English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The deadline is coming closer. U مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
deadline U ضرب الاجل
deadline U موعد
deadline U سررسید اخرین فرصت
deadline U اخرین مهلت
deadline U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadline U از کار افتاده
deadline U فرجه
deadline U ضرب العجل
To meet a deadline . U تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
exceed the deadline U گذشتن از مهلت مقرر
to be under deadline pressure U عجله داشتن
closer U نزدیک شدن به فورواردها
closer U نزدیک بهم
closer U تغییر وضع درایستادن
closer U در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
closer U جای محصور
to have [take] a closer look at something U چیزی را با دقت بررسی کردن
closer U پرچم افراشته
closer U بستن
closer U پایان
closer U ایست توقف
closer U تنگ
closer U بن بست
closer U چهاردیواری محوطه
closer U انتها
closer U نزدیک
closer U مسدود کردن
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک به ناو
closer U محصورکردن
closer U منعقدکردن
closer U : بستن
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
have it coming <idiom> U سزاوار تنبیه بودن
(not) know if one is coming or going <idiom> U نمی دانه چکار کند
up-and-coming U دارای آیندهی خوب
up-and-coming U در حال رشد
up-and-coming U رو به رونق
up-and-coming U رو به ترقی
coming U اینده
up-and-coming U در جهش
king closer U اجر کلاغ پر
queen closer U اجر قلمدانی
circuit closer U مداربند
to be coming up to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to be long in coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
You asked for it. You had it coming. U حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
to be coming up to meet U به طرف کسی رفتن
The time is coming soon when ... U به زودی وقتش می رسد که...
coming in speed U حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
You had it coming to you. serves you right. U چشمت کور
His coming here was quite accidental. U آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
to be a long time in the coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
the tides ids coming up U جزرومد بالامی اید
He is a long time coming. U او [مرد] خیلی طولش می دهد [دیر می کند] .
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for . U برای نان شب معطل مانده ام
We wI'll go to the seaside this coming ( next ) summer . U امسال تابستان می رویم کنار دریا
Things are coming to a critical juncture . U کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. U در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
Next Saturday . This coming Saturday. U شنبه دیگه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com