English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
People of the Book U پیروان کتاب مقدس [ دین]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the people U مردم
he of all people U مخصوصا او [از همه]
the people U جمهور
Among the people . U درمیان مردم
other people U مردم دیگر
most people U بیشتر مردم
people say U مردم می گویند
right of people U حق الناس
many people U بسیاری از مردم
many people U خیلی اشخاص
many people U خیلی از مردم
these people U این اشخاص
these people U این مردمان
Quite a few people ... U تعداد زیادی [از مردم]
people U اباد کردن پرجمعیت کردن
people U ساکن شدن
people U جمعیت قوم
people U قوم
people U تن [جمعیت شهری]
people U مردم
other people U سایر مردم
people U خلق
people U مردمان
people U ملت
to herd with other people U با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
young people U جوانان
The people were crying out against it. U دیگر داد مردم در آمد ؟ بود
boat people U پناهندگانی که با قایق از کشور خود فرار کنند
flower people U مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
Such people are wicked . U اینگونه آدمها شر هستند
people sniffer U رادار مخصوص کشف افراد دشمن از روی بوی بدن انها
To muzzle the people. U دهان مردم را بستن
The people have got wise to him. U مردم دستش را خوانده اند
It benefits the people . U فایده اش به مردم می رسد
Several persons ( people ). U چندین تن
People are looking for new ideas. U مردم عقب فکرهای تازه هستند
The will of the nation [people] اراده ملت [مردم]
work people U کارگران طبقه کارگر
the people pressed in U مردم زور اورده داخل شدند
the dregs of the people U مردم پست
peculiar people U قوم خاص
peculiar people U قوم برگزیده
people forces U نیروی پایداری
people forces U نیروی چریکی دفاع از خود در شهرو دهات
none but low people go there U جز مردم پست بدانجا نمیرود
none but low people go there U هیچکس
people of quality U بزرگان
people of quality U مردمان متشخص
people sniffer U رادار کشف افراد دشمن
people sniffer U ادم یاب
scores of people U دسته دسته مردم
shoals of people U دسته دسته مردم
streams of people U دسته دسته مردم
the chosen people U قوم برگزیده
the chosen people U بنی اسرائیل
people of all ranks U مردم ازهر طبقه
the common people U عوام الناس
the common people U عامه
We old – fashioned people . U ما قدیمی ها
the common people U عوام
There are people injured. چند نفر مجروح شده اند.
of all [things or people] <adv.> U مخصوصا [چیزی یا کسی]
How many people live here ? U چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
quite a number of people U عده زیادی از مردم
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
english speaking people U مردم یا ملل انگلیسی زبان
people have full control and U property their dominionover
approachable [accessible to most people] U کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
I don't know any German people other than you. U من هیچ آلمانی به غیر از تو را نمی شناسم.
to read people's hands U کف بینی کردن
people of every description [of all descriptions] U همه جور آدم
smuggler [of people across a border] U قاچاقچی آدم [در سر مرز]
approachable [accessible to most people] U همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
approachable [accessible to most people] U هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
to rescue people from the water U مردم را [از غرق شدن ] در آب نجات دادن
To arhue ( haggle ) with people . U با مردم سروکله زدن
He is enthroned in the hearts of his people . U درقلب ملت خود جای دارد
I didnt expect it from you of all people . U ازتویکی توقع نداشتم
people have full control and U الناس مسلطون علی اموالهم
The people protested vocally. U صدای مردم درآمد ( اعتراض )
To set people by the ears. U مردم را بجان هم انداختن
Several people could be accommodated in this room. U چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
cattage key people U افرادی که در خانه کار می کنند و کار را از طریق سیستمهای مخابراتی فلاپی دیسک یاسایر وسایل به شرکت ارسال می دارند
He wanted to incite the people. U قصد داشت مردم راتحریک کند
To try to effect a reconciliation . between two people . U میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
What percentage of the people are literate? U چند درصد مردم با سواد هستند ؟
fee [payment to professional people] U حق الزحمه
fee [payment to professional people] U اجرت
People tend to judge by appearances . U عقل مردم به چشمشان است
The people wondered how the contraption worked. U مردم در شگفت بودند که این ابتکار چگونه کار می کرد.
Many people were hurt when the boiler exploded. U وقتیکه دیگ بخار ترکید خیلیها مجروح شدند
He is not tactful (diplomatic)in dealing with people. U دررفتارش با مردم سیاست بخرج نمی دهد
We are thirty people not counting the children . U بدون شمرن بچه ها سی نفر هستیم
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> U هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
In the nature of things, young people often rebel against their parents. U طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons. U میانه دونفررا بهم زدن
To rub shoulders with people of high society. Tobecome prominent. U سری توی سرها درآوردن
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. U مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
you are welcome to my book U بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
your book U کتابتان
your book U کتاب شما
the a of a book U خوانندگان کتابی
the book is out of p U کتاب تمام شده است
here is my book U اینست کتاب من
to book something U چیزی را سفارش دادن
that is my book U کتاب من است
with out book U برون سند کتابی ازبر
to book something U چیزی را رزرو کردن
book U بداخلاق
this book is yours U این کتاب مال شما ست
that book U ان کتاب
to d. into a book U نگاه مختصر بکتابی کردن
that book U این کتاب
very many book U کتابهای خیلی زیاد
that is my book U این
book value U ارزش دفتری
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
book value U ارزش ثبت شده در دفتر
it was a p to another book U مقدمه کتاب دیگربود
by the book U ازروی کتاب
book one U کتاب نخست
by the book U کتابی
book one U جلد نخستین
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
book value U بهای دفتری
here is my book U کتاب من اینها
book U اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book U درکتاب یادفترثبت کردن
book U کتاب
book U شماره بازیگرخطاکار
book U مجلد دفتر
book U دفتر
book U فصل یاقسمتی از کتاب
book U رزرو کردن توقیف کردن
i had never seen such a book U من هرگز چنین کتابی ندیده ام
book U ثبت کردن
winter book U تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
book review U مقاله درباره کتاب
pension book U برگهایکهوجهیکهبایستپرداختشوددرآندرجشدهاست
bring to book U بازخواست کردن از
book of reference U کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
You wI'll benefit by this book . U از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
book of account U دفتر روزنامه
book of account U دفترحساب
book of proverbs U کتاب امثال حضرت سلیمان
book of psalms U زبور داود
book of psalms U زبور حضرت داود
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
book of psalms U مزامیر داود
She laid the book aside . U کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
book og kings U کتاب پادشاهان
What is the title of the book ? U عنوان این کتاب چیست ؟
book og kings U سفرملوک :نام یکی ازکتابهای عتیق
book review U انتقاد از کتاب
To bind a book. U کتابی را جلد کردن
cookery book U کتابآشپزی
code book U کتابرمزگشا
book token U کارتخریدکتاب
address book U دفترچه تلفن
spine of the book U تیرهپشتیکتاب
bound book U کتابپربرگ
book of matches U جعبهکبریت
book ends U کتابنگهدار
appointment book U دفترچهقرارملاقاتها
telephone book U راهنمای تلفن
telephone book U دفتر تلفن
exercise book U کتابتمرین
class book U کتاب کلاسی
guest book U دفترچهمیهمانها
call book U دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
chap book U کتابچه اشعاروادبیات عوام پسند که دوره گردان می فروشند
check book U کتابچه ثبت ارقام یاموادرسیدگی شده
cheque book U دفترچه چک
cheque book U دسته چک
Please fetch the book. U لطفا"بروکتاب رابیاور
rule book U کتابقانون
rent book U کتابچهایکهدرآنمبلغکرایهذکرشدهباشد
reference book U کتابمرجع
phrase book U لغتنامهمسافرت
phone book U دفتر حاوی شمارههای تلفن
cash book U دفتر نقدی
bell book U دفتر ثبت دستورات موتور
bill book U دفتر بروات
black book U دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
black book U کتاب سیاه
book a seat U جا رزرو کردن
have one's nose in a book <idiom> U کرم کتاب خوانی داشتن
have one's nose in a book <idiom> U دائم سر توی کتاب داشتن
word book U دیکشنری
word book U لغت نامه
word book U فرهنگ لغات
word book U قاموس
bell book U دفتر موتورخانه
account book U دفتر حساب
accession book U فهرست کتب یک کتابخانه که به سایر کتب ضمیمه شود
prayer book U کتاب نماز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com