Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
OLE container object
U
شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
container
U
صندوقهای فلزی بزرگ بااندازههای استانداردکه جهت حمل کالا با کامیون
container
U
لفاف
container
U
جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
container
U
کانتینر
container
U
محتوی
container
U
فرف
container
U
قطار و کشتی بکاربرده میشود
container
U
محفظه
container transport
U
حمل و نقل بوسیله کانتینر
less than container load
U
زیر فرفیت کانتینر
less than container load
U
کمتر از فرفیت کانتینر
freight container
U
اطاقک حمل بار یکپارچه
food container
U
فرف غذای قابل حمل
food container
U
فرف غذا
airdrop container
U
جعبه مخصوص بارریزی هوایی
accumulator container
U
فرف اکومولاتور
airdrop container
U
جعبه حامل بار دربارریزی هوایی
consolidation container
U
کانتینر کالاهای عمومی جعبه حمل کالاهای مشترک
container traffic
U
تراکم حمل و نقل کانتینرها
freight container
U
کانتینر حمل بار
container terminal
U
پایانهبستهها
container ship
U
انبارکشتی
container hold
U
گنجایشانبارکشتی
gas container
U
مخزنگاز
water container
U
فرف اب
petrol container
U
فرف بنزین
container truck
U
کامیونکانتینردار
oil container
U
فرف روغن
ice cream container
U
بستنیساز
container/pallet loader
U
کانتینر
air delivery container
U
جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
ice cream container
U
مخزن
to tip something into a container
[British E]
U
چیزی را در محفظه ای ریختن
container/pallet loader
U
لودرسکویبار
container-loading bridge
U
پلورودبستههابهکشتی
liquid air container
U
مخزن هوای مایع
full container load
U
فرفیت پر کانتینر
no object
U
اهمیت ندارد
object of d.
U
کامه
object of will
U
موصی به
object
U
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
no object
U
چیزی نیست
Whoever else that may object .
U
هر کس دیگه که اعتراض کند
object of d.
U
ارزو
to a one's object
U
مقصودخودرا انجام دادن
object of d.
U
مراد
object
U
زبان برنامه پس از ترجمه
object
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object
U
مورد
object
U
اعتراض داشتن
object
U
اعتراض کردن
object
U
دلیل اوردن
object
U
چیز ماده خارجی
object
U
پانج کارت که حاوی برنامه است
object
U
نماش داده می شوند
object
U
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
object
U
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
object
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object
U
شی ء
object
U
موضوع منظره
object
U
هدف
object
U
مقصود
object
U
مفعول
object
U
چیز
object
U
کالا اعتراض کردن
object
U
مخالفت کردن
object
U
موضوع
object
U
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
object
U
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
object
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object
U
OPERAND
object
U
شیئی
object of worship
U
معبود
object of worship
U
موضوع پرستش یاستایش
object oriented
U
روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
object of transaction
U
مورد معامله
object of testimony
U
مشهود به
object of sale
U
مثمن
object of sale
U
کالا
object of sale
U
مبیع
object of protest
U
معترض علیه
object of lease
U
عین مستاجره مورد اجاره
object of protest
U
واخواسته
object oriented
U
زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented
U
تصویری که از بردارهای تعریف
sex object
U
زنیکهفقطازلحاظجنسیدارایجذابیتباشدونهازلحاظشخصیتوتوانایی
object balls
U
توپهایهدف
object oriented
U
استفاده میکند
object glass
U
عدسی شیئی
stimulus object
U
شیئی محرک
perception of an object
U
مشاهده یا دیدن چیزی
parent object
U
صفحهای که حاوی شی ارجاعی است
object symptoms
U
نشانههای پیدا یا بیرون نما
object routin
U
روال مقصود
object program
U
برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند
object program
U
برنامه مقصود
object point
U
مقصد
object point
U
سمت مورد توجه
object oriented
U
استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
Money is no object at all .
U
پول اصلا" مطرح نیست
object of lease
U
مستاجره
object lessons
U
درس علمی
object ball
U
گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
object case
U
حالت مفعولی یا مفعولیت
object cathexis
U
نیروگذاری در شیئی
object choice
U
شیئی گزینی
object code
U
برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
object code
U
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
object code
U
برنامه مقصد
object code
U
دستورالعمل مقصود
object computer
U
کامپیوتر مقصود
object computer
U
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object constancy
U
ثبات شیئی
object deck
U
دسته کارت مقصود
love object
U
شیئی محبوب
if you dont object
U
اگر مانعی نیست
celestial object
U
celestial
concrete object
U
عین خارجی
object lessons
U
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson
U
درس علمی
object lesson
U
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
indirect object
U
مفعول غیر مستقیم
direct object
U
مفعول صریح
direct object
U
مفعول بیواسطه
direct object
U
مفعول مستقیم
goal object
U
شیئی هدف
his conduct is object
U
رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
if you dont object
U
اگر بدتان نمیاید
object genitive
U
مضاف الیه مفعولی
object glass
U
عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
object module
U
واحد مقصود ماژول مقصود
object of appeal
U
پژوهش خواسته
object of appeal
U
مستانف عنه
object of appeal
U
فرجام خواسته
object of claim
U
مدعی به
object of claim
U
خواسته
object of claim
U
خواسته دعوی
object of claim
U
مدعی به متنازع فیه
object module
U
واحد مقصد
object module
U
واحد مقصود
object of judgment
U
محکوم به
object language
U
زبان مقصود
object language
U
زبان مقصد
object libido
U
زیستمایه
object libido
U
متمرکزبر شیئی
object machine
U
ماشین مقصود
object assembly test
U
ازمون الحاق قطعات
object of claim in respect of which
U
فرجام خواسته
object of claim in respect of which
U
court supreme
object of claim in respect of which
U
the to made is appeal an
object method of teaching
U
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
object oriented graphics
U
نگاره سازی موضوعی
object language programming
U
برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
object oriented programming
U
برنامه نویسی مقصود گرا
To achieve ones object ( aim ) .
U
به مقصود خود رسیدن
object oriented programming language
U
زبان برنامه نویسی موضوعی
His only aim and object is to make afortune .
U
تنها قصدش پولدار شدن است
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments)
U
این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com