English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Lets walk to the edge of water. U بیا تا لب آب قدم بزنیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Lets go for a walk ( stroll) . U برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
She drove me round the edge of water . U جانم را به لب آورد
Lets talk business. Lets talk turkey. U بی تعارف وجدی حرف بزنیم
lets U درنگ کردن مانع
lets U اجاره
lets U اجاره دادن اجاره رفتن
lets U ول کردن
lets U اجازه دادن
lets U گذاشتن
lets U سرویس خطا سرویس بد
lets U ضربهای که به حساب نیاید و تکرار شود
lets U انسداد
lets U رهاکردن
lets U اجاره دهی
lets U سرویس خطا
lets U اجاره دادن
lets U به اجاره رفتن
Lets get to the point. U بپردازیم به اصل مطلب
Lets leave it at that . U بگذریم !
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
For example ( instance ) , lets take Iran . U مثلا" فرضا" همین ایران
Lets suppose the news is true . U حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
Lets go to my house for pot luck . U برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
Lets sit in the shade , Its cooler. U توی سایه بنشینیم خنک تر است
Lets pass on (proceed) to the main issue. U برویم سر مطلب اصلی
Touch wood . Lets keep our fingers crossed . She is extremely cunning . U گوش شیطان کر (بزن بچوب )
to walk away with U دزدیدن
i know you by your walk U میشناسم
to walk off with U دزدیدن
walk all over someone <idiom> U براحتی برنده شدن
to walk قدم زدن
to walk away with U ربودن
to walk off with U ربودن
take a walk U گردش کردن
to walk in U قدم نهادن در
to walk in U توآمدن
walk-up U آپارتمان طبقهی اول
to go for a walk U گردش رفتن
go for a walk U گردش رفتن
walk-up U بی آسانسور
walk U راه پیما
walk-on U بازیگر فرعی
to walk in U داخل شدن
to walk in U واردشدن
i know you by your walk U من شما را از گام برداری
do not walk U راه نروید
take me for for a walk U مرابه گردش ببرید
walk off with U دزدیدن
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
walk U مسابقه راهپیمایی
walk U گام معمولی اسب
to walk off U ناگهان رفتن
walk through U بررسی هر مرحله از یک نرم افزار
He can hardly walk. U بزور راه می رود
walk out on U خالی ازسکنه کردن
walk out on U ترک گفتن
walk out U کاری راناگهان ترک کردن
walk out U اعتصاب کردن
walk out on U قال گذاشتن
walk away/off with <idiom> U دزدیدن
walk U پیاده رو
walk (all) over <idiom> U انجام هرکاری که دوست داشته باشه
walk U راه رو
walk U راه رفتن گام زدن
walk out <idiom> U ناگهانی رفتن
to walk U به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
walk U گردش کننده راه رونده
walk U گردش کردن پیاده رفتن
walk U گردش پیاده گردشگاه
walk off with U بلند کردن
cat-walk U راهرو باریک
walk-in wardrobe U راهرویجارختی
walk-ups U بی آسانسور
walk-ups U آپارتمان طبقهی اول
walk the plank <idiom> U مجبور به استعفا شدن
walk the plank <idiom> U مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
parapet walk U سنگرقدم زدن
walk on air <idiom> U روی ابرها راه رفتن (ازخوشحالی)
walk of life <idiom> U طرز زندگی کردن
to walk . To go on foot. U پیاده رفتن
cat walk U راه رو اویخته
cat walk U تک گذر
cat walk U ادم رو
cock of the walk U پهلوان میدان
code walk through U گردش درطول برنامه
gravel walk U جاده سنگ فرش
to walk on eggshells <idiom> U در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
gravel walk U سنگ فرش
walk the floor <idiom> U بیقرار بودن
walk of life U شغل
to walk around the block U دور بلوک خیابان راه رفتن
to walk the plank U چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
to walk the boards U بازیگری کردن
to walk the chalk U بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
walk back U به عقب خم شوید
to walk a bicycle U دوچرخه را با دست بردن
milk walk U دور
milk walk U گشتی که شیر فروش میزند گشت
sheep walk U چراگاه گوسفند
walk back U شل کردن
walk of life U پیشه
side walk U پیاده رو
to walk fast U تندراه رفتن
To walk with firm steps . U با قدمهای محکم راه رفتن
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . U او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> U او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
To walk with ones feet wide apart. U گشاد گشاد راه رفتن
covered parapet walk U گذرگاهسنگرسرپوشیده
To sit (walk) straight. U راست نشستن ( راه رفتن )
You cannot make a crab walk straight . <proverb> U نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
We had a nice long walk today. U امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
learn to walk before yaou run. <proverb> U قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
edge U کناره تیزی
on edge U مشتاق
on edge <idiom> U خیلی عصبی وخشمگین
on the edge of U درشرف
on edge U بی صبر
edge U به کار می رود
have an edge on <idiom> U سود بردن
inner edge U لبهداخلی
take the edge off <idiom> U رنجاندن
to edge one's way [towards something] U [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
edge U نبش
to take the edge off U کم زور کردن
to take the edge off U سست کردن
edge U اریب وار پیش رفتن
edge U برندگی
edge U یال لبه
edge U کناره
edge U دوره
edge U تیزی
edge U کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge U طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
edge U سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge U تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge U لبه دار کردن
edge U لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge U پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge U : کنار
edge U لبه
edge U اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge U فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge U : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge U کم کم پیش رفتن
razor edge U موقعیت بحرانی
edge coated U با روکش لبهای
edge raise U بلندی لبه ورق
straight edge U قد
doubled edge U لب گردان
edge beam U تیر کناری
edge card U یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
double the edge U لب گردانیدن
razor edge U محل افتراق
reference edge U لبه مرجع
straight edge U خط کش
trailing edge U انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
trailing edge U لبه فرار
tool edge U پخ
deckle edge U لبه صاف کاغذ
straight edge U شمشه
I am edge . I am restive. U دلم شور می زند
trailing edge U لبه پشتی
straight edge U کشو
straight edge U لبه مستقیم
He is on edge. He is restive. U آرام ندارد (ناراحت است )
top edge U لبه فوقانی
leading edge U لبه مقدم
hob edge U قابگاز
mantle edge U لبهپوسته
outer edge U لبهبیرونی
razor edge U لبه تیز
feather edge U لبه نازک
tail edge U نوکلبه
false edge U قسمت سوم عقبی تیغه سابر
upper edge U لبهفوقانی
razor edge U دم
leading edge U لبه راهنما
leading edge U اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
fore edge U لبهجلوییکتاب
gripper edge U کاغذ گیر ماشین چاپ
gilt edge U بهترین
gilt edge U مقدم درجه اول
gilt edge U ممتاز
gilt edge U لب طلایی
guide edge U لبه راهنما
leading edge U لبه حمله
edge zone U ناحیه لبه
edge zone U اطراف لبه
edge pressure U فشار لبه
edge perforated U با سوراخهای لبهای
edge perforated U لب سوراخ
edge notched U با بریدگی لبهای
edge notched U لب بریده
notched edge U لبهدندانه
edge mill U اسیاب غلطکی
edge fillter U صافی چاکدار
edge detection U اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
razor edge U پشته کوه که تیز باشد
edge rope U طناب کناری
edge set U فشار برروی لبههای اسکی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com