English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
More money is not the answer to this problem. U پول بیشتر حل این مسئله نیست.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
My only problem is money . U تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
Money for jam . Money for old rope . U پول یا مفتی
Protection money. Racket money. U باج سبیل
money begets money <idiom> U پول پول می آورد
to answer in the a U پاسخ مثبت دادن
answer U پاسخ به یک سوال
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
right answer U پاسخ درست
an a answer U پاسخ مثبت
answer U : پاسخ دادن
in answer to U در پاسخ به
answer [to something] U پاسخ [به چیزی] [راه حل]
answer U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer U پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
answer U جواب دادن از عهده برامدن
answer U ضمانت کردن
answer U دفاع کردن
answer U جوابگو شدن
answer U بکار امدن بکاررفتن
answer U بدرد خوردن مطابق بودن
answer U جواب احتیاج را دادن
answer U : جواب پاسخ
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer U دفاع
answer U پاسخ
answer U زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answer U حالتی از مودم که پاسخ ها را با استفاده از ارتباط با مودم اصلی ایجاد میکند
answer U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer U tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
problem U چیستان
problem U مشکل
problem U مسئله
problem U یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
If this is your problem , it is no problem , it is no problem . U اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
problem U معما موضوع
problem U خرابی یا اشکال در سخت افزار یا نرم افزار
problem U سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problem U یافتن پاسخ برای مشکلی
problem U واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problem U زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problem U مساله
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
What's the problem? U مشکل کجاست؟
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
originate answer U مدمی که میتواند هم پیامهارا تولید کرده و هم به انهاجواب دهد
early answer U پاسخ زود
auto answer U خود جواب
answer/originate U دریافت / ارسال
an abrupt answer U جواب تند
answer/originate U مثل مودم
answer key U کلید پاسخها
answer/originate U رسانه ارتباطی
answer pennant U پرچم جواب
answer mode U حالت پاسخ
Why don't you answer? U چرا جواب نمی دهید؟
To answer back. U جواب دادن ( یکی بدو کردن )
Please answer the telephone. U لطفا" جواب تلفن را بدهید
to press for an answer U با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to definitive answer U پاسخ قطعی
answer/originate U که میتواند داده دریافت یا ارسال کند
the answer is in the negative U پاسخ ان منفی است
Answer me this question. U جواب این سؤالم را بده
the answer is right under your nose <idiom> U جواب مثل روز روشن است
A straightforward answer. U جواب سر راست
whyŠthere is the answer U در سر جواب
whyŠthere is the answer U شرط در امده تقریبا معنی میدهد
reply [answer] U پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
to frame an answer U پاسخی را طرح کردن
answer mode U حالت جواب
question answer U سئوال- جواب
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
The wrong answer. U جواب غلط
the answer to the riddle U حل این معما
glib answer U پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
A correct answer. U جواب صحیح
question answer U در صف گذاشتن
question answer U صف بستن
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
question answer U صف
to be at a loss for an answer U پاسخی نداشتن
no answer [n/a] [in forms] U بدون پاسخ [در برگه برای پر کردن]
eight queens problem U مسئله هشت وزیر شطرنج
definition of a problem U تعریف یک برنامهThe
domestic problem U مساله خانوادگی
determinate problem U مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
feeding problem U مشکل تغذیه
identification problem U مسئله تعیین هویت
Problem - solving . U گره گشایی ( رفع مشکل )
identification problem U مسئله شناسائی
problem description U شرح مسئله
A problem is a chance for you to do your best. U مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
problem description U تشریح مسئله
problem definition U تعریف مسئله
problem child U فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
problem child U فرزند مسئله دار
problem child U کودک مشکل افرین
problem checklist U فهرست مشکلات
problem box U جعبه مساله
problem file U پرونده مسئلهای
problem identification U شناسایی مسئله
problem-free <adj.> U بدون دردسر
problem state U حالت مسئلهای
problem solving U حل مسئله
problem program U برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
problem program U برنامه مسئلهای
problem plav U نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
problem oriented U مسئله گرا
problem identification U بازشناسی مشکل
problem behavior U رفتار مشکل افرین
problem analysis U تجزیه و تحلیل مسئله
problem state U وضعیت مسئله
test problem U مسئله ازمابنده
check problem U مسئله ازمایشی
chess problem U مسئله شطرنج
the heart of the problem U اصل مساله
check problem U مسئله مقابلهای
benchmark problem U مسئله محک
benchmark problem U کار یا برنامه بررسی اعتبار کارایی سخت افزار یا نرم افزار
solution to a problem U راه حل یک مسئله
problem statement U حکم مسئلهای
to crack a problem U مسئله ای را حل کردن [ریاضی یا فیزیک]
problem-solving U مساله گشایی
problem-free <adj.> U بدون زحمت
solution of a problem U حل یک مسئله
chess problem U معما
auto answer indicator U جوابگویاتوماتیکی
reaction [answer, commentary] U نظر
reaction [answer, commentary] U رای
A logical remark has no answer. <proverb> U یرف یساب جواب ندارد .
reaction [answer, commentary] U پاسخ
voice answer back U پاسخ سمعی
The answer to fools is silence. <proverb> U جوب ابلهان خاموشى است .
voice answer back U یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
to answer the call of nature <idiom> U به توالت رفتن [اصطلاح روزمره]
to fail to provide an answer U درماندن در دادن پاسخ
to push for an answer [in reference to something] U برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
on line problem solving U حل مسئله بطور درون خطی
mooney problem checklist U مشکل سنج مونی
We are confronting a difficult problem. U با مسأله مشکلی روبرو هستیم
mind body problem U مساله تن و روان
It is an extremely complicated problem. U مسأله بسیار پیچیده ایست
problem oriented language U زبان باگرایش مسئله
problem oriented language U زبان مسئله گرا
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
one's biggest worry [problem number one] U بزرگترین نگرانی
This would provide an obvious solution [to the problem] . U این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. U زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. U به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. U مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
To umravel a complication . to unlock adoor . to resolve ( untangle )a knotty problem. U گره از مشکلی باز کردن ( گشودن )
money U جایزه نقدی
we are want of money U ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
near with one's money U خسیس
money U مسکوک ثروت
near money U شبه پول
He is in the money. U پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
value of money U ارزش پول
value for money U قدرت خرید پول
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
be in the money <idiom> U در پول غلت خوردن
value for money U ارزش پول
take in (money) <idiom> U رسیدن
i have no money about me U با خود هیچ پولی ندارم
f. money U پول فراوان
money on d. U وجه امانعی
money on d. U پول سپرده
he is f. of money U پول فراوان دارد
be in the money <idiom> U پول پارو کردن
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
money اسکناس
his money is more than can U پولیش بیش
even money U مبلغ مساوی در شرط بندی
money U سکه
money U پول
scant of money U بی پول
supply of money U عرضه پول
table money U فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
retention money U پول گرویی
role of money U نقش پول
sound money U پول سالم
salvage money U جایزه نجات کشتی یا محموله
smart money U مطلع
smart money U خسارت
smart money U پاداش زیان
short of money U کم پول
soft money U پول ضعیف
sound money U پول قوی
smart money U غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
scant of money U کم پول
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
requistion for money U پول
ready money U پول فراهم شده
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out. U پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money! <idiom> U من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
to be rolling in money <idiom> U تو پول غلت زدن [اصطلاح]
promotion money U دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com