English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Their birthdays are four days apart. U روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
birthdays U زادروز
birthdays U جشن تولد
birthdays U میلاد
Those were the days . Good old days . U یاد آنروزها بخیر
the days of old U روزگار پیشین
the a of days U خدای ازلی
these days <adv.> U این روز ها
these days <adv.> U در این روزگار
one or two days U یکی دو روز
nine days wonder U چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
the a of days U خدای سرمدی قدیم الایام
in these latter days U در این روزگاراخر
in the next few days U درهمین چند روزه
these days <adv.> U امروزه
Every three days . U سه روز درمیان
It took us four days to get there . U چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
One of these days . U همین روزها
a few days U چند روزی
Two more days to go before (until). . . U دوروز مانده تا ...
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
two days d U دو روز معطلی
two days d U دو روز درنگ
one of these days U دراینده نزدیک
in the days of U درایام
an a days U یک روز در میان
days U یوم
every three days U سه روزیکبار
his days U عمرش نزدیک است به پایان برسد
days U روز
in the days of U در روزگار
within three days of demand U در طی سه روز پس از تقاضا
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
Things are going well for me these days . U وضع من این روزها میزان است
I want to take a couple of days off . U یک ردوروز مرخصی می خواهم
appointed days U وعده های ملاقات
appointed days U قرار های ملاقات
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
His days are numbered. <idiom> U زمان فوت کردنش نزدیک است.
somebody's days are numbered <idiom> U فوت کردن کسی
somebody's days are numbered <idiom> U نومید بودن کسی در موقعیتی
today of all days U مخصوصا امروز
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
appointed days U تاریخ ها
days on end U چند روز متوالی
Midsummer Days U جشن 42 ژوئن
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
salad days U ایام جوانی وبی تجربگی
running days U ایام هفته
man days U نفر در روز
i stayed there for days U سه روز انجا ماندم
gang days U روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
ember days U روزهای روزه ودعا
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
dog days U ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
days of grace U ایام مهلت
ask for days grace U دو روز مهلت خواستن
flag days U روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
pay-days U روز پرداخت حقوق
Midsummer's Days U جشن 42 ژوئن
to end one's days U مردن
young days U جوانی
During the past few days. U طی چند روز گذشته
One hardly ever sees him these days. U اینروزها کم پیداست
It was customary in the old days that. . . U درگذشته رسم بر این بود که ...
To be counting the days . U روز شماری کردن
The days are getting shorter now . U روزها دارند کوتاه می شوند
One of these fin days . U انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
days of grace U مهلت اضافی
days sight draft U برات دیداری 06 روزه
To give somebody a few days grace . U بکسی چند روز مهلت دادن
the days of woman's state of U discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
We suffered hunger for a few days . U چند روز گرسنگی کشیدیم
to sighfor lost days U افسوس روزهای تلف شده راخوردن
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
His departure has been postponed for two days. U حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
I don't socialize much these days. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
In times past . In olden days . U درروزگاران قدیم
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
Cash is in short supply these days . U از حقوق ماهانه ام کم کنید
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. U بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. U اینروزها سرم خیلی شلوغ است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com