Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
data set ready
U
امادگی مجموعه داده ها
data terminal ready
U
امادگی ترمینال داده
Other Matches
get ready
<idiom>
U
آماده شدن از
ready
U
حاضر به کار
ready
U
قبضه حاضر
ready
U
حاضربه تیر حاضر باشید
ready
U
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready
U
که منتظر است تا قابل استفاده شود
Since you are not ready ...
U
چونکه هنوز آماده نیستی...
ready for use
U
اماده مصرف
Are you ready to go?
U
حاضرید برویم ؟
As you are not ready ...
U
چونکه هنوز آماده نیستی...
ready for use
U
اماده بهره برداری
When will they be ready?
U
چه وقت آنها حاضر میشود؟
ready
U
اماده
ready
U
مهیا کردن حاضر کردن
get ready
U
اماده شدن حاضر کردن
get ready
U
حاضر شدن
get ready
U
حاضر کردن یا شدن
ready
U
مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready use
U
اماده مصرف
ready use
U
دم دستی
ready
U
اماده کردن
get ready
U
اماده کردن
ready money
U
پول موجود
ready money
U
پول نقد
combat ready
U
اماده به رزم
combat ready
U
دارای امادگی رزمی
I am always ready to help my friends.
U
همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
ready witted
U
بافراست
ready missile
U
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
ready-made
U
اماده
ready made
U
اماده
ready money
U
پول فراهم شده
ready position
U
حالت حاضر به تیر
ready to die
U
اماده برای مرگ
ready to die
U
اماده مردن
ready wit
U
حاضر جوابی
ready service
U
اماده به استفاده فوری
ready witted
U
تیز هوش
ready for duty
U
اماده انجام وفیفه
ready room
U
اطاق توجیه
ready reservist
U
جزو احتیاط اماده به خدمت
ready reserve
U
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ready reckoner
U
کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
ready service
U
اماده به کار
ready rack
U
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
ready position
U
وضعیت حاضربه حرکت هلیکوپتر
ready position
U
حاضربه تیراندازی
I am ready to compromise.
U
کارها روبراه است
He has a ready pen.
U
قلم شیوا وروانی دارد
not operationally ready
U
غیر اماده ازنظر عملیاتی
not operationally ready
U
از کار افتاده
mission ready
U
اماده پرواز
mission ready
U
هواپیمای اماده برای پرواز
rough and ready
U
سریع العمل
rough and ready
U
خشن
what a ready welcome i found!
U
چه حسن استقبالی از من کردند !
make ready
U
اماده شدن حاضر کردن
mission ready
U
اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
make ready
U
حاضر شدن
make ready
U
اماده کردن
he is ready at excuses
U
اماده است
he is ready at excuses
U
برای بهانه انگیزی
dinner is ready
U
است
operationally ready
U
حاضر به کار
operationally ready
U
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
ready line
U
صف پشت خط اتش
rough and ready
<idiom>
U
زبروخشن ولی موثر
Please have my bill ready.
لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
ready line
U
خط انتظار
operationally ready
U
حاضر به عملیات
ready for operation
U
اماده کار
dinner is ready
U
ناهاراماده
ready for duty
U
اماده خدمت
ready acceptance
U
حسن قبول
ready cap
U
حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
ready for duty
U
اماده کار
ready for assembly
U
اماده جهت نصب
ready for cinnection to the mains
U
اماده جهت اتصال به شبکه
ready mixed concrete
U
بتن اماده
ready mixed paints
U
رنگهای مخلوط اماده
ready solubility in water
U
امادگی برای زودحل شدن دراب
to stand ready to
[+ verb]
U
آماده بودن برای
Get ready for the journey(trip)
U
برای مسافرت حاضر شو
To prepare something. To get somethings ready.
U
چیزی را حاضر کردن
Cash . Ready money .
U
وجه نقد
ready-mix truck
U
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready-mix truck
U
تراک میکسر
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready-mix truck
U
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready to pay at any moment
U
دست به کیسه
to stand ready for
[+ noun]
U
آماده بودن برای
to give a ready consent
U
رضایت دادن
to give a ready consent
U
بی درنگ رضایت دادن
camera ready copy
U
کپی اماده تکثیر
to give a ready consent
U
زود
heat ready indicator
U
چراغتعینگرما
army ready material program
U
برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
data
U
دادههای اماری
known data
U
عناصر معلوم
known data
U
عناصر تیرمعلوم
data value
U
مقدار داده
data name
U
نام داده
data
U
مختصات
data
U
سوابق عناصر داده ها
data
U
اطلاعات
data
U
داده ها
data
U
داده
data
U
سوابق دانسته ها
data
U
ارقام
t data
U
دادههای ازمون
data
U
مفروضات
data structure
U
ساختمان داده ها
data structure
U
ساختار داده ها
data sharing
U
اشتراک داده
data sheet
U
ورق داده ها صفحه داده ها
data transmission
U
ارسال داده
data set name
U
نام مجموعه داده ها
data transmission
U
مخابره داده
data structures
U
ساختارهای داده
data table
U
جدول داده ها
data set
U
ترتیب داده
data terminal
U
ترمینال داده
data transfer
U
انتقال داده ها
data sheet
U
برگ داده ها
data transceiver
U
دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
data transducer
U
مبدل داده ها
data structure
U
ساخت داده ها
data strike
U
چاهک داده ها
data stream
U
مسیل یا نهر داده
data stream
U
سیر داده
data statement
U
حکم دادهای
data source
U
منبع داده
data tablet
U
یک وسیله ورودی دستی برای صفحه نمایش گرافیکی صفحه داده دهی
data termianl
U
پایانه دادهای
data set
U
مجموعه داده ها
data plotter
U
رسام داده ها
data packet
U
نرم افزاری که حاوی یک رشته بررسی خطا میباشد
data packet
U
منبع ارسال سری داده در یک بسته
data origination
U
سر منشاء داده ها
data origination
U
سرچشمه داده ها
data origination
U
اساس داده
data processor
U
پردازنده داده ها
data point
U
نقطه داده
data preparation
U
داده امایی
data protection
U
حفافت داده ها
data pulse
U
ضربان داده
data processor
U
داده پرداز
data word
U
کلمه داده
data privacy
U
محرمانه بودن داده ها
data preparation
U
امایش داده ها اماده سازی داده مهیاسازی داده ها
data preparation
U
امایش داده ها
data transmission
U
مخابره داده ها
data plotter
U
رسم کننده داده ها
data rate
U
نرخ
data redundancy
U
زائد بودن داده ها
data rate
U
میزان داده
data register
U
ثبات داده ها
data retrieval
U
بازیابی داده ها
data scope
U
یک دستگاه مخصوص نمایش که کانال ارتباطات داده راکنترل نموده و محتوای اطلاعات منتقل شده روی ان را نمایش میدهد
data section
U
بخش داده ها
data security
U
امنیت داده ها
data redundancy
U
حشو داده ها
data reduction
U
تقلیل داده ها کاهش داده ها
data record
U
رکورد داده ها
data recorder
U
داده نگار
data recorder
U
ضباط داده ها
data recording
U
داده نگاری
data recording
U
ضبط داده ها
data reduction
U
داده کاهی
data reduction
U
تقلیل داده ها
data set
U
دادگان
restricted data
U
اطلاعات طبقه بندی شده
replot data
U
عناصر دوباره بردن هدفها
received data
U
داده دریافت شده
raw data
U
داده خام
raw data
U
ارقام خام
raw data
U
دادههای اولیه
raw data
U
دادههای خام
quantitative data
U
دادههای کمی
qualitative data
U
دادههای کیفی
output data
U
داده خروجی
original data
U
داده اصلی
ordnance data
U
اطلاعات مربوط به جنگ افزارو مهمات
sample data
U
داده نمونه
biographical data
U
دادههای زندگینامهای
hunger for data
U
میل شدید به داده ها
data panel
U
دکمهاطلاعات
data hold
U
ذخیرهاطلاعات
transmitted data
U
دادههای ارسال شده
transmitted data
U
دادههای مخابره شده
transaction data
U
دادههای تراکنشی
tidal data
U
دادههای کشندی
test data
U
دادههای ازمایشی
test data
U
دادههای ازماینده
technical data
U
عوامل فنی
technical data
U
اطلاعات فنی
symbolic data
U
داده سمبلیک
source data
U
دادههای منبع
serial data
U
داده سری
ordinal data
U
داده ترتیبی یا وصفی
objective data
U
دادههای واقعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com