Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
U
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
question mark
U
علامت سوال
question mark
U
پرسش نشان
question mark
U
" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
to put a
[big]
question mark over something
U
چیزی را نامشخص
[نامعلوم ]
کردن
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament.
U
آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او
[مرد]
را برای مسابقات نامشخص می کند.
Other Matches
beside the question
U
خارج از موضوع
beside the question
U
پرت
to have a question for somebody
U
از کسی سئوالی داشتن
that is not the question
U
موضوع این نیست
without question
U
بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
out of the question
<idiom>
U
غیرممکن
out of question
U
خارج از موضوع
to p any one with question
U
کسی را سوال پیچ کردن
in question
U
موردبحث
question
U
پرسش
question
U
استفهام مسئله
this very question
U
دقیقا همین پرسش
I have a question.
U
من یک سئوال دارم.
question
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
question
U
تردید پرسش
question
U
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
question
U
تحقیق کردن از
question
U
تردید کردن در
question
U
پرسیدن تحقیق کردن
question
U
موضوع
to p any one with question
U
کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
in question
U
موضوع بحث
to ask somebody a question
U
ازکسی سئوالی کردن
there is no question but that.
U
شکی نیست که) .00000
to ask somebody a question
U
از کسی سئوالی پرسیدن
That's out of the question.
U
این غیرممکن است که عملی بشود.
Might I ask a question?
U
اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
that is not of the question
U
این خارج ازموضوع است
question
U
سوال
i asked him a question
U
پرسشی از او کردم
I don't think there's any question about it.
U
من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
essay question
U
سوال انشایی
raise a question
U
مطرح کردن سوال
There are two sides to every question .
<proverb>
U
هر مساله ای دو جنبه دارد.
to beg the question
U
طفره رفتن از پرسشی
To discuss a question with someone .
U
موضوعی را با کسی مطرح کردن
pop the question
<idiom>
U
تقاضای ازدواج
to beg the question
U
در پاسخ به پرسشی جاخالی دادن
call in question
U
تردید کردن در
it is a question of money
U
موضوع بسته به
His honest is beyond question.
U
دردرستی اوحرفی نیست
it is a question of money
U
موضوع پول است
cross question
U
استنطاق
cross question
U
بازجویی
open to question
<adj.>
U
مشکوک
cross question
U
سئوال بطریق استنطاق
the year in question
U
سالی که مورد بحث است
buring question
U
مسئله هیجان اور
i asked him a question
U
سئوالی از اوپرسیدم
pose a question
U
سوال مطرح کردن
This question is not at issue.
U
بحث روی این موضوع نیست.
indirect question
U
پرسش غیرمستقیم
oblique question
U
پرسش غیرمستقیم
Answer me this question.
U
جواب این سؤالم را بده
open to question
<adj.>
U
مورد شک
the German question
U
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
question in dispute
U
مسئله متنازع فیه
question in dispute
U
موضوع متنازع فیه
question answer
U
در صف گذاشتن
question answer
U
صف بستن
question answer
U
سئوال- جواب
i asked him a question
U
چیزی ازاو پرسیدم
put to the question
U
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
put the question
U
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
previous question
U
موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
That is a separate question.
U
این جدا از موضوع بحث ما است.
rhetorical question
U
مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
to call in question
U
تردیدکردن در
question marks
U
علامت سوال
question marks
U
پرسش نشان
question marks
U
" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
That is a separate question.
U
این یک موضوع جدایی است.
the eastern question
U
مسئله خاور
the goods in question
U
کالای موردبحث
the question referred to above
U
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
the tax in question
U
مالیات موضوع بحث
sides of the question
U
اطراف موضوع
to beg the question
U
نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
to pop the question
U
پیشنهاد عروسی کردن
to pose a question to any one
U
ازکسی سئوالی
question-master
U
فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
trick question
U
سوالیکهجوابآننادرستاست
cross-question
U
بدقت جویاشدن از
cross-question
U
استنطاق کردن
it is a question of money
U
پول است
question tag
U
جملاتپرسشتفکیدی
leading question
U
سوال تلقینی
question answer
U
صف
to pose a question to any one
U
پرسیدن
leading question
U
پرسش راهنمایی کننده
To bring up a topic(question).
U
سؤالی را پیش کشیدن
open ended question
U
پرسش باز پاسخ
To raise a question . To bring up a matter .
U
موضوعی رامطرح کردن
I foud myself in opposition to my friends on this question .
U
در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
Excepting
[With the exception of]
two students, no one could answer the last question correctly.
U
به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
to mark out one's course
U
طرحی برای رویه خود ریختن
mark up
U
نرخ فروش را بالا بردن افزایش نرخ اجناس
mark off
U
خط کشیدن
to mark off
U
جدا کردن
mark down
U
تنزل قیمت
mark up
U
سود توزیع کننده کالا
mark mark
U
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
mark of d.
U
نشان امتیازیا افتخار
mark down
U
کاهش قیمتها
mark down
U
کاهش قیمت
mark down
U
پایین اوردن قیمت
mark up
U
افزایش قیمت
mark
U
ارزه
mark
U
پایه
mark
U
علامت
mark
U
نشانه کردن حریف
mark
U
01امتیاز کامل بولینگ مهارک_ردن ح_ریف
mark
U
بل گی_ری خوب
mark
U
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark
U
نشان کردن نشان
mark
U
پایه نقطه
mark
U
مارک
mark
U
کد ارسالی در وضعیته که از علامت و فضای خالی
mark
U
اثر
mark
U
نمره
mark
U
نشانه
mark
U
نشان علامت
mark
U
داغ
mark
U
هدف
mark
U
درجه
mark
U
مرز
mark
U
حد
mark
U
علامت گذاشتن
mark
U
توجه کردن
mark
U
نمره گذاری کردن علامت
mark
U
علامت گذاری
mark
U
علامت نشانه هدف
mark
U
بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark
U
وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
mark
U
سیگنال ارسالی که نشان دهنده یک منط قی یا درست است
mark
U
علامت گذاری روی چیزی
mark
U
نشان
mark-down
U
قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark
U
مدرک
mark-up
U
سود توزیع کننده
below the mark
U
پایین تر از میزان مقر ر
mark
U
علامت گذاری کردن
mark
U
گواهی
beside the mark
U
پرت
mark
U
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
beside the mark
U
خارج ازموضوع
mark
U
نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
mark
U
کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
mark
U
ایه
mark
U
قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
mark time
<idiom>
U
با ضرب اهنگ پا را تکان دادن
centre mark
U
نقطهمرکزی
bale mark
U
مشخصات عدل
to make one's mark
U
اسم و رسم به هم زدن
To overstep the mark. To go too far.
U
از حد معمول گذراندن
word mark
U
علامت کلمه
to impress a mark on something
U
چیزیرانشان کردن
to impress a mark on something
U
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
tide mark
U
علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
trade mark
U
علامت تجارتی
You mark my words.
U
این خط واینهم نشان
tick mark
U
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
Trade mark.
U
علامت تجارتی
You mark my words .
U
ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
to hit a mark
U
نشانی را زدن
exclamation mark
علامت تعجب
mark time
<idiom>
U
منتظر وقوع چیزی بودن
tide mark
U
داغ مد
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
special mark
U
علامتمخصوص
upto the mark
U
داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
we missed our mark
U
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
word mark
U
نشان کلمه
black mark
U
سابقهی بد
Deutsche Mark
U
واحدپول
guide mark
U
نشانهراهنما
trade mark
U
علامت بازرگانی
trade mark
U
علامت تجاری
to make one's mark
U
برجسته شدن
to make one's mark
U
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
to mark out a ground
U
حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
to mark down an article
U
بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
to mark good
U
بهای کالا را در روی ان نوشتن
to mark good
U
نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
to mark time
U
در جا زدن
to miss a mark
U
نشانی را نزدن
to miss a mark
U
خطا کردن
wide of the mark
<idiom>
U
از هدف به دور بردن ،نادرست
lateral mark
U
علامتکناری
interogation mark
U
نشان پرسش
finger mark
U
اثر انگشت
file mark
U
علامت فایل
file mark
U
نشان پرونده
field mark
U
نشان میدان
end mark
U
علامت بی پایان
end mark
U
نشان خاتمه
end mark
U
نشان انتها
ear mark
U
نشان کردن
ear mark
U
نشان
ear mark
U
داغ گوش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com