Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 20 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
It was required of me . They imposed it on me .
U
آنرا به من تکلیف کردند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
self-imposed
U
تصنعی
self-imposed
U
بخودبسته
self-imposed
U
برخود تحمیل شده
self imposed
U
تصنعی
self imposed
U
بخودبسته
self imposed
U
برخود تحمیل شده
imposed
U
تحمیلی
you are required to
U
لازم است شما
it is required that
U
لازم یا مقر ر است که
required
U
بایستن
required
U
لازم داشتن
required
U
خواستن مستلزم بودن
required
U
نیاز داشتن لازم بودن
required
U
لازم دانستن
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
imposed deformation
U
تغییر شکل اعمال شده
required supply rate
U
نواخت اماد موردنیاز
required supply rate
U
نواخت مهمات مورد نیاز
super imposed working load
U
بار مربوط به بهره برداری از بنا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com