
درخور
meet
U
تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meet
U
معرفی شدن به ملاقات کردن
meet
U
سازش کردن
meet
U
پرداختن
meet
U
مسابقه
meet
U
دیدار
meet
U
مطابقت کردن
meet
U
مطابق شرایط بودن
meet
U
: برخورد کردن یافتن
to meet a demand
U
تقاضایی را براوردن
meet half way
U
مصالحه کردن سازش کردن
to meet half way
U
درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
meet for a man
U
در خور مرد
meet for a man
U
شایسته است که
to be coming up to meet
U
به طرف کسی رفتن
to be coming up to meet
U
به طرف کسی رفتن برای برخورد
when two sundays meet
U
وقت گل نی
quadrangular meet
U
مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
meet some one's objections
U
به ایرادات کسی جواب دادن
meet pallmok
U
زیر ساعد
meet of approval of
U
به تصویب ..... رسیدن
meet joomeok
U
زیر مشت
meet half way
U
مدارا کردن
to meet the ear
U
شنیده شدن
to meet the eye
U
چشم نظر را جلب کردن نمودار بودن
to meet with a repulse
U
رد شدن
track meet
U
مسابقاتورزشی
meet someone half-way
<idiom>
U
به توافق رسیدن با کسی
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
The meet is underdone.
این گوشت آبدار است.
it did not meet our views
U
منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
The meet is too tough.
این گوشت خیلی سفت است.
The meet is salty.
O
این گوشت شور است.
To meet a deadline .
U
تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
I would like tovisit ( see, meet ) you more often .
U
می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
triangular meet
U
مسابقه دو و میدانی بین سه تیم
to meet with a repulse
U
پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
dual meet
U
مسابقههای تیمی
ends
U
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends
U
نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
ends
U
کد نشان دهنده انتهای خط
ends
U
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends
U
نقط ه آخر یا بخش آخر
ends
U
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends
U
ترتیب حروف برای بیان اینکه داده یک ترمینال یا وسیله جانبی ارسال شده است
ends
U
کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
ends
U
کد نشان دهنده انتهای رکورد
ends
U
کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر
ends
U
کد نشان دهنده انتهای رسانه فیزیکی قابل استفاده
ends
U
در انتها یا پس از چندین مشکل
ends
U
توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
ends
U
میلههای تحت دفاع بازیگرمعین
ends
U
زمین حریف
ends
U
انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ends
U
پایان یک دور
ends
U
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ends
U
کد نشان دهنده انتهای فایل داده ذخیره شده
ends
U
کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
ends
U
کد ارسالی که نشانه دهنده داده آدرس ارسال شده است
ends
U
غایت
ends
U
خاتمه یافتن
ends
U
پایان
ends
U
انتها
ends
U
اخر
ends
U
خاتمه فرجام
ends
U
سر
ends
U
نوک
ends
U
طرف بپایان رساندن
ends
U
تمام کردن خاتمه دادن
ends
U
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ends
U
خاتمه
ends
U
خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends
U
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
to make friends
[to make connections]
U
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
To make money. To make ones pile.
U
پول درآوردن ( ساختن )
ends and means
U
هدف و وسیله
odd and ends
U
گوناگون
odd and ends
U
متفاوت
book ends
U
کتابنگهدار
economic ends
U
هدفهای اقتصادی
fag ends
U
وازده
fag ends
U
ته مانده
fag ends
U
طناب ریش
fag ends
U
ته طناب
candle ends
U
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
candle ends
U
ته شمع
to be on her beam ends
U
یک برشدن
to be on her beam ends
U
نزدیک بوارونه شدن
to be on her beam ends
U
درخطربودن
beam ends
U
انتهای قسمت عقبی کشتی
beam-ends
U
انتهای قسمت عقبی کشتی
odds and ends
U
چیز باقیمانده
odds and ends
U
خرت و پرت
odds and ends
U
تکه وپاره
loose ends
U
انتهای تاریانخ
loose ends
U
سر ازاد نخ چیز استفاده نشده
loose ends
U
بیکارافتاده
odds and ends
<idiom>
U
اشیاء جوروباجور
loose ends
<idiom>
U
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
fag ends
U
تهتیکه
loose ends
U
عاطل
loose ends
U
انتهای شل هرچیزی
loose ends
U
باقیمانده
loose ends
U
ته مانده
fag ends
U
سرتیکهی پارچه
dead ends
U
انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead ends
U
بن بست
ends yarn
U
نخ های تار
ends space
U
فاصله بین تارها
[تراکم تارها]
dead ends
U
سر هرز
means ends analysis
U
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
moment at fixed ends
U
لنگر سر گیردار تیر
burn the candle at both ends
<idiom>
U
یکسره کارمیکند
It doesnt meet the present day requirments(needs).
U
جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
By trying to live like a king one ends by drawing .
<proverb>
U
آخر شاه منشى کاه کشى است .
break through
U
شکاف
break
U
زنگ تفریح
break out
U
نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
break out
U
شیوع
break out
U
تاول زدن جوش زدن
break up
U
تجزیه
break up
U
تفکیک کردن
break through
U
نفوذکردن در مواضع دشمن
break through
U
نفوذ
break
U
گسیختگی
break through
U
عبورازمانع
break through
U
رسوخ مظفرانه پیشرفت غیرمنتظره
break through
U
رخنه
break out
U
شیوع یافتن
break
U
فتن
break
U
تجزیه
over break
U
خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
off break
U
کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
break
U
تفکیک
break
U
قطع کردن
break
U
پاره کردن
break off
U
قطع کردن
break off
U
موقوف کردن
break off
U
فرمان قطع تک در عملیات پشتیبانی نزدیک هوایی
break off
U
قطع تماس با دشمن
break off
U
رهایی ازدرگیری
break
U
نقطه فرودپرنده
break
U
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
break
U
ایجاد فضای تنفس با حرکتهای پیاده شطرنج
break
U
جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
break
U
مجزاسازی
break up
U
انحلال
break up
U
حد فاصل علایم مشخصه هدف
break
U
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
to break up
U
بهم زدن
break away
U
قطع رابطه کردن
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
break out
U
در گرفتن
to break up
U
منحل کردن خردکردن
to break up
U
شخم کردن
break down
<idiom>
U
ازکار افتادن
break down
<idiom>
U
تجزیه وتحلیل
break in
U
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-in
U
رام کردن
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
break-in
U
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break in
U
رام کردن
break up (with someone)
<idiom>
U
قهر کردن
get a break
<idiom>
U
فرصت داشتن
to break into something
U
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
break up
U
مرز علایم مشخصه هدف
break up
U
منحل کردن
break
U
راحت باش
break
U
ازهم باز کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com