English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 45 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The patient went off in a faint U بیمار غش کرد ( از حال رفت )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
faint U کمرنگ
faint U ضعیف
faint U خفیف
faint U ناپیدا
faint U کم نور
faint U غش
faint U ضعف کردن
faint U غش کردن
faint U از حال رفتن
faint U ضعف کردن ضعیف
faint U غشی
faint U تیره
patient U صبور
out-patient U بیمار سرپائی
an in patient U بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
out patient U بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
out patient U بیماربرونی
in-patient U بیمار بستریدر بیمارستان
Be patient . U صبر داشته باش ( حوصله کن )
To be patient with someone . U درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
patient U شکیبا
patient U بردبار
patient U از روی بردباری
patient U پذیرش
patient U بیمار مریض
patient U مریض
patient U بیمار
faint-hearted U ترسو
faint-hearted U بزدل
faint hearted U ترسو
faint heartedness U ترسوئی
faint heartedness U بزدلی
faint heartedness U فتور
faint heartedly U از روی بزدلی
faint heart U ادم بزدل
faint hearted U بزدل
To be patient. To bear up. U حوصله کردن ( حوصله بخرج دادن )
walking patient U مریض سرپایی
to overdose a patient U داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
pay patient U مریض پولی
pay patient U مریض غیر مجانی
be patient to all men U با همه مردم شکیبا باشید نسبت بهمه بردباریاصبورباشید
I feel faint with hunger. U از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
iam not patient of hunger U من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com