Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I have a free hand in this matter.
U
دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
matter on hand
U
موضوع بحث
the matter in hand
U
موضوع مورد بحث
matter on hand
U
مانحن فیه
matter in hand
U
موضوع مورد بحث
free hand
<idiom>
U
کاملاآزاد درانجام کاری
free hand
U
بی افزار
free hand
U
بی اسباب
To give someone a free hand.
U
دست کسی را باز گذاشتن
to shuffle from hand to hand
U
دست بدست کردن
Hand to hand fighting
U
جنگ تن به تن
pass from hand to hand
U
ترتب ایادی
matter
U
قالب
matter
U
امر قضیه
no matter how he has done it
U
هر جور میخواهدکرده باشد قطع نظر از اینکه چه جوراین کار را کرده است
matter
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matter
U
مشکل یا مساله قابل بحث
matter of course
U
بدیهی نتیجه منطقی
matter of course
U
چیز طبیعی
matter of course
U
چیز عادی
matter of
U
موجبات گله گزاری
matter
U
کالا
to e. into a matter
U
مطلبی را بازجویی یا تحقیق کردن
What is the matter?
U
چه خبر است؟
What's the matter?
U
موضوع چیه؟
What is the matter with you?
U
چته ؟
I'll look into the matter.
U
من موضوع را دنبال خواهم کرد.
what matter?
U
چه اهمیت دارد
What is the matter?
U
موضوع چه است؟
the f.of the matter
U
حقیقت امر
matter
U
مهم بودن اهمیت داشتن
matter
U
اهمیت
matter
U
مطلب چیز
matter
U
امر
matter
U
موضوع
matter
U
ماهیت جوهر
matter
U
ذات
matter
U
ماده
what is the matter
U
جه خبر است چه موضوعی است چیست چه شده است
matter
U
جسم
no matter
U
چیزی نیست
no matter
U
اهمیت ندارد
to have no say
[in that matter]
U
پاسخگو نبودن
[در این قضیه]
In this matter
U
در این بابت
[قضیه]
to go into the matter
U
به این مطلب رسیدگی کردن
for that matter
U
از ان باب
That's quite another matter.
U
این که کاملا موضوع دیگری است.
no matter
<idiom>
U
صرفنظر
matter of course
<idiom>
U
عادت،راه عادی،قانون
matter
<idiom>
U
مهم بودن
for that matter
<idiom>
U
به همان علت
does it matter to you
U
ایا برای شما اهمیت دارد
in this matter
U
در این باب
it does not matter
U
اهمیت ندارد
in this matter
U
در این امر
it does not matter
U
عیب ندارد چیزی نیست
i a with you on that matter
U
من در ان موضوع با شماموافق هستم
in this matter
U
دراین امر
matter-of-fact
<idiom>
U
چیزی که شخص است ،برطبق واقعیت
grey matter
U
بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است
It doesnt matter. it is nothing.
U
چیزی نیست ( عیب ندارد )
A matter of expediency .
U
یک امر مصلحتی
When wI'll the matter come up for discussion ?
U
موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
We must inquire into this matter.
U
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
matter of fact
<idiom>
U
چیزی واقعا درست باشه
Does it matter if I dont come ?
U
اشکالی دارد اگرنیایم ؟
front matter
U
پیش گفتار
subject matter
U
مطلب موضوع
subject matter
U
موضوع اصلی
matter-of-fact
U
بطور واقعی
matter-of-fact
U
حقیقت امر
The fact of the matter is. . . . . . .
U
حقیقت امر اینست که ...
to regard something as a matter of course
U
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
U
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
bituminous matter
U
ماده قیری
What is the matter with you ? what ails you?
U
شما را چه می شود
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
U
عیب ندارد
conservation of matter
U
بقای ماده
coloring matter
U
ماده رنگ
coloring matter
U
رنگ
anti matter
U
ضد ماده
front matter
U
مقدمه
the point
[of the matter]
U
اصل مطلب
root of the matter
U
اصل مطلب
fluoresent matter
U
ماده فلوئورسان
gray matter
U
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
gray matter
U
ماده خاکستری
as a matter of fact
U
حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
gospel of matter
U
انجیل متی
the matter was kept private
U
مطلب را پوشیده نگاه داشتند
post matter
U
محمولات پستی
printed matter
U
اوراق چاپی
printed matter
U
مواد چاپی
printed matter
U
مطبوعات
tellurian matter
U
ماده زمینی
that is a matter of habit
U
موضوع عادت است
that is a matter of habit
U
کار عادت است
the matter is perplexed
U
مطلب پیچیده است
the matter is perplexed
U
موضوع درهم است
to inquire into a matter
U
کردن
to inquire into a matter
U
مطلبی را باز جویی
post matter
U
چیزهای پستی
matter wave
U
موج مادی
matter of fact
U
بطور واقعی
matter and form
U
جوهر و عرض
interstellar matter
U
ماده بین- ستارهای
i had no voice in that matter
U
من دران قضیه رایی نداشتم
matter of couurse
U
چیز عادی یا طبیعی یا بدیهی
white matter
U
ماده سفید
matter of fact
U
حقیقت امر
It is no easy matter . Its quite a job.
U
کار سهل وساده ای نیست
I had no opportunity to discuss the matter .
U
فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
It cannot be trifled with . It is no joking matter.
U
شوخی بردار نیست
The judge will have the final say on the matter.
U
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
to make inquires into a matter
U
چیز ی را باز جویی
to make inquires into a matter
U
کردن
a matter of relative importance
U
موضوعی با اهمیت نسبی
The crux of the matter . The quintessence.
U
جان کلام ( مطلب )
matter of mutual interest
U
موضوع دارای سود دوجانبه
the matter itself
[the situation itself ]
[ the thing itself]
U
این مطلب بخودی خود
to make inquires into a matter
U
در امری تحقیقات بعمل اوردن
Please reply as a matter of urgency.
U
لطفا فوری پاسخ دهید.
To bring a matter to successful issue .
U
کاری را به نتیجه رساندن
To follow up (trace) a matter (case).
U
موضوعی را دنبال کردن
The matter assumed significant proportions.
U
دامنه کار با لاگرفت
We shall look into the matter in due ( good ) time .
U
درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
To raise a question . To bring up a matter .
U
موضوعی رامطرح کردن
No matter which way you fling a cat, it will light.
<proverb>
U
گربه را هر طورى بیندازند روى چهار دست و پا پائین مى آید.
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
U
پای این کار باید محکم بایستی
It doesn't matter where you get your appetite as long as you eat at home.
<proverb>
U
بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم.
[ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
free
U
ازاد
free
U
پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
free
U
روا
free
U
حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
free
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free
U
رایگان سخاوتمندانه
free
U
ترخیص کردن میدانی
having free will
U
فاعل مختار
free
U
بطور مجانی ازادکردن
free
U
رها
free
U
موجود در دیسک یا حافظه
free
U
مجاز منفصل
free
U
مجانی
free for all
U
زدوخوردهمگانی
free
U
ازادکردن
free
U
مطلق
free
U
مستقل
free
U
بخشودن
free
U
تحویل
free
U
جایز
free
U
فاقد
free
U
کمی محدودیت نوع اسلحه
free
U
حرکت قایق در جلو باد
free
U
مربوط به پای ازاد بازیگر در هوا در هرلحظه
free
U
بازیگر ازاد
free
U
اختیاری مختار
free
U
پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد
free
U
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
i did that of my own free will
U
به میل خود
free
<adj.>
U
دست و دلباز
free will
U
ازادی اراده
having free will
U
ازادکار
free-for-all
U
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free in and out
U
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
i did that of my own free will
U
این کار را کردم
You are free to go now.
U
اکنون آزادید بروید.
free for all
U
داد وبیداد
free will
U
اراده ازاد
free will
U
اختیار
free will
U
اختیاری
free will
U
طیب خاطر
free-for-all
U
مسابقه بین این اسبها
free living
U
خوش گذران
free liver
U
خوش گذران
free living
U
عیاش
free living
U
تسلیم هوای نفس
free living
U
بی بند وبار
free maneuver
U
مانور ازاد
free maneuver
U
امکان حرکت ازاد
free maneuver
U
حرکت ازاد
free silver
U
مقدار نقره ازاد یک مسکوک
free recall
U
یاداوری ازاد
free redical
U
بنیان ازاد
free space
U
فضای خالی
free space
U
فضای ازاد
free skating
U
قسمت حرکات ازاد مسابقه اسکیت
free sample
U
نمونه مجانی
free safety
U
مدافع در منطقه ضعف
free heartedness
U
ازادگی
free hit
U
ضربه ازاد
free rotation
U
چرخش ازاد
free rocket
U
موشک غیر هدایت شونده
free in trade
U
تجارت ازاد
free lance
U
کار کردن بدون وابستگی بحزب یا جماعتی
free lance
U
مفرد کار کردن نویسنده غیر وابسته
free lance
U
اعلام کنترل خودکار هواپیمادر درگیریهای هوایی
free rocket
U
موشک ازاد
free legged
U
بدون کلاف پا در مسابقه اسبدوانی
free list
U
صورت مجانی ها
free list
U
صورت کالاهای بی گمرک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com