English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 68 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The victors demanded unconditional surrender . U فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Unconditional surrender. U تسلیم بلاشرط
victors U فاتح
victors U قهرمان
victors U برنده مسابقه
victors U پیروز
unconditional U غیر مشروط
unconditional U بی قید و شرط
unconditional U غیر شرطی بی شرط
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
unconditional U بلا شرط
unconditional U قطعی
unconditional U مطلق
unconditional U بدون قیدوشرط
unconditional U دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
unconditional contract U عقد منجز
unconditional transfer U انتقال غیر شرطی
unconditional jump U جهش غیر شرطی
unconditional branch U انشعاب غیر شرطی
self surrender U واگذاری خود تسلیم به اراده
surrender U واگذاری
We shall never surrender. U ماهرگز تسلیم نخواهیم شد
surrender U واگذار کردن
surrender U سپردن رهاکردن
surrender U صرفنظرکردن
self surrender U تسلیم نفس
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
surrender U واگذاری صرفنظر
surrender U تسلیم
surrender U تحویل دادن
surrender U تسلیم شدن
surrender U الحاق ملک کوچکتر به ملک بزرگتر مستحیل شدن ملک جزء در ملک کل
surrender value U ارزش بازخرید
to starve into surrender U گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
To surrender ones chastity . U ناموس خود را لو دادن
The thief surrender himself to the police. U سارق خود را تسلیم پلیس کرد
A white flag is a sign ( token ) of surrender. U پرچم سفید علامت تسلیم است
demanded U نیاز
demanded U مطالبه کردن
demanded <adj.> <past-p.> U طلب شده
demanded <adj.> <past-p.> U درخواست شده
demanded U تقاضا
demanded <adj.> <past-p.> U طلبیده شده
demanded U خواست
demanded U تقاضا کردن تقاضا
demanded U طلب
demanded U درخواست مطالبه
demanded <adj.> <past-p.> U خواسته شده
demanded U درخواست کردن
demanded U خواستارشدن
demanded <adj.> <past-p.> U مطالبه شده
demanded <adj.> <past-p.> U تقاضا شده
demanded U تقاضای خرید کالا
demanded U پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demanded U جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demanded U انتقال داده مستقیم بین پردازنده و فضای ذخیره سازی
demanded U تکنیک بار کردن بستههای پروتکل در حافظه فقط در صورتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
demanded U نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
demanded U یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
demanded U مطالبه
demanded U تقاضا کردن
demanded U نیاز احتیاج
demanded U درخواست
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
demanded U مطالبه تقاضا کردن
demanded U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
quantity demanded U مقدار تقاضا شده
demand versus quantity demanded U تقاضا در برابر مقدار تقاضاشده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com