English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I walked past the shop ( store ) . U از جلوی فروشگاه گذشتم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
walked U راه پیما
He walked toward her. U او [مرد] به سمت او [زن] راه می رفت.
he walked a U باطراف قدم زدن
walked U گام معمولی اسب
walked U مسابقه راهپیمایی
walked U پیاده رو
walked U گردش پیاده گردشگاه
walked U گردش کردن پیاده رفتن
walked U گردش کننده راه رونده
walked U راه رفتن گام زدن
walked U راه رو
he walked me off my legs U مراخسته کرد
He walked out in anger ( protest ) . U قهر کردورفت
i walked a cross the street U از این سر خیابان قدم زدم به ان سر
what is the past of go U چیست
past U گذشته از ماورای
past U ماضی
past U پیش ماقبل
past U پیشینه وابسته بزمان گذشته
past U پایان یافته
past U گذشته
What is past is past . what is gone is gone . U گذشته ها گذشته
past U درماورای
past U دور از پیش از
past U سابقه
past U بعد از مافوق
the past U چیزی که در گذشته پیش آمد و تمام شد
what by gone or past U مافات
it is minutes past U ساعت سه وپنج دقیقه است 5دقیقه از3 گذشته است
it is 0 minutes past four U ده دقیقه از چهار می گذرد
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
past master U استاد قدیمی
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
it is past reclaim U دیگر قابل اصلاح یااستردادنیست
past master U استاد پیشین
i went past the house U از پهلوی ان خانه رد شدم
past masters U استاد پیشین
past masters U استاد قدیمی
file past U رژه رفتن
past tense U زمان گذشته
for some time past U تا چندی پیش
for some time past U درگذشته
half past two U دوونیم
he is a past master in U او در استاد یا کهنه کار است
it is past reclaim U دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
for some time past U مدتی
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
past or preterite d. U ماضی مطلق
past performances U سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
past years U سالهای گذشته
past participle U اسم مفعول
we cannot undo the past U چیز گذشته را نمیتوان برگرداند
to sweep past U تندگذاشتن
past participles U اسم مفعول
see in the past makes saw U فعل see در گذشته sawمیشود
the present and the past U حال و گذشته
to rank past U رژه رفتن
to march past U رژه رفتن
to file past U رژه رفتن
the year past U سال گذشته
the present and the past U اکنون و گذشته
In the course of the past centuries. U درطی قرنهای گذشته
the past tense U زمان گذشته
the past tense U زمان ماضی ماضی مطلق
He is past work. U دیگر از سن کار کردنش گذشته
make up for the past U جبران مافات کردن
march past U رژه
to sweep past U اسان رفتن
the present and the past U گذشته و حال
past perfect U ماضی بعید
march past U رژه رفتن
During the past few days. U طی چند روز گذشته
past perfect tense U ماضی بعید
put (something) past someone (negative) <idiom> U ازکار شخص متعجب شدن
spike past the block U ابشار را پشت پای مدافعان کوبیدن
Whistle past the graveyard <idiom> U تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
her prime of life is past U عنفوان جوانی وی گذشته است
We are past that sort of thing . U دیگر این کارها از ماگذشته
on old woman past sixty U پیرزنی بیش از شصت سال داشت
In times past . In olden days . U درروزگاران قدیم
To review the past in ones minds eye . U گذشته را از نظر گذراندن
store of value U منبع ارزش
in store U اماده
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
d. store U مغازه بزرگ
in store U اندوخته
in store U موجود
store U اندوختن انبار کردن
in store <idiom> U آماده بوقوع پیوستن
store U حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store U انبارکردن اندوخته
store U اندوختن
store U مغازه بزرگ
store U انبار ناو
store U انبارکردن
store U ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
store U انباره کردن
store U می باقی می ماند
store U سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store U واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store U ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store U ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store U دخیره کردن
store U دکان ذخیره
store U فروشگاه
store U مغازه دکان
store U سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store U موجودی
store U ذخیره اندوخته
store U مخزن
store U انبار
store U انباره
store U ذخیره کردن
store U ذخیره
control store U انباره کنترل
department store U فروشگاه بزرگ
department store U فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
chain store U فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
main store U حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
set store on (by) <idiom> U خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
store and forward U ذخیره و ارسال
permanent store U انباره دائمی
two level store U انباره دو سطحی
sand store U انبار ماسه
pushdown store U انباره پایین فشردنی
main store U حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
The store across the street. U فروشگاه آنطرف خیابان
store and forward U انبارش و ارسال
This way please. store across the street. U بفرمائید از این طرف
convenience store U خواربار فروشی کوچک
magnetic store U حافظه یا منبع مغناطیسی
store-room U انبار
bonded store U انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
capacitor store U انباره خازنی
local store U ذخیره محلی
computer store U فروشگاه کامپیوتر
bonded store U انبار گمرک
beam store U انبار پرتویی
store-room U انبار خانگی
store-rooms U جای انبار کردن
store-rooms U انبار
store-rooms U انبار خانگی
store room U انبار خانگی
store room U انبار
store room U جای انبار کردن
backing store U انباره پشتیبان
general store U فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
external store U انباره خارجی
internal store U بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
store-room U جای انبار کردن
to keep shop U دکان داشتن
to keep shop U دکان داری کردن
shop U مغازه
shop U کارخانه خرید کردن
keep shop U دکانداری کردن
shop U دکان
shop around <idiom> U به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
shop U خریدکردن
shop U محل ساخت
shop U کارگاه تعمیرگاه
shop U کارخانه
shop U فروشگاه
shop U کارگاه
shop U مغازه گردی کردن دکه
ten cent store U فروشگاه دارای کالاهای ارزان
I wonder what lies in store for me in the future. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
grocery store [American E] U بقالی
grocery store [American E] U خواربار فروشی
You name it , they have it in thes department store. U هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
to set no great store by U مهم ندانستن
to set no great store by U قیمتی ندانستن
voice store and forward U ذخیره و ارسال صدا
to check out that new clothing store U نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
magnetic tape store U منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
commissary store annex U شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
milling shop U کارگاه فرزکاری
die shop U حدیده سازی
coffee shop U قهوه خانه
cartwright's shop U دوچرخه سازی
break into a shop U دکانی را زدن
beauty shop U سالن ارایش وزیبایی
beauty shop U ارایشگاه
base shop U تعمیرگاه پادگانی
base shop U تعمیرگاه نگهداری امادگاهی تعمیرگاه پایگاهی
dram shop U جایگاه نوشابه فروشی
coffee shop U رستوران
electroplating shop U کارگاه عملیات گالوانیزهای
maintenance shop U کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
machine shop U کارگاه محاسبات ماشینی
lathe shop U کارگاه تراشکاری
lathe shop U تراشکاری
jumble shop U دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
fitting shop U کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
field shop U تعمیرگاه صحرایی
field shop U کارگاه صحرایی
assembly shop U کارگاه مونتاژ
winding shop U کارگاه سیم پیچی
to shut up a shop U مغازه ای را بستن
grocer's shop U خواربار فروشی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com