English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 109 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To be counting the days . U روز شماری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Those were the days . Good old days . U یاد آنروزها بخیر
counting U فرض کردن
counting U تعداد امتیاز توپزن
counting U حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counting U تعداد ایمپولز
counting U تعداد جریانهای ضربهای شمردن
counting U شمارش
counting U ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
counting U پنداشتن
counting U تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counting U حساب کردن
counting U کنت
counting U شمار
counting U شمردن
counting balance U ترازوی عقربه دار
counting balance U ترازوی نشان دهنده
counting house U دفترخانه
double counting U محاسبه مضاعف
counting loop U حلقه شمارش
counting votes U شمارش اراء
counting votes U استخراج اراء
counting room U دفترخانه
counting numbers U اعدد صحیح [ریاضی]
counting tube U لامپ شمارشگر
block counting test U ازمون مهره شماری
I am counting(relying) on you, dont let me down. U روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
We are thirty people not counting the children . U بدون شمرن بچه ها سی نفر هستیم
two days d U دو روز درنگ
Two more days to go before (until). . . U دوروز مانده تا ...
nine days wonder U چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
one or two days U یکی دو روز
the a of days U خدای ازلی
the a of days U خدای سرمدی قدیم الایام
the days of old U روزگار پیشین
two days d U دو روز معطلی
It took us four days to get there . U چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
these days <adv.> U امروزه
these days <adv.> U این روز ها
a few days U چند روزی
Every three days . U سه روز درمیان
these days <adv.> U در این روزگار
One of these days . U همین روزها
in these latter days U در این روزگاراخر
in the next few days U درهمین چند روزه
one of these days U دراینده نزدیک
days U یوم
every three days U سه روزیکبار
his days U عمرش نزدیک است به پایان برسد
an a days U یک روز در میان
in the days of U درایام
in the days of U در روزگار
days U روز
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
Midsummer Days U جشن 42 ژوئن
Midsummer's Days U جشن 42 ژوئن
days on end U چند روز متوالی
Things are going well for me these days . U وضع من این روزها میزان است
within three days of demand U در طی سه روز پس از تقاضا
flag days U روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
pay-days U روز پرداخت حقوق
appointed days U وعده های ملاقات
appointed days U قرار های ملاقات
appointed days U تاریخ ها
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
today of all days U مخصوصا امروز
somebody's days are numbered <idiom> U فوت کردن کسی
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
His days are numbered. <idiom> U زمان فوت کردنش نزدیک است.
somebody's days are numbered <idiom> U نومید بودن کسی در موقعیتی
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
It was customary in the old days that. . . U درگذشته رسم بر این بود که ...
dog days U ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
One hardly ever sees him these days. U اینروزها کم پیداست
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
young days U جوانی
ember days U روزهای روزه ودعا
to end one's days U مردن
gang days U روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
i stayed there for days U سه روز انجا ماندم
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
salad days U ایام جوانی وبی تجربگی
running days U ایام هفته
man days U نفر در روز
One of these fin days . U انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
days of grace U ایام مهلت
ask for days grace U دو روز مهلت خواستن
During the past few days. U طی چند روز گذشته
I want to take a couple of days off . U یک ردوروز مرخصی می خواهم
Their birthdays are four days apart. U روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
The days are getting shorter now . U روزها دارند کوتاه می شوند
days of grace U مهلت اضافی
the days of woman's state of U discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
To give somebody a few days grace . U بکسی چند روز مهلت دادن
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
His departure has been postponed for two days. U حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
We suffered hunger for a few days . U چند روز گرسنگی کشیدیم
I don't socialize much these days. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
days sight draft U برات دیداری 06 روزه
to sighfor lost days U افسوس روزهای تلف شده راخوردن
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
Cash is in short supply these days . U از حقوق ماهانه ام کم کنید
In times past . In olden days . U درروزگاران قدیم
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. U بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. U اینروزها سرم خیلی شلوغ است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com