English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Midsummer Days U جشن 42 ژوئن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Midsummer's Days U جشن 42 ژوئن
Other Matches
midsummer U چله تابستان
midsummer U نیمه تابستان
Midsummer Day U جشن 42 ژوئن
Those were the days . Good old days . U یاد آنروزها بخیر
the a of days U خدای سرمدی قدیم الایام
these days <adv.> U در این روزگار
these days <adv.> U این روز ها
the a of days U خدای ازلی
one or two days U یکی دو روز
nine days wonder U چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
in these latter days U در این روزگاراخر
in the next few days U درهمین چند روزه
two days d U دو روز درنگ
two days d U دو روز معطلی
Every three days . U سه روز درمیان
It took us four days to get there . U چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
One of these days . U همین روزها
a few days U چند روزی
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
Two more days to go before (until). . . U دوروز مانده تا ...
these days <adv.> U امروزه
one of these days U دراینده نزدیک
in the days of U درایام
days U روز
every three days U سه روزیکبار
an a days U یک روز در میان
his days U عمرش نزدیک است به پایان برسد
days U یوم
the days of old U روزگار پیشین
in the days of U در روزگار
appointed days U وعده های ملاقات
days on end U چند روز متوالی
within three days of demand U در طی سه روز پس از تقاضا
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
Things are going well for me these days . U وضع من این روزها میزان است
I want to take a couple of days off . U یک ردوروز مرخصی می خواهم
appointed days U قرار های ملاقات
somebody's days are numbered <idiom> U نومید بودن کسی در موقعیتی
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
His days are numbered. <idiom> U زمان فوت کردنش نزدیک است.
today of all days U مخصوصا امروز
somebody's days are numbered <idiom> U فوت کردن کسی
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
appointed days U تاریخ ها
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
pay-days U روز پرداخت حقوق
to end one's days U مردن
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
salad days U ایام جوانی وبی تجربگی
running days U ایام هفته
man days U نفر در روز
i stayed there for days U سه روز انجا ماندم
gang days U روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
ember days U روزهای روزه ودعا
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
dog days U ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
days of grace U ایام مهلت
days of grace U مهلت اضافی
ask for days grace U دو روز مهلت خواستن
flag days U روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
young days U جوانی
One hardly ever sees him these days. U اینروزها کم پیداست
It was customary in the old days that. . . U درگذشته رسم بر این بود که ...
The days are getting shorter now . U روزها دارند کوتاه می شوند
Their birthdays are four days apart. U روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
During the past few days. U طی چند روز گذشته
One of these fin days . U انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
To be counting the days . U روز شماری کردن
I don't socialize much these days. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
the days of woman's state of U discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
To give somebody a few days grace . U بکسی چند روز مهلت دادن
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
days sight draft U برات دیداری 06 روزه
to sighfor lost days U افسوس روزهای تلف شده راخوردن
We suffered hunger for a few days . U چند روز گرسنگی کشیدیم
His departure has been postponed for two days. U حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
Cash is in short supply these days . U از حقوق ماهانه ام کم کنید
In times past . In olden days . U درروزگاران قدیم
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. U بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. U اینروزها سرم خیلی شلوغ است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com