English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 46 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I was laid low with the flu. U آنفولانزا من را خیلی ضعیف کرد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
new laid U تازه
new laid U تازه گذاشته
new-laid U تازه
new-laid U تازه گذاشته
cold laid mixture U اسفالت سرد
cable laid rope U طنابیکه ازسه رشته سه لایی بافته شده باشد
deep laid U امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
deep laid U موذیانه
dry laid masonry U فکافته خشکه چینی
dry laid masonry U بنائی خشکه چین
hard laid U سفت تابیده
hawse laid rope U طناب سه لا
hawse laid rope U طناب سه بند
laid paper U کاغذی که در متن اصلی ان خطوط موازی وجود داشته باشد
laid up in bed U بستری
laid up in bed U وضع
laid up in bed U وضع طبیعی راه پیچیدگی
laid up in bed U پیشه ویژه رشته
shroud laid U تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
shroud laid rope U طناب چهارلا
shroud laid rope U طناب چهاربند
soft laid U نرم تابیده
the scene is laid in paris U جای وقوع
the scene is laid in paris U درپاریس قرارداده شده است
twice laid U ساخته شده از انتهای رشتههای طناب
laid U زمان گذشته و اسم مفعول lay
laid-back U خونسرد
laid-back U آرام
laid-back U بیشتاب
laid up U مریضدربسترخوابیده
The jewels were laid out beautifully. U جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند
I have laid up my car for repairs. U اتوموبیلم را برای تعمیرات خوابانده ام
He has laid hands on these lands. U دست انداخته روی این اراضی
The scene of the nover is laid in scotland. U صحنه داستان دراسکاتلند است
He laid down his life in the service of his country . U عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
She laid the book aside . U کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
A curse has been laid on the family . U خانواده لعنت شده یی است
The dust was laid ( settled ) . U گرد وخاک نشست
laid up <idiom> U بستری دررختخواب
to be laid up with something U از چیزی مریض شدن
to be laid up with something U بیماری گرفتن
laid on <past-p.> U تعیین شده
laid on <past-p.> U تهیه شده
laid on <past-p.> U اختصاص داده شده
laid on <past-p.> U منظور شده
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com